بناهای شگفت انگیز در اسطوره های ایرانی

کاخ شاهی شهر هگمتانه (همدان امروزی)، نخستین پایتخت ایران (سال 700 پیش از میلاد). این تصویر در سنگ نوشته‌های آشوریان برجای مانده است. هرودوت کنگره‌های 7 دیوار هگمتانه را آنگونه که در این تصویر می‌بینید در هفت رنگ توصیف کرده است.

در داستان« کاوس آراستن جهان را» می خوانیم کاوس شاه پس از نجات از دست شاه هاماوران و بیرون راندن افراسیاب از ایران دست به کار ساخت بنایی شگفت انگیز در البرز کوه می شود که داستان را می توانید از اینجا بخوانید.

 


دکتر میر جلال الدین کزازی در این باره در نامه باستان جلد دوم صفحه 525 می نویسند:


یکی از ویژگی های بنیادین، در اسطوره های ایرانی ، ساختن بناهایی شگفت و فراسویی است؛ نامدارانی نمادین چون جمشید و فریدون و کاوس و سیاوش و کیخسرو چنین بناهایی را پی افکنده اند و بر افراشته اند، حتی چهره های اهریمین چون دهاکِ مار دوش و افراسیاب تورانی نیز، در اسطوره های کهن به چنین کرداری شگرف دست یازیده اند.

از دید نماد شناسی ، پی افکند کاخ  ها و وَر هایی از این گونه می تواند بازتاب و نمودِ آرزویی پر شور و پایدار باشد که همواره در درازنای روزگاران جانِ مردم را می افروخته است وآنان را بر می انگیخته است که در جستجوی زندگی آرمانی بکوشندو بپویند؛ آن زندگانی که مرگ و بیماری و پیری و رنج و اندوه و ناتوانی  و مستمندی و بدی و هر آزاری از این دست آن را بر نمی آشفته است و تیره و دژم نمی داشته است.این آرمان و آرزوی شور انگیز که به دیرینگی آدمی است...



ادیب الممالک فراهانی و فردوسی

زهی نامور نامه کز آب و رنگ

به ارتنگ ِ مانی کند کار تنگ

ز شاهان فرخنده ی باستان

سراید به خوبی بسی داستان

در این باغ آراسته چون بهشت

ابوالقاسم طوسی این تخم کشت


(ادیب الممالک فراهانی )

 از نشریه جشنواره توس - 1354 به کوشش ضیاالدین سجادی

ادامه مطلب ...

هنر در شاهنامه فردوسی


نام اثر: جست و خیز

هنرمند: شهین آزادگان


به طور کلی چنین خصوصیاتی در شاهنامه هنر نامیده شده است: داد، دهش، دین، فرهی، نژادگی، شرم، سخن‌وری، نرم‌گفتاری، دانش، و اقسام آن همچون دبیری، اخترشماری، خنیاگری، پیشگویی و پیش‌بینی، خردورزی، چوگان، نخجیر و شکار، آداب بزم همچون میگساری و خوش مشربی، آداب رزم و فروع آن مانند دلیری، زورمندی، جنگ‌آوری به معنی عام آن، یعنی توانایی در استفاده از انواع رزم افزارها و مهارت در اجرای فنون پهلوانی،... ادامه

فردوسی از دیدگاه نظامی عروضی


استاد ابوالقاسم فردوسی از دهاقین طوس بود، از دیهی که آن را باژ خوانند و از ناحیت طبران است … فردوسی در آن دیه شوکتی تمام داشت … و شاهنامه به نظم همی کرد … بیست و پنج سال در آن کتاب مشغول شد که ان کتاب تمام کرد، الحق هیچ باقی نگذاشت و سخن را به آسمان علّییّن  برد و عذوبت به ماء معین رسانید، و کدامین طبع را قدرت آن باشد که سخن را بدین درجه رساند که او رسانیده است …؟!

نظامی عروضی

(چهارمقاله، تالیف حدود 550 ه ق، ص 75)

شاهنامه‌محمد جوکی




شاهنامه‌محمد جوکی

برداشت از اینجا: http://www.facebook.com/persian.paintings

عکس - نگاره - نقاشی -


این شاهنامه منسوب به محمد جوکی پسر شاهرخ شاه تیموری است که با ضعف سلسله تیموری ایران توسط باربر، شاه تیموری هند به شمال این کشور برده شد و تا قرن هجدهم در هندوستان ماند.


ادامه مطلب ...

مهرگان در شاهنامه



جشن پیروزی فریدون بر ضحاک:

به روز خجسته سرِ مهر ماه                  به سر بر نهاد آن کـیانی کلاه


زمانه بی اندوه گشت از بدی                گرفتند هر کس ره بخردی


دل از داوری‌ها بپرداختند                      به آیین یکی جشن نو ساختند


نشستند فرزانگان شادکام                  گرفتند هر یک ز یاقوت جام

میِ روشن و چهره ی شاه نو               جهان نو ز داد از سرِ ماه نو

بفرمود تا آتش افروختند                      همه عنبر و زعفران سوختند

پرستیدن مهرگان دین اوست               تن‌آسانی و خوردن آیین اوست

اگر یادگارست ازو ماه و مهر                  کوش و به رنج ایچ منمای چهر

از شاهنامه خالقی مطلق

ستیر نیکی و بدی در پوشش هم میهنان لر:
چوقا:خطو
ط سفید چوقا  نماد نیکی  از پایین به بالا می آیند و خطوط سیاه نماد بدی ها از بالا به پایین می آیند و بیانگر پیروزی  نهایی خوبی ها بر بدی هاست.

فریدون مشیری و فردوسی


با کلیک روی خروش فردوسی در زیر، صدای این قطعه شعر را بشنوید.


خروش فردوسی:


هنوز یادم هست:
چهار سالم بود،
که با نوازش سیمرغ،
به خواب می رفتم.

به بانگ شیهه رخش،
ز خواب می جستم.

چه مایه شوق به دیدار موی زالم بود!

به خواب و بیداری،
لب از حکایت «رستم» فرو نمی بستم.
!

ادامه مطلب ...

محیط طباطبایی و فردوسی


محیط طباطبایی

1281-1370


فردوسی که بی شک سرآمد همه ی داستان سرایان است در کلام خود مانند یک نفر شاعر درام نویسی است که در هر موردی سخن را مقتضی مقام می آورد. بر "هرکه" کشته شود تاسف می خورد و بدی از "هرکس" سر زند سزاوار نکوهش می داند.

شاهنامه ی فردوسی نقل منظومی از یک متن یا چند متن فارسی دیگر است که شاعر در نقل خود منتها درجه ی امانت را داشته و از این رو چیزی قاعدتن نباید برآن افزوده یا از آن لحاظ کاسته باشد.

فردوسی در شاهنامه ی خود با کمال درست کاری مواظب بوده متن داستانی را که در نظر داشته از زمان کیومرث تا یزدگرد به نظم در آورد. از آن جا که مرد بلند نظر درست کار خردمندی بوده، کمال سعی را به کار برده که پیوسته ی او مطابق آن دفتر پراکنده باشد و اگر در برخی موارد روح شاعرانه ی او تصرفی در معنا کرده، از حیث قوت تاثیر و قدرت تعبیر بوده است که در هر مقام آن چه در خور پهلوان و زمان و مکان بوده ایراد شده است.


(محیط طباطبایی - مقاله ی عقیده ی دینی فردوسی - فردوسی نامه ی مهر )

 از نشریه جشنواره توس - 1354 به کوشش ضیاالدین سجادی


سرود درخت

سرود درخت

شاعر خردورز و با فرهنگ با پرداخت نمادین درخت به بازیافت و بازگویی خاطره های ازلی می پردازد و با روایت رازآلود درخت، ماهیت انسانی و هویت فرهنگی خود و جامعه اش را آشکار می  سازد و با بهره گیری از پنداشت های ازلی ـ ابدی و اسطوره ای و نمادین، درختان سرو و گز و چنار و بید و آبنوس و را در کنار هم قرار می دهد تا سرود درخت را سرودی همگانی و عمومی سازد و با کمک آن اسطوره ی آزادگی، مردانگی، فرزانگی، کمال خواهی، جاودانگی، حیات و را در هر بازتاب آن تکرار کند و با تکرار آیینی و رمزی درخت، فرهنگ ایران قبل و بعد از اسلام را زنده و سرسبز و سرافراز نگاه دارد. (صص 31 ـ 30)



انواع درختان شاهنامه

در درختستان شعر فردوسی، دهقان توس و مونس دیرینه ی درخت، 570 نوع درخت پر شکوه و سرافراز، قدم بر قدم روییده است. در کنار تک درخت های صنوبر، زیتون، توت، سنجد، عنّاب و حنظل و 204 نوع درخت بی نام، درختان با نام و نشان مانند سرو، آبنوس، خدنگ، بید، ساج، عود، سیب، گز، ترنج، خرما، شمشاد، نارون، چنار، بادام، صندل، رز و فندق سربرافراشته اند.

علاوه بر این درختان سربلند، درخت پرستش و درختان میوه دار وفا نیز به بار می آیند و در کنار آن ها درخت بلا، درخت نفرین، درخت بیداد و درختان بی بار و تلخً ثمر. (ص 33)


درخت شاهنامه

بسیاری از شخصیت های شاهنامه سیمایی درختی دارند. زال، رستم، اسفندیار، سهراب، فریدون، بیژن، منیژه، رودابه، ایرج، افراسیاب، گشتاسپ و هم چنین بسیاری از اشیا مانند درفش، تخت، تیر، کتاب، تابوت و در پیوندی نمادین با درخت در زندگی و مرگ قهرمانان جایگاه و نقشی ویژه دارند.

شاید شکوه مندترین جلوه ی نمادین درخت را در شاهنامه بتوان در سیمای درختی خود شاهنامه دید. درخت شاهنامه نماد شکوه و عظمت فرهنگ ایرانی است، تناور درختی است که از سرچشمه ی خاطرات ازلی و آیین ها و کردارهای ایرانی سیراب شده است؛ درفش و درخت سربلند و سرافرازی است که پشت به سال ها شکوه و عظمت ایران دارد؛ درختی است که همواره به سوی نور حرکت کرده و در فر و شکوه خورشید فرهنگ ایرانی بالیده و سایه افگن شده است؛ سرو سایه افگنی است که ایرانی همواره در پناه آن توانسته است شکوه و عظمت دیرین خود را بازنماید. (ص 42)



درخت سیاوش

زیباترین جلوه ی تبدیل انسان به درخت و گیاه را در مفهوم تولد دوباره ی گیاهی در داستان روییدن درخت از خون سیاوش می توان مشاهده کرد:

ز خاکی که خون سیاوش بخورد           به ابـر اندر آمد یکی سبــز نـرد

نگاریده بر بـرگ ها چهـــر اوی           همی بوی مشک آمد از مهر اوی

به دی مـه بسان بهــاران بـدی           پرستشگــه سـوگـواران بـــدی

مسکو 3/168 مول/ 679 (ص 48)


درختان باغ انوشیروان

رابطه و پیوند نمادین درخت و انسان را در دردآورترین کشتار شاهنامه که با قتل یک صد هزار تن به جرم پیروی از آیین مزدک صورت می گیرد، می توان دید. در این کشتار شگفت، پس از شکست مزدک در مبارزه با موبدان به فرمان کسری بر گرد باغی بزرگ  خندق حفر می کنند و یک صد هزار تن مزدکی را چونان درختان در آن می کارند. مزدکیان در این شکنجه جان می سپارند و اوج قساوت قلب آدمی آن جا که کسری مزدک را به تماشای این درختان شگفت فرا می خواند، نموده می شود:

به درگــاه کســری یکی بــاغ بـود             که دیــوار او برتــر از راغ بـود

همی گــرد بر گـرد آن کنـده کرد               مر این مردمان را پراکنده کرد

بکشتــندشان هم بسـان درخـــت             زبـر پای و سر زیر آگنده سخت

به مزدک چنین گفت کسری که رو             به نزدیک بـاغ گرانمــایه شــو

که تخـمی که کشتی بـدین روزگار             تــرا داد ای ناهشیــوار بــــار

درختـان ببینی که آن کس ندیــد             نه از کـاردانان پیشیــن شنیـد

بشــد مــزدک و بـاغ بگشـــاد در             که بیند مگــر بر چمـــن بارور

همان گه که دید از تنش رفت هوش          بـرآمد به ناگاه از او یک خـروش

مسکو 8/ 49 مول/ 2306 (صص 49 ـ 50)

 

[برگرفته از: درخت شاهنامه/ مهدخت پورخالقی چترودی.ـ مشهد: به نشر، 1387. ]

 

خورشید

                          

              نقش اسطوره ای و تاریخی شیر و خورشید در این نگاره دیده می شود.


خورشید

خورشید و منشا گیاهی انسان:

در اندیشه ی ایرانیان خورشید جاودانه بوده و از فرّ و فروغش برکت و حاصلخیزی برجهان ارزانی می شود. در اسطوره ی آفرینش آمده است که نطفه ی کیومرث ـ نخستین انسانی که اهورامزدا افرید ـ در خورشید پالوده شد و درون زمین محفوظ ماند و چهل سال بعد از آن دو شاخه ی ریواس رویید.

 

نقش خورشید بر پرچم ایران:

در بسیاری از مقاطع تاریخی خورشید مظهر و نشان قدرت و اقتدار کشور ایران محسوب شده و بر روی پرچم ها نقش شیر و خورشید آمده است.

ارتباط شیر و خورشید را در دوران اسطوره ای تاریخ ایران نیز مشاهده می کنیم.

 

خورشید و آیین مهر

در آیین مهر نیز شیر مظهر حیوانی میتراست. چهارمین مرحله از هفت مرحله ی سیر و سلوک نیز در این آیین مرحله ی شیر است.

میترا یا مهر نیز نمود انسانی خورشید است. وی مظهر فروغ و روشنایی بود که بنا بر مهر یشت پیش از دمیدن خورشید بر فراز البرز کوه برمی آید.

 

نقاب شیر و خورشید

شیر حیوان خورشیدی است و نقاب به شکل سر شیر بیانگر تصویر خورشید است.

 

[برگرفته از: درخت شاهنامه/ مهدخت پورخالقی چترودی.ـ مشهد: به نشر، 1387. صص 14 ـ 13]