قصیده‌ای از استاد همایی در ستایش فردوسی

قصیده‌ای از استاد جلال‌الدین همایی، که بر روی یکی از دیوارهای آرمگاه فردوسی، بر کتیبه‌ای از سنگ مرمر به خط نستعلیق نوشته شده است:

ای صبا ای پیک مشتاقان پیامی بر زمن

سوی طوس آن سرزمین نامداران زمن

پرورشگاه امامی چون محمد زین دین

زادگاه خواجه‌یی همچون قوم الدین حسن

وان نصیر الدین حکیم هوشمند بی همال

وان ابو جعفر فقیه پیشوای مؤتمن

ای صبا چون پای هشتی اندر آن نیکو دیار

واندر آن ساحت گذشتی کام جوی و گام زن

شست و شویی کن به آب رودبار طابران

پس بدان سو شو که باشد کعبة اهل سخن

اندر آن آرامگه در شو که فارغ از جهان

صد جهان جان است آنجا خفته در یک پیرهن

یاد او را در ضمیر آری، شود روشن روان

نام او  را بر زبان رانی، شود شیرین دهن

اندر اقلیم سخن سنجی و ملک شاعری است

خسروی کشور گشا، رویین تنی لشکر شکن

اوستادان سخن پرور، امیران کلام

جمله بر درگاه او خاضع، چو پیش بت، شمن

جلوه عرش است این درگه، کلاه از سر بنه

وادی طور است این‌جا، موزه از پایت بکن

مرقداستاد طوس است این، بخاکش جبهه سای

مدفن فردوسی‌است این‌بر زمینش بوسه زن

با درود و با تحیت آستان او ببوس

پس بگو کای در سخن استاد استادان فن

ای زتو مشکین هوای شعر چون از مشک جیب

ای ز تو رنگین بساط نظم چون از گل چمن

گوهر از نظم تو می‌بارد، چو باران از سحاب

حکمت از شعر تو می‌زاید، چو از پستان لبن

تیغ اگر باشد سخن، باشی تواش سیمین نیام

شمع اگر باشد سخن‌باشی تواش زرین لگن

خود پیمبر نیستی لیکن بود شهنامه‌ات

آیتی منزل نه کم از معجز سلوی و من

کی بود هم چند یک در دری از نظم تو

آن چه یاقوت از بدخشان خیزد و در از عدن

از پس ساسانیان تا نوبت سامانیان

شعر تازی بود و رسم ربع و اطلال و دمن

در پناه دولت سامانیان گویندگان

چون دقیقی و شهید و رودکی و بوالحسن

رنج‌ها بردند در احیاء شعر پارسی

تا شدند آن کاخ را بنیان‌گذار و پی فکن

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد