فریتس ولف و فرهنگ شاهنامه فردوسی

  

جشن هزاره فردوسی - تهران 1313 خورشیدی مقابل مدرسه دارالفنون

عکس از اینجا 

در مطالعه و بررسی تاریخ ایران شناسی، با چهره‌های بی‌شماری مانند تئودور نولدکه، آرتور کریستین سن، کریستین بارتولمه، آرتور پوپ و ... روبرو می‌شویم که هر کدام در زمینه‌هایی ویژه تلاش‌هایی پی‌گیر کرده و آثار ارزشمندی از خویش برجای نهاد‌ه‌اند. آثاری که هر کدام در شناخت تاریخ، ادب و فرهنگ ایران زمین از شهرت و جایگاهی والا برخوردارند.

در این میان چهره و شخصیتی وجود دارد که زحمات پیگیر و نوشته‌های او در راه شناخت گوشه‌ای از فرهنگ ایران، کم از تلاش‌های بزرگان یاد شده نیست، گر چه شهرت او به مراتب کمتر از آنان است. او فریتس ولف، نویسنده اثر به یاد ماندنی «فرهنگ شاهنامه» است. اکنون که حدود هفتاد سال از مرگ دلخراش او به دست نازی‌ها می‌گذرد، یاد او همچون خودش مورد بی‌مهری قرار گرفته است تا جایی که در بسیاری از دایره‌المعارف‌های بزرگ دنیا هیچ گونه یادی از این ایران شناس بزرگ به میان نیامده است و شایسته است در کنار پاسداشت رنج سی ساله فردوسی، یادی هم از رنج بیست ساله ولف شود که با نگارش «فرهنگ شاهنامه» یکی از ارزشمندترین پژوهش‌های شاهنامه شناسی را به انجام رساند. این مقاله کوششی است برای شناخت زندگی ولف و نیز شناخت دلایل، انگیزه‌ها و اوضاعی که او متأثر از آن‌ها به تألیف فرهنگ شاهنامه دست یازید.  

مقاله حاضر در دو بخش فراهم آمده است؛ بخش نخست، نگاهی است گذرا بر سیر فرهنگ نویسی شاهنامه از «لغت شهنامه» اثر عبدالقادر بغدادی تا «فرهنگ شاهنامه» اثر ولف و بخش دوم نگرشی است کلی بر زندگی‌نامه فریتس ولف.

سیر فرهنگ نویسی شاهنامه:

از زمان‌های گذشته، فرهنگ نویسان پارسی زبان به دلایل بسیاری همچون گستردگی حوزه خوانندگان در پی روشن کردن معانی آن برآمده‌اند. گروهی از ایشان واژه‌های شاهنامه را دستمایه اصلی کار خویش قرار داده و در کنار آن به ذکر شواهد شعری از شاهنامه و دیوان‌های شعرای پارسی زبان پرداخته‌اند که «لغت فرس» اسدی و فرهنگ‌های پس از آن تا عصر حاضر از این نوع هستند. اما گروهی دیگر با تالیف فرهنگ خود، تنها به روشن نمودن معانی واژگان و اصطلاحات شاهنامه پرداخته اند که بنابر مدارک موجود اولین کوشش در این راه توسط عبدالقادر بغدادی (1030-1093 ق) صورت پذیرفته است.

عبدالقادر بغدادی فرهنگ خود را تحت عنوان «لغت شهنامه» در سال 1067 ق (1656 م) تالیف کرد. او در این فرهنگ، در برابر هر واژه شاهنامه، معادل ترکی آن را قرار داد. این فرهنگ در سال 1895 م. به کوشش کارل زالمان در پترزبورگ چاپ شد.

دوسال پس از تألیف عبدالقادر بغدادی، یعنی در سال 1069 ق (1658م)، شخص دیگری به نام علی مکی بن طیفور بسطامی، دست به تألیف فرهنگ دیگری از شاهنامه زد؛ او نام اثر خود را «گنج نامه» نهاد و در برابر هر واژه ای از شاهنامه، معادل پارسی آن را قرار داد. نسخه خطی این فرهنگ در کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران موجود می باشد.

در این زمینه فرهنگ دیگری با عنوان «معجم شاهنامه» وجود دارد که توسط محمدبن رضا بن محمد العلوی الطوسی تالیف شده است. زمان نگارش این اثر به خوبی روشن نیست اما به گمان زنده یاد حسین خدیو جم، نگارش این فرهنگ می‌بایست مابین قرن های نهم و دهم صورت گرفته باشد. این کتاب در سال 1353 خورشیدی، به کوشش مرحوم حسین خدیو جم در تهران چاپ شده است.

در سال 1156 ق (1743 م) نویسنده دیگری که نامش بر ما معلوم نیست، دست به نگارش فرهنگی با عنوان «لغت شاهنامه» زد. این فرهنگ هم پارسی به پارسی بوده و نسخه خطی آن در دارالکتب مصر، موجود است. (فهرس المخطوطات الفارسیه، قاهره، 1967، القسم الثانی، ص 94).

در همین زمینه و در میانه سده نوزدهم، اثر دیگری با عنوان «فرهنگ شاهنامه» توسط موبد ابدال بن داراب نوشته شد. نسخه اصلی این کتاب نیز در موزه بریتانیا موجود است.

از زمان نگارش این فرهنگ یعنی از اواسط قرن نوزدهم تا سال 1910 م، وقفه ای شصت ساله در نگارش فرهنگ های شاهنامه ایجاد شد تا این که در همین سال فریتس ولف که پیشتر به فکر تالیف فرهنگ شاهنامه افتاده بود، کار خود را به تدریج آغاز کرد. او که بعد از گذراندن دوره دکترای خود در سال 1905 م، به یاری استادش کریستیان بارتولمه شتافته و به ترجمه آلمانی اوستا مشغول شده بود، تحت تأثیر استاد و یکی از آثار او به نام «فرهنگ زبان ایران قدیم» قرار گرفت. این کتاب که نخستین فرهنگ بسامدی زبان های ایرانی است، ولف را واداشت تا از روش آن سود جسته و به فکر نگارش اولین فرهنگ بسامدی در زبان پارسی افتد. او برای این منظور شاهنامه را برگزید و پس از اتمام ترجمه اوستا در سال 1910، تدوین «فرهنگ شاهنامه» را با جمع‌آوری منابع زیر آغاز کرد:

1- شاهنامه چاپ ژول مول

2- شاهنامه چاپ ترنر ماکان

3- شاهنامه چاپ ولرس-لانداور

4- لغت شهنامه تالیف عبدالقادر بغدادی چاپ زالمان

ولف زمانی دست بدین کار یازید و آن را ادامه داد که اروپا در بحرانی ترین اوضاع خود، یعنی جنگ جهانی اول، به سر می برد اما او چنان غرق در این کار بود که بنا به گفته سیدحسین تقی زاده، حتی از چند و چون اخبار بیرون از کتابخانه‌اش غافل بود!

به هر تقدیر ولف تمام ابیات شصت هزار گانه شاهنامه را کلمه به کلمه خواند. آن ها را روی فیش های خود ضبط کرد و سرانجام پس از بیست سال با پشتکاری وصف ناشدنی، تکرار و توالی نزدیک به نه هزار واژه شاهنامه را بر اساس نظمی منطقی مرتب کرد. آن چنان که جایگاه و تغییرات و تحولات معنایی هر کدام به خوبی روشن شد.

البته این نکته را نیز نباید از نظر دور داشت که اوضاع اجتماعی آلمان به هنگام سلطه نازی ها و محدودیت‌های ایجاد شده برای ولف از یک سو و غیرمنقح بودن منابع تحقیق ولف از سوی دیگر، امکان ورود خطاهای متعدد را به این فرهنگ فراهم ساخته است و لذا پاک سازی، تصحیح و بازبینی فرهنگ ولف ضرورتی است غیر قابل انکار که البته این مهم با کوشش هایی که در سال های اخیر در این امر انجام شده است، تا حد قابل توجهی به تحقق رسیده است.

بدون تردید، بزرگترین مشغله فکر ولف پس از تدوین این اثر، چاپ آن و بهره مند ساختن اهل تحقیق از حاصل رنج بیست ساله خود بود، چرا که آن زمان هم زمان با قدرت یافتن بی حد و حصر نازی ها بر آلمان بود و او که یک مسیحی با نژاد یهودی به شمار می رفت، همچون دیگر دانشمندان هم نژادش امکان نشر اثر خویش را نمی‌یافت اما سرنوشت بدین گونه رقم خورد که در سال 1934 م جشن هزاره فردوسی در این برپا گشت و دولت آلمان برای نشان دادن علاقه خود به حکومت وقت ایران، فرهنگ ولف را در دو جلد به چاپ رساند و به ایران فرستاد و به این ترتیب این اثر ارزشمند در اختیار محافل ایران شناسی و مراکز علمی ایران قرار گرفت.

با مطرح شدن «فرهنگ شاهنامه» اثر ولف در جشن هزاره فردوسی و نیز در محافل علمی ایران، برخی از آن ها در نگارش فرهنگ‌های مشابه، متأثر از کار او شدند و یا آن که از اثر او بهره بردند.

نخستین تلاش در این زمینه از طرف دکتر رضازاده شفق صورت گرفت. بنا به گفته آن مرحوم، وی پس از جشن هزاره فردوسی، در پی نگارش فرهنگ شاهنامه برآمد و مأخذ عمده خویش را فرهنگ ولف قرار داد. این فرهنگ نخست به صورت کتاب مانندی در سال 1313 خورشیدی در تهران به چاپ رسید و در سال 1320 خورشیدی، چاپ اول آن با عنوان «فرهنگ شاهنامه» به بازار عرضه شد. پس از آن عبدالحسین نوشین به نگارش کتابی همانند فرهنگ قبلی، تحت عنوان «واژه نامک» همت گماشت که در سال 1351 خورشیدی از سوی بنیاد فرهنگ ایران منتشر شد. نوشین نیز بنابر قراین موجود، از فرهنگ ولف، بهره جسته است. «کشف الابیات شاهنامه» عنوان فرهنگ دیگری است، متفاوت با تمامی فرهنگ‌های معرفی شده که به کوشش دکتر دبیرسیاقی فراهم آمده است. این فرهنگ راهنمایی بسیار سودمند جهت یافتن ابیات شاهنامه است. نگارنده این فرهنگ، از «علایم قراردادی تقسیمات» فرهنگ ولف بهره برده است.

 
 

نگاهی به زندگی نامه ولف:

فریتس ولف در 11 نوامبر 1880 م. در شهر برلین چشم به جهان گشود. او تحصیلات خود را در همین شهر و در مدرسه سلطنتی فرانسه به پایان رساند و سپس برای ادامه تحصیل به شهرهای مونیخ و هایدلبرگ رفت و در این شهرها به تحصیل ادبیات، هنر و زبان پرداخت. او پس از پایان این دوره به شهر برلین بازگشت و کوتاه مدتی بعد برای تحصیل دانشگاهی به شهر گیسن رفت و مطالعات خود را معطوف به زبان شناسی نمود و زیر نظر بهاگل و اوست هوف به کار مشغول شد اما خیلی زود به «کریستیان بارتولمه» ایران‌شناس مشهور پیوست و مطالعات خود را به ایران شناسی محدود کرد و زیر نظر او به نگارش پایان نامه خود دکترای خود تحت عنوان «مصادر در زبان های هندی و ایرانی» مشغول شد. ولف این رساله را در سن بیست و پنج سالگی یعنی در سال 1905 م. با موفقیت به پایان برد. در این زمان استاد وی «بارتولمه» به کار ترجمه ای از اوستا به زبان آلمانی مشغول بود، لذا ولف به یاری استادش شتافت و ترجمه قسمت هایی از اوستا را به عهده گرفت. او این کار را در شهر مونستر در سال 1910 م. به پایان رساند و آن را تحت عنوان «اوستا، کتاب مقدس پارسیان» در کمال احترام به استاد خود اهدا کرد.

در این زمان شرایط زندگی برای یهودیان دشوارتر شده بود و نازی ها موانع بی شماری بر سر راه یهودیان برای ورود به محافل دانشگاهی ایجاد کرده بودند. به همین دلیل ولف از تصمیم قبلی خود برای ادامه پژوهش‌های زبان شناسی ایرانی منصرف شد و به پشتوانه استقلال نسبی اقتصادی خود، به دور از محافل رسمی به مدت 15 سال در شهرهای دانشگاهی مانند مونستر، مونیخ، برلین، توبینگن و گیسن به عنوان معلم خصوصی مشغول به کار شد و در کنار آن، کار عظیم خود را که تدوین «فرهنگ شاهنامه» بود، با صبر و حوصله ای وصف ناشدنی آغاز کرد. در این فاصله با شروع جنگ حهانی اول، ولف اقامت در برلین را برگزید و کار خود را در این شهر ادامه داد. در این زمان، سید حسن تقی‌زاده هم به برلین رفته بود. استاد مینوی به نقل از تقی زاده گفته است که او پس از تلاش های فراوان ولف را در زیرزمین بدون نور خانه ای در شهر برلین یافت که دارای زندگی نسبتاً محقرانه ای بود. تقی زاده می افزاید که در اطراف ولف، چاپ های مختلف شاهنامه و فیش‌های مربوط به فرهنگ شاهنامه پراکنده بود و آن قدر غرق در کار خویش بود که از چند و چون جنگ و حوادث بیرون از منزل اطلاع نداشت (تقی زاده، سرگذشت، راهنمای کتاب، دوره سیزدهم، ش 3-4، ص 241). تقی زاده پیش از پایان این فرهنگ، بشارت نشر چنین اثری را در شماره 12 مجله کاوه به اهل تحقیق داده بود.

پس از آن ولف سفری به ایتالیا و شهرهای رم و فلورانس کرد و پس از افامتی دو ساله در این کشور، بار دیگر به برلین بازگشت و از سال 1929 م. در این شهر به طور دایم اقامت نمود و به ادامه پژوهش های خود پرداخت و سرانجام پس از بیست سال «فرهنگ شاهنامه» را در همین شهر به پایان برد اما در این زمان مشکلات زیستی و اجتماعی یهودیان، شدت بیشتری یافته بود و ولف ناامید از چاپ اثرش، در اندیشه چگونگی رساندن این اثر به اهلش بود تا این که در سال 1934 م. در ایران جشن هزاره فردوسی برپا شد. به این مناسبت، دوستان ولف شعبه فرهنگی وزارت خارجه آلمان را متوجه فرهنگ او کردند و دکتر اوستر –مشاور فرهنگی این شعبه- امکانات لازم را برای چاپ این اثر فراهم ساخت و در چاپخانه دولتی به چاپ رساند و دولت آلمان این کتاب را به حکومت وقت ایران هدیه کردو یک هیأت سه نفره شامل بک سباستیان، ارنست کوهنل و فردریک زاره را روانه این جشن کرد.

در این جشن که با حضور بیش از هشتاد تن از دانشمندان ایرانی و ایران شناسان جهان در تهران برگزار شده بود، وزیر مختار آلمان آقای فون بلوخر طی سخنرانی درباره سابقه طولانی آشنایی ملت آلمان با شاهنامه فردوسی و علاقه دولت آلمان برای شرکت در این جشن، رسماً فرهنگ لغات شاهنامه ولف را به ملت ایران هدیه کرد. ولف پس از اطمینان از رسیدن فرهنگش به ایران، در فکر ایجاد ارتباط با حکومت وقت و سفر به ایران افتاد؛ به همین دلیل روزی به سفارت ایران در برلین رفت و در حالی که ظاهری متأثرکننده و ژنده پوش داشت، خود را معرفی کرد و شخصاً فرهنگ خویش را به دولت و ملت ایران هدیه کرد. او از پیشنهاد سفیر وقت ایران مبنی بر سفر به تهران و تدریس زبان های باستانی ایران در دانشگاه، با نهایت خوشرویی استقبال کرد.

سفیر موضوع این ملاقات و پیشنهاد را به حکومت ایران منتقل نمود و حکومت وقت، کرسی مخصوص زبان های باستانی در دانشگاه را با تمام تسهیلات و حقوق مناسب برای ولف تخصیص داد. اما وقتی دبیر اول سفارت برای ابلاغ این دعوت به منزل ولف رفت، او را در زیرزمینی نمور با حالتی نزار دید. ولف دعوت را به دلیل وخامت حال خود با کمال خوشرویی رد کرد.

پایان زندگی ولف را یکی از دوستان روزنامه نگار او به نام ریشارد تونگل (با استفاده از اطلاعات دختر ولف، خانم اورسلا ولف- اشنایدر) چنین نقل می کند: «در سی و یکم مارس 1943 برای آخرین بار دکتر ولف را در منزلش ملاقات کردم. آن هنگام نخستین انتقال اجباری یهودیان از برلین –به دلیل اعتراضات مکرر کارگران- شب هنگام صورت می گرفت. آن شب نیز چنین بود و همسایه ولف از روی خیرخواهی این خبر را به او داد. آخرین کلام او این بود که من با ایمان یک مسیحی تسلیم سرنوشت می شوم و می‌خواهم این جا بمیرم.

 

برگرفته از: 

نوشتاری از علی بته کن (با اندکی تغییر و خلاصه)

ماهنامه ادبستان- سال دوم – شماره هشتم


پیوندهای خواندنی:

درباره فرهنگ شاهنامه فردوسی فریتس ولف

نظرات 7 + ارسال نظر
پروانه سه‌شنبه 27 دی‌ماه سال 1390 ساعت 09:30 ق.ظ

چقدر خوشحالم که این روزها این قدر مطلب دور و برم هست که هنوز وقت نکردم اینو بخونم!
باید در یک وقت مناسب بخوانمش.
عکسش که خیلی خیلی تماشاییه!

من هر بار سرگذشت ولف رو می خوانم به شدت ناراحت می شم، زندگیش و اون بیست سال رنج کشیدنش در راه تدوین فرهنگ شاهنامه یه جورایی با رنج فردوسی در سرودن شاهنامه به هم آمیخته. به نظرم ولف را در ایران خیلی نمی‌شناسند و سایت‌ها هم کمتر به او پرداخته‌اند. خیلی دلم می خواست این فرهنگ ها را می دیدم و کنار هم می نشاندم. امیدوارم یادداشت هم مثل عکس جذاب باشه.

فرناز سه‌شنبه 27 دی‌ماه سال 1390 ساعت 10:31 ق.ظ http://farnaz.aminus3.com/

این عکس را دوست دارم .. این عکس های قدیمی از این نوع که صرف نظر از اینکه چه هدفی داشته اند همیشه یک جورند
عده ای آدم جلوی یک ساحتمان قدیمی یا روی پله هائی قدیمی ... سیاه و سفید .
اما همیشه چشمم به دنبال زنهائیست که در این عکس ها نیستند اما طبیعتا باید می بودند - با توجه به آن هدف مشترک مورد نظر .

راست می گی همیشه یک جورن و وای که ما چشممان به این پله‌ها و نماها خشک شد بس که نشستیم و نشانی از زن‌‌ها این میان ندیدیم. این عکس هم در راستای همان دیده نشدن‌های تاریخی است. اصلن مگر اون وقت‌ها چند تا زن در ایران زندگی می‌کرده یا حالا که انگار نشانه‌های زیستی بیشتری از اونا می بینیم، چقدر به بازی می گیرندشان؟

پروانه سه‌شنبه 27 دی‌ماه سال 1390 ساعت 12:31 ب.ظ

اومدم متن رو بخونم پیام فرناز رو دیدمو پاسختو:

خانم «گدار» خوشبختانه ایرانی هم هست ردیف دوم نشسته.

ببین یک چیزی اینجا نوشتی که همین اولش موندم.
برم ببینم اینها که توی عکس هستند کی هستند ؟ از کجا اومدن؟ زنده اند؟(گمان نکنم یکیشون هم جسمش زنده باشه ولی روانشان حتما همین دور بر وبلاگ همایش میگرده) چیکار برای شاهنامه کرده اند؟
چه جالب که اون زمان این همه خارجی اومدن اینجا.

بله فقط خانم گدار نه این بخوام فیمینیست بازی در بیارم ولی این نسبت یک دویستم و بیشتر که این عکس هم نمونه ای از اونه همیشه برام آزار دهنده بوده
از شرکت کنندگان این جشنواره گفتید واقعن شمع و گل و پروانه و بلبل در این همایش گردهم آمده بودند، فکر کنم یک چنین برنامه‌هایی با این کیفیت دیگه برگزار نشد. کاش دستاوردهای این‌ها یک جایی ثبت و ضبط شده بود.

فرشته سه‌شنبه 27 دی‌ماه سال 1390 ساعت 04:19 ب.ظ http://fershteh.aminus3.com

عکس رو که دیدم... دقت کردم درسته یک خانم نشسته
من هم همیشه عکسهای قدیمی رو که می بینم هی چشم م ی اندازم اما خبری از خانمی نیست
که نیست
...
:(
چه خوب فرناز اشاره کرده بود
وچه بهتر که شما دنبالش رفتید
:)

بله فرشته جان مشتی است نمونه خروار

پروانه چهارشنبه 28 دی‌ماه سال 1390 ساعت 08:07 ق.ظ

متن را خواندم و بسیار دلگیر شدم.
این روزها کتاب «شاهنامه آخرش خوش است» را از کتابخانه امانت گرفته ام . از آن کتابهایی نیست که بنشینی از اول تا آخر بخوانی می توانی گاهی ورق بزنی. شاید کتاب را خوانده باشی.
در کتاب به دنبال ولف گشتم حدس می زدم باید در لیست آنهایی باشد که "آخرش خوش است"، حدسم درست بود سه صفحه مخصوص ولف در آن نوشته شده است.

راستی این چه نیرویی در شاهنامه است؟ که برخی را در خود می کشد و برخی اصلا به سراغش نمی روند گویا از آن وحشت دارند!

بله سرگذشت ولف همیشه به شدت دلگیرم می کنه یک چیزهایی دیگری هم بود که از زبان کسانی که یادم نیست درباره اش شنیده‌ام و این که چقدر مثل فردوسی برای شاهنامه زمان و انرژی گذاشته و چقدر ناسپاسی دیده
کتاب را نخوانده‌ام ولی دوست دارم حتمن بخوانمش.

راست می گین حتی در هم دوره های خودم هم این طور بود که کسانی اصلن شاهنامه رو دوست نداشتند و کسانی خیلی جدی دنبالش می کردند نه مثل حافظ، سعدی یا خیام که هر کسی گریزی به آن می زند نمی‌دانم شاید به خاطر شیوه‌ی روایی و حس پیگیری و دنبال داستان ها را گرفتن هست که کسانی یا به سراغش می روند و یا به کل کنارش می‌گذارند.

شاهین بهره مند پنج‌شنبه 29 دی‌ماه سال 1390 ساعت 12:05 ب.ظ

سلام
اتفاقا یک سری مطالب جالب راجع به رابطه ی نزدیک رضا خان ، آدولف هیتلر و جشن هزاره ی شاهنامه جمع آوری کردم که به موقع توی سایت خواهم گذاشت. ممنونم از کار جالبتون

با اچازه شهرزاد:
یرای شما دعوتنامه قرستاده شده. اگر به دستت نرسیده دوباره فرستاده شود
پروانه

شهرزاد:
چه خوب، مشتاق خواندن یادداشتتان هستم.

شاهین بهره مند یکشنبه 2 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 12:14 ب.ظ

سلام
متاسفانه ایمیلی از طرف شما برای من نیومده بود

سلام
دوباره فرستاده شد
شما باید در بلاگ اسکای اکانتی باز کنید تا بتوانید عضویت را قبول کنید
امیدوارم ایمیل به دست شما برسد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد