- بر
میگویند در شب یلدا در استان چهارمحال و بختیاری که بیشتر بختیاریهای ایران آنجا سکونت دارند، چند خانواده دور هم جمع میشوند و کسانی که شاهنامه را از حفظ هستند برای دیگران میخوانند. خیلی پیش آمده که کسانی که شاهنامه را از بر میخوانند حتی سواد خواندن و نوشتن نداشته باشند.
گوشه ای از آیین برپایی شب یلدا در ایران باستان.
دوستان با برپا کردن دوباره ی این آیین یاد نیاکان را گرامی بداریم و راه آن ها در بزرگداشت روزهای ویژه را زنده نگاه داریم:
1- شب یلدا شب به دنیا آمدن ایزد مهر است. از این رو همه با هم بیدار خواهیم ماند تا سپیده دم بدمد. لحظه ی باشکوه زاییدن ایزد مهر. تا دمیدن سپیده نیایش و ستایش کنیم.
2- با هم مهریشت اوستا را بخوانیم. آیینی که در روزگار پسین جای خود را به گرفتن فال حافظ داد. (مهر یشت بخشی فربه است.)
3- ایزد مهر در میان رنگ ها از همه بیشتر رنگ سرخ را دوست دارد. پس در پوشش خود رنگ سرخ را به کار ببریم.
4- نور برافشانیم تا دمیدن سپیده و شمعی روشن کنیم و اگر نشد دست کم چراغی روشن نگاه داریم تا آن لحظه ی باشکوه.
5- شیرینی در گردهم آیی مان در این شب بخوریم.
6- به جای تخمه شکستن! از خشکبار (میوه های خشک شده) بهره بگیریم.
7- جامی آب در میان بگذاریم و با دمیده شدن سپیده آن را در فضایی باز بریزیم.
8- به همه کسانی که گرد هم آمده ایم، همه به یکدیگر (یکایک آن ها) هدیه ای (هر چند کوچک) بدهیم.
نیاکان ما در هیچ زمانی و با پیش آمدن هیچ رویدادی آیین خود را از دست نمی دادند و به انجام آن ها پایبند بودند. یلدا را با شکوه ایرانی برگزار کنیم. یلدا، خجسته باد.
شاهنامه بایسنقری را می توانید از کتابخانه یونسکو دریافت کنید.
چون سپاه نابکاران پهنه میهن گرفت
از مدائن تا هری را سیل بنیان کن گرفت
کشوری کز فره آهورمزد آباد بود
رو به ویرانی نهاد و بوی اهریمن گرفت
***فردوسی بزرگترین شاعر ایران است. زیرا داستان بدین بزرگی را که اغلب حکایات آن به نظر یا به عینه تکرار می شود به نظم آورده و با وجود این، کمتر ابیاتی را مکرر کرده و بعضی ابیات که مکرر شده، از باب تنگی قافیه و وحدت مضمون و اصل فکر است.
در کلیه معانی دقیق که در شاهنامه اتفاق افتاده و مضامینی که برای گویندگان دست می دهد، فردوسی به خوبی از عهده برآمده و دقیق ترین احساس برگزیده را در شاهنامه تعبیر و تفسیر کرده و در معانی مختلف که ناچار عبارات مختلف لازم دارد و تعبیرات آنها برای هر کسی میسر نیست خاصه معانی ناپسند که برای شاعری مانند او، آوردن آن ها را روا نبوده، و ترک آن ها به واسطه ی انتظام داستان ممکن نمی شده، کنایات و عبارات مخصوص ایجاد کرده و از این معانی به خوبی عبارت کرده، چنانکه بر گویندگان و سخن سرایان پارسی که به چشم انتقاد در اشعار متقدمین و متاخرین نظره کرده باشند، این سخن مستور نیست.
(لطفعلی صورتگر - تاریخ ادبیات ایران - سلسله انتشارات موسسه ی وعظ و خطابه )
ادامه مطلب ...
نقاشی دوران صفویه
کار با آبرنگ و جوهر - زر اندود
جایگاه نگهداری:Manchester, John Rylands Library, Persian MS 933, fol. 37r
یکی داستان است پر آب چشم (درباره موضوع نبرد پدر و پسر)
این مقاله به بررسی تطبیقی داستان های نبرد پدر و پسر در گوشه و کنار جهان می پردازد.
پ.ن: عضویت در در این پایگاه آسان و رایگان است
تهمینه (تهمیمه) کیست؟ بهار مختاریان
.
.
اسفندیار در جنک با گرگها، منسوب به شاهنامۀ فردوسی کار تبریز، ایران، 1370 میلادی(772 ق)، نگهداشته در موزۀ توپقاپی سرای استانبول ترکیه
Isfandiyar fights with the Wolves
Thought to be from a Shah-nameh by Firdawsi of c.1370, made in Tabriz, Iran. Topkapi Sarayi Muzesi. Manuscript Hazine 2153, fol. 73a. — with Manouchehr Moshtagh Khorasani.
.
.
.
یک گرز گاو سر از دوران قاجار
نگارش:دکتر منوچهر مشتاق خراسانی
نسل های زیادی از ایرانیان با داستان کاوه آهنگر بزرگ شدند. کاوه با قیام علیه ضحاک ماردوش ستمگر مردم را از دست وی نجات داد. سالها بود که ضحاک با ارعاب بر مردم ایران حکومت می کرد و مغز فرزندانشان را خوراک مارهایی می نمود که بر دوشش روییده بودند. بسیاری از ایرانیان با این داستان آشنا هستند و می دانند چگونه کاوه آهنگر به فریدون کمک کرد تا سپاهی از ایرانیان ناراضی و جویای آزادی فراهم آورد. فریدون با یک گرز گاوسر به نبرد ضحاک رفت. با این حال بسیار نیستند ایرانیانی که بدانند نمونه های گرز گاوسر تا اواخر دوران قاجار نیز در ایران تولید می شدند وحتی امروز موبدان جوان زردشتی در مراسم مذهبی خود از آن استفاده می کنند.
ادامه مطلب ...فرحناز کریمخانی اولین زن نقال شاهنامه پس از انقلاب
اولین زن نقّال ایران در زمان ساسانیان که در شاهنامۀ فردوسی با نام آزاده رومی یاد میشود، خنیاگر بهرام گور بوده و نقّالی موسیقایی انجام میدادهاست. گزارش دیگر دربارۀ دختران دهقان برزین است: یکی چامهگوی و دگر چنگزن/ دگر پایکوبد شکن برشکن بدان چامهزن گفت کای ماهروی/ بپرداز دل چامۀ شاه گوی نخستین شهنشاه را چامه گوی/ چنین گفت کای خسروِ ماهروی نمانی مگر بر فلک ماه را / نشایی مگر خسرَوی گاه را (شاهنامه: رفتن بهرام به نخچیر).