هزاره های ایرانی

      

هزاره های ایرانی

در تقویم های جهان اسطوره ای، انسان های اسطوره باور براساس معیارها و درکشان از هستی به تقسیم شب و روز، ماه و سال  و سپس در معیاری وسیع تر تقسیم جهان به دوره های زمانی پرداختند که هزاره ها در تقویم کهن ایرانی از این نمونه است.

«در نامه ی ایرانی بندهش، درباره ی گاهشماری دوازده هزار سالی «هزاره ها» چنین آمده است: (چنین) گوید به دین که سه هزار سال هستی مینوی بود که آفرینش بی اندیشه و بی جنبش و نابسودنی بود (که) هزاره ی خدایی خرچنگ و شیر و خوشه بود که (روی هم) شش هزار سال بود. چون هزاره ی خدایی به ترازو آمد اهریمن در تاخت.»

این دوازده هزار سال معادل دوازده ماه ایرانی هستند. با بررسی بندهش می بینیم که:

      هزاره نخست: بره / فروردین

         هزاره دوم معادل گاو / اردیبهشت

         هزاره سوم دوپیکر / خرداد

این سه هزاره ، هزاره ی مینویی هستند. آن گاه هزاره های خاکی آغاز می شود.

         هزاره چهارم: خرچنگ ـ تیر

         هزاره پنجم: شیر/ مرداد دوره ی کیومرث

         هزاره ششم: خوشه/ شهریور دوره ی هوشنگ

         هزاره ی هفتم: ترازو/ مهر دوره ی جمشید

         هزاره ی هشتم: عقرب / آبان دوره ی ضحاک

         هزاره ی نهم: کمان / آذر دوره ی فریدون

          هزاره ی دهم بز / دی دوره ی زردشت

            هزاره ی یازدهم آبریز / بهمن دوره ی هوشیدر

         هزاره ی دوازدهم ماهی / اسفند دوره ی هوشیدر ماه


برگرفته از: هزاره های ایرانی، و شناخت نوار فصول و شش نامه ی دیگر/ نصرالله هومند.ـ آمل: انتشارات طالب آملی، 1387. صص 29 ـ 33]

 

سوم دی زادروز فردوسی

..
فردوسی یک نظریه پرداز بود

امروز قرار است در همایش فرهنگسرای فردوسی در مشهد -اگرچه نه در خور بزرگی فردوسی-دکتر نعمت ا... فاضلی، استاد دانشگاه علامه طباطبایی با موضوع «فردوسی، گذشته، حال و آینده» سخنرانی کند و دکتر محمدحسین پاپلی یزدی از «فردوسی حکیم نظریه پرداز» سخن بگوید که اتفاقاً این موضوع یعنی نظریه پردازی در شاهنامه محور گفت وگوی ما با دکتر پاپلی یزدی در ویژه نامه فردوسی بود که ۲۵ اردیبهشت سال جاری منتشر شد. در آن گفت وگو دکتر پاپلی معتقد بود: «در مطالعه شاهنامه به این نکته رسیدم که فردوسی یک نظریه پرداز است. او یک راوی ساده نیست بلکه اخباری که به او رسیده را با نظریه پردازی همراه کرده است که متأسفانه به این وجه فردوسی توجه نشده است. ما امروز کرسی های نظریه پردازی راه انداخته ایم که به خصوص در حوزه علوم انسانی تقریباً ارجاعات به نظریه های غربی است در حالی که با مطالعه شاهنامه متوجه شدم نظریه های شهری و روستایی و جغرافیایی در آن وجود دارد که یا قبل از فردوسی بوده که از قدمت و سابقه این مسائل حکایت می کند و یا خود فردوسی گفته که ذهن نظریه پرداز او را نشان می دهد.» و دکتر پاپلی به نمونه هایی اشاره کرد و گفت: «بحث بیمه بازنشستگی و یا پرداخت مخارج و هزینه رزمندگان، مجروحان و حتی خانواده درگذشتگان از جمله مباحثی است که در شاهنامه آمده است و جالب این که این اتفاقات تا ۱۰۰ سال پیش حتی در اروپا مطرح نبود و اگر کسی در جنگ ها غنائمی به دست می آورد موفق می شد و گر نه هیچ سودی نمی برد. نکته دیگر بحث خشکسالی و بیمه خشکسالی است که در شاهنامه وجود دارد و شاهان تأکید کرده اند که به خسارت دیدگان خشکسالی از خزانه مبالغی پرداخت شود و حتی مالیات آن ها حذف شود و یا برای چند سال از دادن مالیات معاف شوند. در حدود ۱۲-۱۰ بیت از شاهنامه وظایف ۵ وزارتخانه و سازمان اجتماعی را که امروز ما داریم مشخص کرده است مثل سازمان بازنشستگی، تأمین اجتماعی و بهزیستی.» دکتر پاپلی معتقد است: «تاکنون ۱۲۰ نظریه از شاهنامه استخراج کرده ام که فکر می کنم به ۳۰۰ نظریه برسد. نظریه هایی که حدود ۷۰ مورد آن را الان به غربی ها نسبت می دهند.»

جایگاه اسب در جهان اساطیر

      

اسب

در ادبیات ودایی:

جهان هستی به صورت اسب تجسم یافته و در داستان آفرینش از میان آب ازلی، نخست آتش، عین اسبی است که محل او در آب است و آفریدگار کاینات در تجسم مادی خود به صورت اسب درآمده است.

 

در ذهن اقوام هندو اروپایی:

مهر از ایزدانی است که بر گردونه ی مینوی نشسته است. اسب نشانه ی ویژه ی ایزد آفتاب و ایزد ماه و ایزد باد بوده است.

 

در اوستا:

 فرشته ی نگهبان چهارپایان درواسپا (دارنده ی اسب سالم ) خوانده شده، دارای گردونه است.

تشتر فرشته ی باران برای دست یابی به آب های بارور، به پیکر اسب سفیدی درآمد.

 

ایزد بهرام در سومین و ویشنو ایزد هندی در دهمین تجلی خود به صورت اسبی سفید و زیبا ظهور نمودند.

 

 

اسب را شاه چرندگان و در میان چارپایان از همه نیکوتر دانسته اند.

 

نوروزنامه از قول کیخسرو:

هیچ چیز در پادشاهی بر من گرامی تر از اسب نیست.

 

تهمورث در شاهنامه:

تهمورث هم زمین را بر پشت اهریمن که به صورت اسبی درآمده بود، درهم نوردید.

 

داشتن اسب و گردونه، نشانه ی اشرافیت و امتیاز به حساب می آمده است.

 

در شاهنامه:

اسب خاندان گشتاسپ سیاه است.

اسب بیدرفش که بعد از کشته شدن او به دست بستور افتاد و نیز اسب سیاووش هم سیاه توصیف شده است.

اسب خسروپرویز به نام شبدیز هم سیاه است. رخش هم در شاهنامه موجودی شگفت انگیز توصیف شده که از قدرت و ادراک خاصی برخوردار است.

 

ادبیات اسلامی:

در ادبیات اسلامی اسب هایی مانند براق (اسب حضرت رسوا (ص))، دلدل (اسب حضرت علی (ع)) و ذوالجناح (اسب سیدالشهدا(ع)) بر می خوریم.

 

ادبیات یونان:

اسب تروا در حماسه ی معروف ایلیاد اسبی است چوبین که یونانیان پس از ده سال محاصره توانستند با جای دادن عده ای سرباز در داخل آن و نفوذ به درون حصار، دروازه های شهر تروا را بگشایند.


[برگرفته از: فرهنگ اساطیر و داستان واره ها در ادبیات فارسی/ محمدجعفر یاحقی.ـ تهران: فرهنگ معاصر، 1388. صص 111 ـ 116]

سرود درخت

سرود درخت

شاعر خردورز و با فرهنگ با پرداخت نمادین درخت به بازیافت و بازگویی خاطره های ازلی می پردازد و با روایت رازآلود درخت، ماهیت انسانی و هویت فرهنگی خود و جامعه اش را آشکار می  سازد و با بهره گیری از پنداشت های ازلی ـ ابدی و اسطوره ای و نمادین، درختان سرو و گز و چنار و بید و آبنوس و را در کنار هم قرار می دهد تا سرود درخت را سرودی همگانی و عمومی سازد و با کمک آن اسطوره ی آزادگی، مردانگی، فرزانگی، کمال خواهی، جاودانگی، حیات و را در هر بازتاب آن تکرار کند و با تکرار آیینی و رمزی درخت، فرهنگ ایران قبل و بعد از اسلام را زنده و سرسبز و سرافراز نگاه دارد. (صص 31 ـ 30)



انواع درختان شاهنامه

در درختستان شعر فردوسی، دهقان توس و مونس دیرینه ی درخت، 570 نوع درخت پر شکوه و سرافراز، قدم بر قدم روییده است. در کنار تک درخت های صنوبر، زیتون، توت، سنجد، عنّاب و حنظل و 204 نوع درخت بی نام، درختان با نام و نشان مانند سرو، آبنوس، خدنگ، بید، ساج، عود، سیب، گز، ترنج، خرما، شمشاد، نارون، چنار، بادام، صندل، رز و فندق سربرافراشته اند.

علاوه بر این درختان سربلند، درخت پرستش و درختان میوه دار وفا نیز به بار می آیند و در کنار آن ها درخت بلا، درخت نفرین، درخت بیداد و درختان بی بار و تلخً ثمر. (ص 33)


درخت شاهنامه

بسیاری از شخصیت های شاهنامه سیمایی درختی دارند. زال، رستم، اسفندیار، سهراب، فریدون، بیژن، منیژه، رودابه، ایرج، افراسیاب، گشتاسپ و هم چنین بسیاری از اشیا مانند درفش، تخت، تیر، کتاب، تابوت و در پیوندی نمادین با درخت در زندگی و مرگ قهرمانان جایگاه و نقشی ویژه دارند.

شاید شکوه مندترین جلوه ی نمادین درخت را در شاهنامه بتوان در سیمای درختی خود شاهنامه دید. درخت شاهنامه نماد شکوه و عظمت فرهنگ ایرانی است، تناور درختی است که از سرچشمه ی خاطرات ازلی و آیین ها و کردارهای ایرانی سیراب شده است؛ درفش و درخت سربلند و سرافرازی است که پشت به سال ها شکوه و عظمت ایران دارد؛ درختی است که همواره به سوی نور حرکت کرده و در فر و شکوه خورشید فرهنگ ایرانی بالیده و سایه افگن شده است؛ سرو سایه افگنی است که ایرانی همواره در پناه آن توانسته است شکوه و عظمت دیرین خود را بازنماید. (ص 42)



درخت سیاوش

زیباترین جلوه ی تبدیل انسان به درخت و گیاه را در مفهوم تولد دوباره ی گیاهی در داستان روییدن درخت از خون سیاوش می توان مشاهده کرد:

ز خاکی که خون سیاوش بخورد           به ابـر اندر آمد یکی سبــز نـرد

نگاریده بر بـرگ ها چهـــر اوی           همی بوی مشک آمد از مهر اوی

به دی مـه بسان بهــاران بـدی           پرستشگــه سـوگـواران بـــدی

مسکو 3/168 مول/ 679 (ص 48)


درختان باغ انوشیروان

رابطه و پیوند نمادین درخت و انسان را در دردآورترین کشتار شاهنامه که با قتل یک صد هزار تن به جرم پیروی از آیین مزدک صورت می گیرد، می توان دید. در این کشتار شگفت، پس از شکست مزدک در مبارزه با موبدان به فرمان کسری بر گرد باغی بزرگ  خندق حفر می کنند و یک صد هزار تن مزدکی را چونان درختان در آن می کارند. مزدکیان در این شکنجه جان می سپارند و اوج قساوت قلب آدمی آن جا که کسری مزدک را به تماشای این درختان شگفت فرا می خواند، نموده می شود:

به درگــاه کســری یکی بــاغ بـود             که دیــوار او برتــر از راغ بـود

همی گــرد بر گـرد آن کنـده کرد               مر این مردمان را پراکنده کرد

بکشتــندشان هم بسـان درخـــت             زبـر پای و سر زیر آگنده سخت

به مزدک چنین گفت کسری که رو             به نزدیک بـاغ گرانمــایه شــو

که تخـمی که کشتی بـدین روزگار             تــرا داد ای ناهشیــوار بــــار

درختـان ببینی که آن کس ندیــد             نه از کـاردانان پیشیــن شنیـد

بشــد مــزدک و بـاغ بگشـــاد در             که بیند مگــر بر چمـــن بارور

همان گه که دید از تنش رفت هوش          بـرآمد به ناگاه از او یک خـروش

مسکو 8/ 49 مول/ 2306 (صص 49 ـ 50)

 

[برگرفته از: درخت شاهنامه/ مهدخت پورخالقی چترودی.ـ مشهد: به نشر، 1387. ]

 

خورشید

                          

              نقش اسطوره ای و تاریخی شیر و خورشید در این نگاره دیده می شود.


خورشید

خورشید و منشا گیاهی انسان:

در اندیشه ی ایرانیان خورشید جاودانه بوده و از فرّ و فروغش برکت و حاصلخیزی برجهان ارزانی می شود. در اسطوره ی آفرینش آمده است که نطفه ی کیومرث ـ نخستین انسانی که اهورامزدا افرید ـ در خورشید پالوده شد و درون زمین محفوظ ماند و چهل سال بعد از آن دو شاخه ی ریواس رویید.

 

نقش خورشید بر پرچم ایران:

در بسیاری از مقاطع تاریخی خورشید مظهر و نشان قدرت و اقتدار کشور ایران محسوب شده و بر روی پرچم ها نقش شیر و خورشید آمده است.

ارتباط شیر و خورشید را در دوران اسطوره ای تاریخ ایران نیز مشاهده می کنیم.

 

خورشید و آیین مهر

در آیین مهر نیز شیر مظهر حیوانی میتراست. چهارمین مرحله از هفت مرحله ی سیر و سلوک نیز در این آیین مرحله ی شیر است.

میترا یا مهر نیز نمود انسانی خورشید است. وی مظهر فروغ و روشنایی بود که بنا بر مهر یشت پیش از دمیدن خورشید بر فراز البرز کوه برمی آید.

 

نقاب شیر و خورشید

شیر حیوان خورشیدی است و نقاب به شکل سر شیر بیانگر تصویر خورشید است.

 

[برگرفته از: درخت شاهنامه/ مهدخت پورخالقی چترودی.ـ مشهد: به نشر، 1387. صص 14 ـ 13]