در پناهگاه شاهنامه

جلیل دوستخواه


از پا در آمدیم و شاهنامه به دستیم همچنان

در بزم  ِ گرم ِ اهل شاهنامه، نشستیم همچنان


از اوستاد ِ سرفراز ِ توس سخن در میانه بود

وز شاهنامه، گنج ِ شایگان که به گیتی یگانه بود


گفتند و با زگفته ایم و نیز بگویند بعدها

پایان نگیرد این سخن به مردم این عصر و نسل ِ ما


ایرانی ام از آن شاهنامه ببالم که سر به سر

پویایی است و هوشمندی و خرد و دانش و هنر


*


دردا که در نخست گام، درآمد زپا جلیل

شد تخته بند ِ بستر و جسمش بماند علیل!


پتیاره اژدها بکرده بود سر راه او کمین،

تا درکشد به کام و فرو بلعدش زمین


نگذارد او بماند همگام رهروان

در راهِ پُر ز شوکت آزاده مردمان


اما من آن نیم که بلرزم ز باد ِ سرد

در گوشه ای بیفتم و پیچم به خود ز درد


این گفته ام ز رودکی است به لوح ضمیر، حَک

-وندر درستی اش مرا نبوَد هیچ گونه شَک-


"ای آن که غمگنی و سزاواری

وندر نهان، سرشک همی باری"


رفت آن که رفت و آمد آن کامد

بر رفته و گذشته چه غم داری؟!


هموار کرد خواهی گیتی را

گیتی است؛ کی پذیرد همواری؟!


مُستی مکن که ننگرد او مُستی!

زاری مکن که نشنود او زاری!


شو تا قیامت آید زاری کن؛

کی رفته را به زاری، بازآری؟!!


اندر بلای سخت، پدید آید،

فضل و بزرگ مردی و سالاری!"


"شرمنده می کنم به صبرو تحمل زمانه را

نگذارمش که لحن ِ عَجز دهد این ترانه را!"


هفتاد و هشت ساله ام جلیل که بنوشتم این سخن

بر یاد ِ شاهنامه، دفتر ِ فرهنگی ی کهن.

نظرات 1 + ارسال نظر
پروانه پنج‌شنبه 26 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 11:42 ق.ظ

درود بر دکتر جلیل دوستخواه
امیدوارم سال های سال زنده باشند و همچنان به پژوهش هایشان ادامه دهند.

درود بر شما
امید که سال های سال شما را با عشق فروزانتان به شاهنامه سرحال و سربلند زیارت کنیم... یعنی که ما هم زنده باشیم...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد