درباره تراژدی



که آواره و بدنشان رستم است
همه جای جنگست میدان اوی
همه جنگ با شیر و نر اژدهاست
می و جام و بویا گل و میگسار
 

 

که از روز شادیش بهره غم است
بیابان و کوهست بستان اوی
کجا اژدها از کفش نارهاست
نکردست بخشش ورا کردگار.
 

                     «اندوه رستم در خوان چهارم سفر مازندران»


در لینک های زیر یادداشت هایی درباره ی تراژدی آمده است:


http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/mavara-index.php?page=%D8%AA%D8%B1%D8%A7%DA%98%D8%AF%DB%8C&SSOReturnPage=Check&Rand=0

 

http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=29447

 

http://noorportal.net/PrintArticle.aspx?id=24384

 

http://www.tahoordanesh.com/page.php?pid=15459

http://saghebfar.ilssw.com/pages.php?id=40&cat=art

http://iranshahr.org/?p=7322


چو بشنید رستم، سرش خیره گشت
همی ریخت خون و همی کند موی
همی گفت کای کشته بر دست من
 

 

جهان پیش چشم اندرش، تیره گشت
سرش پر ز خاک و پر از آب روی
دلیر و ستوده به هر انجمن

«رستم» در «درخت آسوریک»

 دانلود سروده ی  « درخت آسوریک » 

شعر بلند«درخت آسوریک درخت آسوریک» از کهن ترین متن های به یاد مانده

 

از دوران اشکانی است و شاید هم از دید برخی دورانی دورتر! 

 در قسمتی از این مناظره هنگامی که بز در پاسخ به درخت از خود می گوید ، آمده است :  

 

«... 

نشیمن گه به ژنده پیل بهر رستم دستان 

و یا اسفندیار گَو چو گردد عازم میدان 

....»

 

هر چند این اشاره بسیار کوتاه است، ولی نشانگر این است که  دوران اشکانی رستم و اسفندیار را می شناختند و به آنها می بالیدند.

ادامه مطلب ...