مرگ سُرخه

مرگ سرخه :

بیت های توصیف سرخه از زبان رستم با هم بخوانیم :
به سُرخه نگه کرد پس پیلتن؛
یکی سروِ آزاده بُد، بر چمن.

برش چون برِ شیر و رخ چون بهار؛
ز مشکِ سیه، کرده بر گل نگار.

بر: سینه
مشک سیه:موی سیاه
گل کنایه از " رخسار سرخ"
نگار کردن یعنی " زینت دادن"
پیرامون گل رخسار را با مشک سیاه موی خود زینت داده است.
خالقی مطلق دفتر نهم ص 721

گویا هیچ احساس بدی به رستم دست نمی دهد و حتی خوشش هم می آید ولی دستور کشتن سرخه را با همان وضع کشتن فجیع سیاوش به توس می دهد. سرخه امان می خواهد و خود را دوستار سیاوش و همدرد ایرانیان می خواند.
بدو سُرخه گفت: "ای سرافراز̊ شاه!
چه ریزی همی خون من، بیگناه؟

سیاوش مرا بود همسال و دوست؛
روانم پر از درد و اندوهِ اوست.

مرا دیده پر آب بُد، روز و شب؛
همیشه به نَفرین گشاده دو لب،

بر آن کس که آن تشت و خنجر گرفت؛
بر آن کس که آن شاه را سر گرفت."


دل توس به رحم آمده و او را نمی کشد و زواره کشتن سرخه را به عهده می گیرد.
حتی فردوسی هم از کشتن این جوان بیگناهِ اسیر، دلش به درد آمده و می گوید:

-جهانا! چه خواهی ز پروردگان؟

چه پروردگان؟! داغ̊‌دل بَردگان- 

در این بیت فردوسی خشمگین و افروخته دل از مرگ بُرنایی برومند چون سرخه، دید و دریافتِ خویش را در آن باز نموده است و جهان را که دلْسخت و شوخ چشم جوانان را در خاک و خون فرو می غلتاند نکوهیده است؛ راستی را، شگفتا از این دایۀ فرومایه که خونحواری است مردْاَوبار و زادگان و پروردگانش را فرو می کشد! جهان با استعاره ای کنایی، دایه پنداشته شده است.
دکتر کزازی- نامه باستان جلد سوم ص524

دکتر خالقی: ای جهان، از پرورده شدگان چه می خواهی. نه پرورده شدگان که در حقیقت بردگان داغدار! خوانش

دفتر نهم ص 722


به هر حال گویا کسی که خون داده آرام و قرار ندارد!

سرخه در اینجا یادآور سهراب نیز هست!

گرامیداشت «اکنون» در شاهنامه

گرامیداشت اکنون  در شاهنامه


کیخسرو به رستم :


همی گفت: شادی  تو  را  مایه بس  /  به فردا نگوید  خردمند کس

کجا سلم و تور و فریدون کجاست     /  همه ناپدید اند با خاک راست

بپوییم  و  رنجیم  و  گنج  آگنیم         /  به  دل  بر  همه  آرزو بشکنیم

سرانجام ازو بهره خاکست و بس      /  رهایی نیاید ازو  هیچ کس


شاهنامه خالقی مطلق -دفتر سوم-ص 24


دکتر کزازی در شرح این بیتها نوشته اند:

کیخسرو رستم را به بزم و شادی و گرامیداشت دَم فرا می خواند و می گوید که نمی باید در اندیشۀ فردا بود؛ زیرا جهان ناپایدار است و پادشاهان و نامداران پیشین اکنون با خاک یکسان شده اند. ما نیز در این سرای سپنج می کوشیم و رنج می بریم و گنج می آگنیم و آرزوهایمان را یکی پس از دیگری بر می آوریم ؛لیک، سرانجام، بهرۀ ما از گیتی مگر خاک گور نیست و هیچ کس را توان و یارای آن نه که  ز چنگِ گیتی برهد. پس، اکنون را می باید دریافت و شادمان می باید بود.


 بیت های زیادی در شاهنامه به «دم غنیمت شمردن» یا «آبتنی در حوضچه اکنون» می پردازد .نمونه ای از آن را  کیخسرو به رستم ذر بیت های بالا می گوید. این بیت ها زمانی است که کاوس ، کیخسرو را سوگند می دهد تا کین  خون سیاوش  را بگیرد . کیخسرو لشکری بزرگ می آراید و فرامرز را هم به ماموریت هندوستان می فرستد . رستم فرامرز را بدرقه می کند و با دلی پر از درد به نزد کیخسرو  باز می گردد کیخسرو و با رستم مِی می نوشد و بیتهای بالا را به رستم می گوید.

 دکتر محمد علی اسلامی ندوشن در این باره می گوید: 

«در زمان ما خیام سرایندۀ بی اعتباری دنیا و هوادار اغتنام وقت شناخته شده است، لیکن ابیاتی که بر زبان خیام جاری شده (حتی اگر رباعیات منسوب به او را بر آنها بیفزاییم) باز تعداد آنها به مراتب کمتر خواهد بود از ابیاتی که در همین زمینه، در سراسر شاهنامه پراکنده است.»

 (برداشت از : خیام و فردوسی)

دانلو د نوشتار خیا م و فردوسی از اینجا