این یادداشت پیشتر در اینجا منتشر شده است.
برخی از آرایههای ادبی در داستان زال و رودابه:
در شاهنامه آرایههای ادبی یکی از ابزاری است که فردوسی به فراوانی برای توصیف صحنهها و اشخاص از آن استفاده کرده. شاید یکی از دلایلی که فردوسی به این خوبی از عهده بیان صحنهها و شخصیت ها برآمده و حتی بعضاً از موقعیتها یا شخصیتهایی مشابه، رویدادهای گوناگونی خلق کرده استفاده به جا و نوآورانه از همین آرایههای ادبی است. تشبیه، جناس، کنایه، استعاره و ... همه و همه دستمایههایی هستند در دستان توانای فردوسی که تخم سخن را در کشتگاه مستعد زبان و ادب پارسی بپراکند. در این یادداشت به برخی از این آرایهها اشاره شده است.
این یادداشت پیش از این در کتاب هایی که می خوانیم منتشر شده است.
واژه نامک
(فرهنگ واژه های دشوار شاهنامه)
بها:7000تومان
یکی از کتاب هایی که هنگام خوانش شاهنامه همراهیم می کند «واژه نامک» نوشین است. واژه ها بسیار روان و روشن توضیح داده شده اند.
در کلاس های دکتر رواقی که بودم ایشان انتقادهایی به این کتاب داشتند که شنیدنی بود.
نویسنده : عبدالحسین نوشین نمونه خوانی : شهاب الدین ارجمندى <><><><><><><><><><><><><><><><><><><><><> | |
ناشر : معین - تهران | |
چاپ اول، 1385 شمسى | |
نوع جلد : سلفون سخت | |
قطع : رقعی | |
تعداد صفحه 479 |
قانون- کانون نمایشهای آیینی و سنتی دومین دوره کارگاهی آموزش نقالی را با بهرهگیری از تجربیات «مرشد ولیالله ترابی» و مدیریت علمی «دکتر داوود فتحعلیبیگی» و «دکتر ناصر بختبخش» برگزار میکند.
به گزارش قانون، دومین دوره کارگاهی آموزش نقالی توسط کانون نمایشهای آیینی و سنتی و با توجه به اهداف مندرج در آئیننامه کانون در راستای حفظ، احیاء و گسترش هنر نقالی و آموزش این هنر سنتی با توجه به روش سینهبهسینه و استاد و شاگردی و همچنین پژوهشهای آکادمیک انجامشده در این زمینه در 30 جلسه و با بهرهگیری از تجربیات «مرشد ولیالله ترابی» برگزار میشود.
مقدمهی کتاب ِ مقدمهای بر رستم و اسفندیار نوشتهی شاهرخ مسکوب
صدای این یادداشت را در اینجا بشنوید.
کتاب تقدیم شده است به نقالها، خادمان بی نام و نشان شاهنامه
هزار سال از زندگی تلخ و بزرگوار فردوسی میگذرد. در تاریخ ناسپاس و سفله پرور ما، بیدادی که بر او رفته است، مانندی ندارد. و در این جماعت قوادان و دلقکان که ماییم با هوسهای ناچیز و آرزوهای تباه، کسی را پروای کار او نیست و جهان شگفت شاهنامه همچنان بر "ارباب فضل" در بسته و ناشناخته مانده است. اما در این دوران دراز، شاهنامه زندگی صبور خود را در میان مردم عادی این سرزمین ادامه داده است، و هنوز هم صدای گرمش گاهگاه اینجا و آنجا در خانهای و قهوه خانهای شنیده میشود و در هر حال این زندگی خواهد بود، و این صدا خاموش نخواهد شد، و هر زمان به آوایی و نوایی، سازگار مردم همان روزگار فراگوش میرسد.
امروز ایمیلی داشتم که پیام بهرام بیضایی را به مناسبت زاد روزش را به همراه داشت. بهرام بیضایی و شاهنامه دوستی اش را همه می شناسیم.
این پیام را اینجا می آورم تا یادمان باشد بیشتر از ایشان اینجا بنویسم:
پیام بیضایی برای علاقه مندان آثارش در آستانه 73 سالگی :
از شما می پُرسَم
که اِمروز به جهان می آیید
فردا چه پیشِ روی شماست؟
آیا ما را تکرار می کنید
بر جاده های تَنگ سراشیب
و خسته به تلخی، جای دیگران را می سپرید؟
آیا از شما یکی- یا همه- بن بَست را می بینید
و زمان را که می گُذَرد؟
آیا به پُشتِ سر می نگَرید
به رَهِ سخت آمده
و میان بُری می یابید؟
ما خویش را نمی بخشیم
-ما درجازَدِگان—
ما قربانیانِ خُودیم؛
امّا آیا فردا روزِ بهتری است؟
از شما می پُرسَم
که اِمروز به جهان می آیید
ادامه مطلب ...
عکس از: سالار
تندیس حکیم ابوالقاسم فردوسی ساخته هنرمند چیرهدست، استاد ابوالحسن خان صدیقی است. استاد ابوالحسن صدیقی نقاش و مجسمه ساز نامآور ایران، در سال 1276خورشیدی در تهران به دنیا آمد. وی پس از اتمام تحصیلات ابتدایی برای ادامه تحصیل در مدرسه آلیانس به خدمت استاد کمالالملک (محمد غفاری) رسید. استاد در سال 1311 به هنگام بازگشت به ایران به ریاست مدرسه صنایع مستظرفه منصوب شد و در سال 1340 خورشیدی بازنشسته گردید. کارنامه درخشان زندگی این هنرمند در سال 1374 بسته شد.
از جمله آثار وی: تندیسهای حکیم توس در شهر توس و میدان فردوسی تهران، مجسمه نادر در آرامگاه نادر، مجسمه خیام در پارک لاله تهران، مجسمه فرشته عدالت و ... است.
قصیدهای از استاد جلالالدین همایی، که بر روی یکی از دیوارهای آرمگاه فردوسی، بر کتیبهای از سنگ مرمر به خط نستعلیق نوشته شده است:
ای صبا ای پیک مشتاقان پیامی بر زمن | سوی طوس آن سرزمین نامداران زمن |
پرورشگاه امامی چون محمد زین دین | زادگاه خواجهیی همچون قوم الدین حسن |
وان نصیر الدین حکیم هوشمند بی همال | وان ابو جعفر فقیه پیشوای مؤتمن |
ای صبا چون پای هشتی اندر آن نیکو دیار | واندر آن ساحت گذشتی کام جوی و گام زن |
شست و شویی کن به آب رودبار طابران | پس بدان سو شو که باشد کعبة اهل سخن |
اندر آن آرامگه در شو که فارغ از جهان | صد جهان جان است آنجا خفته در یک پیرهن |
یاد او را در ضمیر آری، شود روشن روان | نام او را بر زبان رانی، شود شیرین دهن |
اندر اقلیم سخن سنجی و ملک شاعری است | خسروی کشور گشا، رویین تنی لشکر شکن |
اوستادان سخن پرور، امیران کلام | جمله بر درگاه او خاضع، چو پیش بت، شمن |
جلوه عرش است این درگه، کلاه از سر بنه | وادی طور است اینجا، موزه از پایت بکن |
مرقداستاد طوس است این، بخاکش جبهه سای | مدفن فردوسیاست اینبر زمینش بوسه زن |
با درود و با تحیت آستان او ببوس | پس بگو کای در سخن استاد استادان فن |
ای زتو مشکین هوای شعر چون از مشک جیب | ای ز تو رنگین بساط نظم چون از گل چمن |
گوهر از نظم تو میبارد، چو باران از سحاب | حکمت از شعر تو میزاید، چو از پستان لبن |
تیغ اگر باشد سخن، باشی تواش سیمین نیام | شمع اگر باشد سخنباشی تواش زرین لگن |
خود پیمبر نیستی لیکن بود شهنامهات | آیتی منزل نه کم از معجز سلوی و من |
کی بود هم چند یک در دری از نظم تو | آن چه یاقوت از بدخشان خیزد و در از عدن |
از پس ساسانیان تا نوبت سامانیان | شعر تازی بود و رسم ربع و اطلال و دمن |
در پناه دولت سامانیان گویندگان | چون دقیقی و شهید و رودکی و بوالحسن |
رنجها بردند در احیاء شعر پارسی | تا شدند آن کاخ را بنیانگذار و پی فکن |
برگرفته از سایت: راوی حکایت باقی
سابقۀ نام و افسانۀ «آرش» در ادبیات فارسی
دیمترین مأخذی که از «آرش» در آن یاد شده «یَشتِ هشتم» در «کتاب اوستا» است که به «تیریَشت» نیز مشهور است. بند ششم از این یَشت به تیری اشاره میکند که «آرش» از کوه «اَیریو خشَوثه» [1] به کوه «خوَنوَنت» [2] پرتاب کرد.