موسیقی[*]
یکی از مظاهر تمدّن درخشان
ایران در زمان ساسانیان
دکتر خانبابا بیانی
موسیقی: یکی از ارکان و مظاهر تمدن ایران در زمان ساسانیان بود و ما متأسفانه به جزئیات و اصول علمی موسیقی آن زمان آگاهی کافی نداریم باوجود این با مقایسة با اصول موسیقی کنونی ایران بهشرط اینکه با عناصر بیگانه مخلوط نشده باشد میتوان تا اندازهای و بهطور مبهم بهچگونگی موسیقی دورة ساسانی پیبرد زیرا موسیقی ایرانی پیوسته کوشیده است باوجود تمام تحولات و تغییرات در سایر عوامل تمدن، اساس و اصول خود را نگاهدارد و نگذارد روش بیگانه در آن تأثیر عمیقی ببخشد. دستگاهها و نواهائی که در دربار خلفای بغداد، رامشگران و خنیاگران مینواختند و سبب شادی روح و آسایش خاطر آنان میگردید از موسیقی ساسانی اقتباس و مانند بسیاری دیگر از رسوم و تمدن تقلید شد. قدر مسلم این است که نواها و آهنگها و دستگاههای معمول زمان خسروپرویز (590-628) تا چهارصدسال پس از ساسانیان، اساس کار موسیقیدانان اسلامی بوده است.
اعراب صنعت موسیقی را از ایرانیان آموختند و با تغییراتی در ماهها و یا با درهم آمیختن نواها و دستگاههای جدیدی، موسیقی مخصوصی برای خود ایجاد کردند ولی اصول علمی و روح و اساس و گوشههای آن ایرانی باقیماند.
«ابن خلدون(1) راجع به چگونگی سرایت موسیقی ایران در عرب چنین مینویسد: عربها پیش از اسلام قبل از اینکه به موسیقی و سایر هنرهای زیبا آشنایی پیدا کنند در شعر ساختن قطعات منظوم دست داشتند و هنگامی که هنوز چادرنشین بوده از این سو به آن سو کوچ میکردند، موسیقی آنان محدود به آوازهایی بوده است که برای تهییج و راهنمایی شترها بهکار میبردند. بعدها که شهرنشینی گزیده و اسلام اختیار کردند، آنچه را از عادات و رسومشان که برخلاف دستورات قرآن بوده ترک گفته و آنچه مطابق آن و ممدوح بوده است نگاهداری کردند، چون قرائت قرآن با صوت نیکو پسندیده و مستحب بوده است، آوازهای بومی خود را برای خواندن آن بهکار بردند. بعدها که به سایر ممالک دست یافتند و هنرهای زیبا بهویژه موسیقی را در نهایت کمال در ایران مشاهده کردند ذوقشان تحریک شد و ظرافت طبع در آنان ایجاد گشت تا آنجا که موسیقیدانان ممالک دیگر را جلب و تشویق نمودند و به زودی بین آنها خوانندگانی نظیر خوانندگان ایرانی تربیت شد از آن جملهاند «نشیط» که اصل او ایرانی بوده و «سائب حائر» از اهل مدینه که فرزند یک ایرانی بوده است. در این عصر است که عربها ذوق ایرانی را پذیرفتند و در موسیقی خود بهکار بردند.
بعدها هنرمندانی مانند «ابن سریج» آن را رو به تکامل بردند تا در زمان خلفای عباسی بهوسیلة «ابراهیم موصلی» و پسرش «اسحق» به درجه کمال رسید. بغداد از این پس مرکز موسیقی عالی محسوب و آهنگهای ساختة استادان فوق به اشکالی که امروز هم میشنویم در آن پرورش یافته است.
از فهرست موسیقیدانان عرب که ژول روآنه(2) از کتابهای مروجالذهب مسعودی و اغانی ابوالفرج اصفهانی و الف لیل استنتاج نموده است نام هنرمندانی را که سبب نفوذ و ترویج موسیقی ایرانی در عرب گشتهاند میتوان بهدست آورد که به ذکر نام چند نفر از آنان اکتفا مینمائیم:
1- عیسیبن عبدالله معروف به طویس (50-123 هجری) غلام آروی مادر خلیفة سوم عثمانبن عفان از کودکی باایرانیان آمیزش داشت و با زمزمههای آنان خو گرفت و آهنگهای ایرانی را به درجة کمال تقلید کرد.
2- سائب خائر فرزند یک ایرانی، آهنگهایی را که نشیط ایرانی برای او خوانده در او تأثیر زیاد کرد، نزد معاویه باریافت و مورد لطف او قرار گرفت.
3- ابوعثمان سعیدبن مسجح غلام مکی با کارگران ایرانی آمیزش داشت و آهنگهای آنان را شنید و پسندید و سپس مسافرتی به ایران نمود و نواختن اسبابهای گوناگون آموخت و موسیقی ایرانی را بهخوبی فرا گرفت. علیبن هشام موسیقیدان بزرگ دربارة او چنین گفت: «او نخستین کسی است که موسیقی عرب را به سبک ایرانیها خوانده و معمول نمود».
4- مسلمبن محرز فرزند یک ایرانی که به ایران مسافرت نمود و اطلاعات موسیقی خود را کامل نمود و در مراجعت به اصلاح و تکمیل موسیقی عرب پرداخت و آهنگهایی برای اشعار عرب ابداع نمود.
مسلمین بعضی از آلات و اصطلاحات این فن را از ایرانیان اخذ کردهاند و لغات صغانه (چغانه) و نای و طنبور (تنبور) و زه شاهد همین مدعاست(3).
استیلای عرب بر اسپانیا، موسیقی ایرانی را تا بدانجا کشانید که در روح ملتی دیگر متفاوت از حیث زبان و اخلاق و مذهب نفوذ کرد و با ذوق و روحیة او تطبیق نمود. منوچهری در قرن یازدهم میلادی از یک اصطلاح موسیقی بهنام «راست» صحبت داشته که امروز در میان اعراب معمول ولی از موسیقی ایرانی برکنار شده است.
آلت اصلی موسیقی کنونی اعراب «عود» و از آن ایرانیان «تار» است که از زمانهای قدیم معمول این دو ملت بوده است. در زمان ساسانیان «چنگ» آلت اساسی موسیقی را تشکیل میداده است.
در روش موسیقی ایرانی و عرب نواها برحسب دوره تقسیم شدهاند که ایرانیان به هریک از آنها «دستگاه» و اعراب «مقام» میگویند. هر دوره شامل یک پیش درآمد و یک آواز و یک رنگ است.
اکتاو (هنگام) شامل هفده پرده است؛ هر دوره بیش از نه و یا دوازده نت را شامل نیست ولی انتخاب این پردهها در هر دوره مختلف میشود. بالاخره هر دستگاه روش مخصوص بهخود را داشته و بستگی بهنوعی احساسات رزمی و یا حزنآور یا شادکننده دارد. این ملاحظة عمومی در موسیقی ایرانی و عرب که از چندین قرن تاکنون متداول است بدون شک در اصول با موسیقی زمان ساسانیان متشابه و یکسان است.
« ... اگر استدلال ژول روآنه صحیح باشد باید چنین نتیجه گرفت که آنچه نزد فارابی خارج از جاهلیت بوده و معمولی بهشمار میرفته، دست کم از حیث گام و فواصل همان بوده است که در همه جای ایران بر روی سازهای گوناگون که فارابی نام میبرد و بدان نقاط منسوب میکند نواخته میشده و پس از استیلای عرب بر ایران به عربستان سرایت کرده و با ذوق نواحی آنجا آمیخته و پرداخته شده است.
«ژول روآنه بهطور صریح در جای دیگر اعتراف میکند که موسیقی عرب امروز همان است که در عصر فارابی موجود بوده و فواصل اصلیش پا برجا مانده و کوچکترین تغییر و تحولی که شایان ذکر باشد در آن رخ نداده است.کارل آنجل(4) دانشمند انگلیسی چنین اظهارنظر میکند: بهنظر میآید ایرانیها از زمانهای پیشین فاصلههای کوچکتر از نیمپرده نیز از موسیقی خود بهکار میبردند. هنگامیکه اعراب به فتح ایران نائل آمدند، ایرانیها به درجة عالیتری از تمدن رسیده هنرهای زیبای آنان بهویژه موسیقیشان از عربها جلوتر و اسبابهای موسیقی آنها کاملتر بوده است. اعراب بهزودی سازهای ایرانی را پذیرفتند و دستگاههای موسیقی ایران را تقلید کردند و گاهی در قدیمترین کتابهای آنان دیده میشود، همان دستگاه قدیمی گامهای ایران است که در آن یک «هنگام» دارای هفده قسمت بوده است»(5)
آلات موسیقی زمان ساسانیان
از زمانهای بسیار باستانی «شیپور» که از مفرغ و یا برنج ساخته میشد. از مهمترین آلات موسیقی ارتش ایران در جنگها بوده است. آمین مارسلن(6) مورخ رومی در ضمن شرح جنگ سختی که در اطراف آمید اتفاق افتاد مینویسد که واحدهای پیادة ایرانی، شهر را با نوای شیپور در محاصره گرفتند. الیزه(7) مورخ ارمنی نیز در کتاب خود راجع به جنگهای ایران با ارمنستان مینویسد که به سربازان ایرانی فرمان داده شد که حملة خود را با صدای شیپورها آغاز کنند. در شاهنامه مکرر در جنگها از شیپور و کرنا و طبل و قرهنی(سورنا) نام برده شده است. در ظرف نقرهای که در زمان ساسانیان باقی مانده است، مردانی بالای دیوارهای دژی قرار گرفتهاند که در برابر دهان هرکدام شیپوری قرار دارد و بهنظر میرسد که بدین وسیله فرمان آغاز حمله را به سربازان نگاهبان دژ اعلام مینمایند.
مرکز و کانون موسیقی در مجالس بزرگان و بهخصوص در دربار بود تمام متون تاریخی شاهد بر این امر است. فردوسی در این خصوص مینویسد که موسیقی از ارکان مهم جشنها و ضیافتهای پادشاهان و پهلوانان تاریخی و افسانهای بوده است. در حکایت آمدن بیژن به خیمة منیژه میگوید:
سوی خیمة دخت افراسیاب
بباده همی گام زد با شتاب
بپرده درآمد چو سرو بلند
میانش بر زین کمر کرده بند
منیژه بیامد گرفتش ببر
گشاد از میانش کیانی کمر
نهادند خوان و خورش گونهگون
همی ساختند از فزونی فزون
نشستنگه رود و می ساختند
زبیگانه خرگه بپرداختند
پرستندگان ایستاده بهپای
ابا بربط و چنگ و رامش سرای
در جای دیگر فرماید:
زهر خرگهی گلرخی خواستند
بدیبای چینی بیاراستند
پریچهرگان رود برداشتند
بهشادی شب و روز بگذاشتند
فردوسی با اینکه نام بسیاری از آلات موسیقی را میبرد ولی فقط بهذکر آلات بسیار معمولی آن مانند چنگ و عود(8) و قرهنی و نی اکتفا میکند. مورخ معروف مسعودی در مروجالذهب مینویسد که ایرانیان مخترع چنگ و قرهنی و نی بودهاند.
ابنخردادبه مینویسد که ایرانیان آواز خود را با چنگ و قرهنی که خود مخترع آن بودهاند. تطبیق میکردهاند.
مردم خراسان آلت موسیقی مخصوص بهخود داشتهاند که دارای هفت سیم و بهنام «زنگ» بوده است.
این نکته را باید در نظر گرفت که آلات موسیقی در دربار شاهنشاهان ایران متعدد بوده است، چنانکه در کتاب پهلوی دیگر بهنام «خسرو پسر قباد و غلامش»(9) فهرستی که بهنظر کامل میآید از آلات موسیقی زمان ساسانیان متذکر میشود.
غلام خسرو که به تمام وقایع و اخبار درباری آگاه است از وضع موسیقی دربار نیز سخن میراند و آلات موسیقی را بدین قرار نام میبرد:
عدد، رود هندی، بربط، تاس، چنگ ائولی یا اندروای، وندقدار، وین، باربد، چنگ، تنبور، تنبورمس، کنار، وین کنار، زنگ، نی، مار، دمبلک، چمبار، زل، اندروای، زنجیر، تیر، سپر، مشتک، رسن، ونجک، شیشک، کپیک و بسیاری دیگر که خواندن نام آنها دشوار است.
غلام مذکور میگوید در میان زنانی که چنگ مینوازند آن که صدایش بلندتر و موزونتر است بیشتر جالب و مورد توجه میباشد.
ثعالبی(10) گفتة غلام خسرو پرویز را دربارة موسیقی بدین قرار متذکر میشود: بهترین و مطبوعترین موسیقی آن است که با آلتی که دارای چندین سیم بوده و آهنگش مانند آواز باشد، نواخته شود و آوازی که گوشه و لحن آن مانند آلتی موسیقی باشد بالاخره بهترین و دلکشترین موسیقی آن است که با چنگ، خوب کوک شده و با گیتار و بانی، دستگاههای اسپاهانیک (اصفهان) و آواز نهاوندیک (نهاوندی) و گوشة نو شاهپوریک (نیشابوری) نواخته شود.
موسیقیدانهای زمان ساسانیان
بعضی از مورخان مانند جاحظ در التاج و مسعودی در معجمالبلدان راجع به خنیاگران هنرمند و مقام آنان در نزد شاهنشاهان ساسانی و دربار آنها اطلاعات مفیدی دادهاند. اردشیر بابکان(11) (224-231) مؤسس سلسلة ساسانی در زمانیکه درباریان و بزرگان کشور را به طبقات ممتازه تقسیم میکرد، رامشگران و خنیاگران را در طبقة مخصوصی قرار داد و در میان سایر طبقات مقامی متوسط به ایشان داد. شاهنشاهان پس از اردشیر به همان ترتیبی که اردشیر قرار داده بود، رفتار کردند ولی بهرامگور (بهرام پنجم 420-438) چون تمایل و علاقة زیادی به موسیقی داشت، مقام موسیقیدانان را بالا آورد و در مرتبه و طبقة اول قرار داد. این روش بهتوسط جانشینان او پیوسته عملی و مراعات میشد تا زمان خسرو انوشیروان (531-578) که او مجدداً ترتیب مراتب را به قرار دورة اردشیر برگردانید و وضعی را که بهرامگور معین کرده بود تغییر داد. از اینکه بهرامگور نظر خاصی به موسیقی داشته و جانشینانش پس از وی این امر را مراعات میکردهاند تردیدی نیست، چنانکه میتوان درستی این مطلب را از احکام مذهبی مزدک پیغمبر زمان ساسانیان و معاصر قباد (488-531) پدر انوشیروان دریافت. طبق عقیدة مزدک خدا در آسمان در روی تختی قرار دارد که چهار نیروی معنوی یعنی: فهم، هوش، حافظه و شادی که عناصر اصلی هستند در برابر تخت او ایستاده و گوش به فرمان او هستند. در روی زمین نیز، شاهنشاه ایران بر تخت خود نشسته در برابر چهار نفر نمایندگان نیروهای کشوری یعنی: مؤبدان، رئیس روحانی و هیربدان هیربد، نگاهبان آتشکدهها و ایران سپهبد، فرمانده کل قوا و رامشگر، رئیس موسیقیدانها، ایستادهاند.(12) به چه علت انوشیروان مقام رامشگران را پایین آورد، معلوم نیست.
از زمان اردشیر بابکان رسم چنین شده بود که شاهنشاهان ساسانی همیشه از کسانی که در بارگاه حاضر میشدند نزدیک بیست متر دورتر مینشستند و در فاصلة دهمتری پردهای از حریر میآویختند. پردهداری شاهنشاه با یکی از بزرگان و نجبا بود که به خرم باش موسوم بود. وظیفة خرمباش این بود که چون شاهنشاه پیش ندیمان و خنیاگران بارگاه خود جلوس مینمود، مردی دیگر را فرمان میداد تا بر بلندترین جاهای بارگاه بالا رفته و با صدای رسا که همة حاضرین بشنوند میگفت:
«ای زبان سرصاحب خود نگاهدار که اینک همنشین پادشاهی». در زمانیکه شاه به عیش و شادی مینشست این رسم اجرا میشد و ندیمان و بزرگان هریک در جای مخصوص خود قرار میگرفتند و ساکت و بیحرکت بودند تا در موقع پردهدار متوجة حاضران شده به خوانندگان میگفت، فلان لحن و یا فلان آواز را بخوانند و رامشگران کدام پرده و کدام دستگاه را بنوازند.(13)
علاقه و تمایل شدید بهرام پنجم به موسیقی مورد بحث بسیاری از مورخان و شعرای نامی شده است. حمدالله مستوفی قزوینی(14) گوید: «در زمان بهرام کار مطربان بالا گرفت. چنانکه مطربی روزی به صد درم قانع نمیشد. بهرام گور از هندوستان دو هزار لولی برای مطربی مردم بیاورد و نسل ایشان هنوز در ایران مطربی میکنند.»
بهرام برای تفریح و شادی و خوشحالی ملت خود چون شمارة موسیقیدانان را در ایران کم دید عدة زیادی از این هنرپیشگان را بهنام لولی از هندوستان خواست و در نقاط مختلف کشور پراکنده ساخت. فردوسی دربارة آمدن لولیان از هندوستان چنین میفرماید:
وزان پس بهر مؤبدی وعده کرد
کسی را که درویش بد جامه کرد
بپرسید شاه گفت بیرنج کیست
بهر جای درویش و بیگنج کیست
بیامدش پاسخ ز هر مؤبدی
ز هر نامداری و هر بخردی
که آباد بینیم روی زمین
بهرجای پیوسته شد آفرین
بر آواز رامشگران می، خورند
چو ما مردمان را بکس نشمرند
تهیدست بیرود و گل میخورد
شهنشاه از این در یکی بنگرد
بخندید از آن نامه بسیار شاه
هیونی برافکند پویان براه
به نزدیک شنگل فرستاد کس
چنین گفت کای شاه فریاد رس
از آن لولیان برگزین ده هزار
نر و ماده بر زخم بربط سوار
که استاد به زخم دستان بود
وز آواز او رامش جان بود
چو نامه به نزدیک شنگل رسید
سر از فخر بر چرخ گردون کشید
هم آنگاه شنگل گزین کرد زود
ز لولی کجا شاه فرموده بود
موسیقی در زمان خسرو پرویز به نهایت درجة ترقی خود رسید و تشویقهای آن شاهنشاه از صاحبان ذوق و دادن جایزههای زیاد، این صنعت در آن زمان رواج کامل یافت و موسیقیدانهای مشهوری مانند باربد و نکیسا(سرکش) بهوجود آمدند که در خنیاگری و رامشگری شهرة آفاق شدند. خسرو پرویز در تمام مراحل زندگی دست از شنیدن نوای چنگ و آواز دلکش نکشید و در سفر و حضر از آن استفادة روحی برد. در کتیبهای که در طاق بستان کرمانشاه از این شاهنشاه باقی مانده، مجلس شکاری را نشان میدهد.خسرو حتی در هنگام شکار نوازندگان را با خود همراه میبرد و با آهنگساز و آواز بهکار خود میپرداخت.
سرکش و باربد
در تمام دوران شاهنشاهی ساسانیان فقط از زمان خسرو پرویز است که ما نام چند نفر از موسیقیدانها را بهدست میآورم. بعضی از شعرای ایرانی مانند نظامی از موسیقیدانی نکیسا در زمان خسرو دوم نام بردهاند. نظامی در قطعه غزل گفتن نکیسا از زبان شیرین گوید:
نکیسا چون زد این افسانه بر ساز
ستای باربد در داد آواز
منوچهری از موسیقیدانهای دیگری بهنام رامتین که مخترع نوعی چنگ است و او را رام و رامی هم میگویند و بامشاد نام میبرد. در این خصوص گوید
حاسدم خواهد که شعر او بود تنها و بس
باز نشناسد کسی بربط زچنگ رامتین
ایضاً
بلبل باغی بهباغ، دوش نوائی نبرد
خوبتر از باربد، نغزتر از بامشاد
فرخی از دو خنیاگر دیگر ذکر کرده است بدین قرار:
دائم از مطربان خویش ببزم
غزل شاعران خویش طلب
شاعرانت چو رودکی و شهید
مطربانت چو سرکش و سرکب
ولی از این میان دو نفر یکی باربد و دیگری سرکش (نکیسا) مشهورتر و پایه و مقام ارجمندی را نزد شاهنشاه ساسانی داشتهاند. بسیاری از نویسندگان و شعرا از باربد(15) و سرکش حکایاتی نقل کردهاند که خلاصة آن بدین قرار است(16):
پیش از آنکه باربد به دربار شاهنشاه ساسانی راه یابد سرکش مقرب درگاه بود و ریاست خنیاگران درباری را داشت. زمانی شنید که جوانی در مرو که در فن جنگ زدن مهارتی بهسزا دارد در خوانندگی سرآمد اقران و بیمانند است، در صدد است به دربار راه یابد و خسرو را به مهارت خویش آگاه سازد. سرکش از این پیشآمد به تشویش افتاد و با تمام وسایل تصمیم گرفت از راه یافتن جوان به دربار جلوگیری نماید. جوان که بهنام باربد موسوم بود چون از اقدامات خود ناامید گردید، دست به دامان تزویر زد بدین قرار: خسرو باغ دلگشایی در خارج شهر داشت که گاهگاه برای گذرانیدن وقت و تفریح بدانجا میرفت. باربد روزی پیش از رفتن شاه بدان باغ نزد باغبان آن رفت و وی را با پول تطمیع کرد و از او اجازه گرفت زمانی که شاه به باغ میآید در میان درختها پنهان شود.
در روز موعود باربد لباس سبز دربر کرد و در میان درخت سروی که در زیر آن معمولاً بساط عیش و طرب شاه گسترده میشد، پنهان گردید و آنقدر صبر کرد تا شاه جامی از می دردست گرفت و خواست بنوشد که به نواختن چنگ و خواندن نوائی بهنام «یزدان آفریده» آغاز نمود. آهنگ به ربط و آواز روحپرور باربد بهاندازهای در خسرو و حاضرین اثر کرد که بیاختیار جام از دست رها کردند و مات و مبهوت بهاطراف نگران شدند ولی هرچه درپی او گشتند کمتر اثری از او یافتند. مجلس از نو آراسته و جامها از می لبریز گردید، این بار نیز به محض اینکه شاه ارادة نوشیدن کرد باربد به نواختن و خواندن نوائی دیگر بهنام «پرتو فرخاز» حاضرین را دیوانة خود نمود. این بار نیز جستجوی او بیثمر گردید. جوان چون موفقیت را حتمی دید بار سوم به نواختن نوائی دیگر بهنام «سبزاندرسبز» آغاز نهاد. شاهنشاه از صاحب آن خواست تا هرکجا هست خود را به وی بنمایاند. باربد چون موقع را مناسب دید از درخت به زیر آمد و خود را به پای شاه انداخت و او را به شرح حال خود آگاه ساخت. خسرو هم او را با مهربانی پذیرفت و علیرغم عمل سرکش مقام اول را در میان موسیقیدانان دربار بهوی بخشید:
فردوسی در ضمن سرگذشت سرکش و باربد رامشگر با خسرو پرویز، همین قصه را به نحو دلکشی در شاهنامة خود آورده است:
یکی مطربی بود سرکش بنام
برامشگری در شده شادکام
همی آفرین خواند سرکش برود
ز درگاه آگاه شد باربد
ز کشور بشد تا بدرگاه شاه
همی کرد رامشگران را نگاه
چو بنشید سرکش دلش تیره گشت
بزخم سرود اندر او خیره گشت
بیامد بهنزدیک سالار بار
درم کرد و دینار چندی نثار
بدو گفت رامشگری بر درست
که از من بسال و هنر برترست
ز سرکش چو بشنید دربان شاه
برامشگر تازه بر بست راه
چو نومید برگشت از آن بارگاه
ابا بربط آمد همی سوی باغ
چنین گفت با باغبان باربد
که گویی تو جانی و من کالبد
کنون آرزو خواهم از تو یکی
که آن هست نزدیک تو اندکی
چو آید بدین باغ شاه جهان
مرا راه ده تا ببینم نهان
چو خسرو همی ساخت کاید بهباغ
دل باغبان شد چو روشن چراغ
بر باربد شد بگفت آنکه شاه
همیرفت خواهد بدان جشنگاه
همه جامهها باربد سبز کرد
همان بربط و رود و تنگ نبرد
بشد تا بجایی که خسرو شدی
بهاران نشستنگه نو شدی
یکی سروبد سبز و برگش کشن
برو شاخ چون رزمگاه پشن
بدان سرو شد بربط اندر کنار
زمانی همی بود تا شهریار
از ایران بیامد بدان جشنگاه
ببار است پالیزبان جای شاه
بیامد پریچهرة می گسار
یکی جام می بر کف شهریار
زننده بدان سرو برداشت رود
همان ساخته خسروانی سرود
یکی نغز دستان بزد بر درخت
کزان خیره شد مرد بیدار بخت
سرودی به آواز خوش برکشید
که اکنونش خوانی تو داد آفرید
بمانند یکسر همی درشگفت
همی هر کسی رای دیگر گرفت
بدان نامداران بفرمود شاه
که جوئید سرتاسر این جشنگاه
فراوان بجستند و باز آمدند
بهنزدیک خسرو فراز آمدند
بیاورد جامی دیگر میگسار
چو از خوب رخ بستد آن شهریار
زننده دگرگون بیاراست رود
برآورد ناگاه دیگر سرود
بفرمود کاین را بجای آورید
همان باغ یکسر بپای آورید
بجستند بسیار هر سوی باغ
ببردند زیر درختان چراغ
ندیدند چیزی جز از بید و سرو
خرامان بزیر گل اندر تذرو
شهشناه پس جام دیگر بخواست
بر آواز او سر برآورد راست
برآمد دگر باره بانگ سرود
دگرگونهتر ساخت آوای رود
چو بشنید پرویز برپای خاست
یکی جام میگلشن آرای خواست
چنین گفت کاین گر فرشته بدی
زمشک و زعنبر سرشته بدی
بجوئید در باغ تا این کجاست
همه باغ و گلشن چپ و دست راست
چو بشنید رامشگر آواز اوی
همان خوب گفتار و دمساز اوی
فرود آمد از شاخ سرو سهی
همیرفت به آرامش و فرّهی
بیامد بمالید بر خاک روی
بدو گفت خسرو چه مردی بگوی
سراسر بگفت آنچه رفت از بنه
که بود اندر آن یکدل و یک تنه
بسرکش چنین گفت کای بدهنر
تو چون حنظلی باربد چون شکر
بشد باربد شاه رامشگران
یکی نامداری شد از مهتران
بدین ترتیب باربد خود را در دل شاهنشاه ساسانی جای داد و با مهارت و هنر خدادادش وسیلة آرامش جان و شادی روان او گردید. در انجام زندگی باربد اقوال مختلف است. ثعالبی گوید (صفحات 704-705) که سرکش و باربد هر دو در نزد خسرو پرویز مقامی ارجمند داشتند ولی چون باربد بیشتر جلب نظر شاه را کرد و پرویز بیشتر بوی اعتنا داشت و معززش میداشت، سرکش بر وی حسد ورزید و او را مسموم نمود.
خسرو چون بر کار زشت سرکش آگاه گردید به وی خطاب کرد و گفت: «من از شنیدن آواز تو و ساز باربد غم از دل زدوده و آسایش خاطر داشتم، با این حرکت زشت نصف لذت و شادی را از زندگیم بردی، بنابراین لایق مرگی». سرکش در جواب شاه گفت: «اگر با مرگ باربد نصف شادی و لذت شاهنشاه از میان رفت با کشته شدن من از تمام آن برکنار خواهد شد». خسرو از این ظرافت سخن و طبع متأثر شد و از گناهش درگذشت.
فردوسی از کسانی است که معتقد است، که باربد پس از زندانی شدن خسرو بهدست پسرش شیرویه، هنوز زندگی میکرده است چنانکه روزی بربط خود را در زندان خسرو برد و پس از نواختن آهنگی مناسب حال، چهار انگشت خود را برید و به خانه بازگشت و بربط را با آتش سوزانید و تا آخر عمر دست از دامشگری کشید.(17)
ببرید هر چار انگشت خویش
بریده همی داشت در مشت خویش
چو در خانه شد آتشی برفروخت
همه آلت خویش یکسر بسوخت
به هر صورت باربد و سرکش (نکیسا) هر دو نزد خسروپرویز شاهنشاه ایران مقامی بس ارجمند داشتند. شعر سخنور ایرانی نظامی گنجوی گویای این مدعاست:
نشسته باربد بربط گرفته
جهان را چون فلک در خط گرفته
به دستان دوستان را کیسه پرداز
به زخمه زخم دلها را شفا ساز
ز درد دل گره بر عود میزد
که عودش بانگ برداود میزد
همان نغمه دماغش در هرس داشت
که موسیقار عیسی در نفس داشت
ز دلها کرده در مجمر فروزی
به وقت عودسازی عود سوزی
چو بر دستان زدی دست شکرریز
به خواب اندرشدی مرغ سحرخیز
بدانسان گوش بربط را بمالید
کزان مالش دل بربط بنالید
چو بر زخمه فکند ابریشمساز
درآورد آفرینش را بهآواز
نکیسا نام مردی بود جنگی
ندیم خاص خسرو پیر زنگی
کز او خوشگوتری در لحن و آواز
ندیدی چنگ پشت ارغنون ساز
ز رود آواز موزون او برآورد
غنا را رسم تقطیح او برآورد
چنان بر ساختی الحاق موزون
که زهره چرخ میزد گرد گردون
نوای هر دو ساز از بربط و چنگ
به هم برخاسته چون بوی بارنگ
ترنمشان غبار از گوش میبرد
یکی دل را و دیگر هوش میبرد
سنای باربد دستان همی زد
به هشیاری ره مستان همی زد
نکیسا چنگ را خوش کرد آواز
فکنده ارغنون را زخمه برساز
از این سو باربد چون بلبل مست
ز دیگرسو نکیسا چنگ در دست
ملک دل داده تا مطرب چه سازد
کدامین راه و دستان را نوازد
نکیسا بر طریقی کان صنم خواست
فرو خواند این غزل در پردة راست
نکیسا چون زد این افسانه با ساز
سنای باربد درداد آواز
عراقیوار بانک از چرخ بگذاشت
به آهنگ عراق این بانگ برداشت
چو برزد باربد زینسان نوائی
نکیسا کرد از آن خوشتر ادائی
شکفته چون گل نوروز و خوشرنگ
به نوروز این غزل درساخت با چنگ
نکیسا چون زد این افسانه بر چنگ
سنای باربد برداشت آهنگ
به آواز حزین چون عذرخواهان
روان کرد این غزل را در سپاهان
چو رود باربد این پرده پرداخت
نکیسا زود چنگ خویش بنواخت
در آن پرده که خوانندش حصاری
چنین فکری برآورد از عماری
نکیسا در ترنم جادوی ساخت
پس آنگه این غزل در راه وی ساخت
الحان و نوارها
چنانکه گذشت، از چگونگی موسیقی دورة ساسانیان اطلاع کافی دردست نیست ولی از ملاحظة نامهای الحان و نواهای زیادی که از آن دوره باقی مانده و بهتدریج تعداد زیادی جزء موسیقی پس از اسلام ایران شده و برخی دیگر فراموش گردید، میتوان به اهمیت آن پی برد.
الحان و نواهای دوره ساسانی بسیار زیاد است و در فرهنگها و دواوین شعرا نام تعدادی از آنها دیده میشود. مخصوصاً در دیوان منوچهری نامهای بسیاری از این الحان مضبوط میباشد که برای مزید اطلاع بهذکر آنها میپدازیم از این قرار:(18)
آزادوار، پالیزبان، باخرز، سبزبهار، باروزنه، باغ سیاوشان، رامشخوار، راهگل،
راهوی، زاغ، شادباد، شاورد، کاسهگری، شباب، سپهبدان، بندشهریار، تخت اردشیر، گنج گاو، انگبین، گنجوار، گنج سوخته، دل انگیزان، سروستان، چکاوک، خارکن، خسروانی، اشکنه، نوروز بزرگ، نوروز خردک، نوروز خارا، باد نوروز، نوروز کیقباد، نوشین لبیعا، شهر روذ، ره جامهداران(19)، مهرگان بزرگ، مهرگان خرد، نهاوندی، نهفت، زیر بزرگان، تیزی راست، زیر خرد، نیم راست، بهمنجنه، چغانه، پردة خرم، دیرسال، پردة زنبور، در غم افسوسگزی، تکاو، گلزار، خماخسرو، زنگانه، روشن چراغ، بهار بشکنه، باغ شهریار، پیکر کرد، گل نوش، تیف گنج، دیو رخش، ارجنه، زیرافکن، سیوارتیر، شیشم، سرانداز، قالوس، هفت گنج، گاویزنه، زیر قیصران.
احتمال کلی دارد که بعضی از این نواها در دروة اسلامی وضع شده باشد ولی چون تفکیک آنها از الحان دورة ساسانی دشوار و نیازمند به بررسی دقیقتری است آنها را در یکجا ذکر کردیم.
در رسالهای در علم موسیقی تألیف یعقوببن اسحق کندی فیلسوف مشهور که ظاهراً در اوایل سدة سوم تألیف شده نیز اسامی چندین نوا از نوارهای (طرق) ایرانی آمده مانند: ششم و ابرین (آپرین – آفرین) و اسفراین و سبدار(شبدیز) و نیروزی (نوروزی)، مهرجانی و همچنین ماخور (ماهور). در این کتاب عربی الفاظ بم و زیر و دستان نیز مکرر آمده و کندی صریحاً میگوید که این الحان و الحان دیگر که شرحش دراز میشود از الحان هشتگانة یونانی اخذ شده.(20) مشهورترین الحان دورة ساسانی غیر از سیلحن باربد، الحان خسروانی است که بهنظر میرسد سرودهای رسمی مجلس شاهان ساسانی یا مجلس خسرو پرویز بوده نوای آن مانند الحان دیگر به ایرانیان پس از اسلام منتقل گردیده، اشارة مختصر قابوسنامه شاید مؤید این حدس باشد که به پسر خود میگوید: «دستان خسروانی را به هر مجلس ملوک ساختند.»(21)
مسعودی درخصوص الحان خسروانی چنین مینویسد: (22) «ایرانیها الحان و دستگاههایی چند اختراع کردند که بدان نوارهای خسروانی گویند (الطرق الملوکیه = نواهای خسروانی) که شمارة آنها به هفت میرسد بدین قرار:
سکاف، ماداروسنان، سائیکاد، سیسوم، جوبران، مورخ نام دو دستگاه را پیدا نکرده و جای آنها را خالی گذاشته. دستگاه «سیسوم» را منوچهری «ششم» ذکر نموده و «سائیکاد» شاید «شایگان» باشد که در برهان قاطع آن را نام یکی از گنجهای خسرو پرویز آورده است. دستگاه «سکاف» را میتوان با واژة «سوکافه» که به معنای مضراب آمده است مطابقت داد. معنای «ماداروسنان» معلوم نیست، ممکن است آن را به «مادروستان» که نام محلی میان بغداد و میدان نزدیک حلوان است تعبیر نمود.
باربد سی لحن دیگر برای هر روز از ماه و سیصد و شصت نوا برای هر روز از سال ترکیب کرده است، تمام الحان و نواهایی که در دواوین شعرا(23) و سایر کتب مورخان مذکور است، از این دو دسته الحان و نواها اقتباس شده است. این نکته را نیز باید توجه داشت که نباید تمام الحان موسیقی ساسانی را به باربد نسبت داد، بلکه موسیقیدانهای دیگر زمان ساسانی و پس از اسلام نیز در آن شریک هستند. سی لحن باربدکه معروفترین دستگاههای موسیقی زمان ساسانی بهشمار میرود و نظامی گنجوی بهخصوص در قصة خسرو شیرین بهنظم درآورده است، بدین قرار میباشد:
آرایش خورشید، آئین جمشید، اورنگی، باغ شیرین(24)، حقة کاووسی، راح و روح، رامش جان، سبز در سبز، سروستان، سروسهی، شادروان مروارید، شب فرخ، قفل رومی، ماه بر کوهان، مشکدانه، فردای نیک، مشکمالی، مهرگانی، گنج سوخته، کین سیاوش، ناقوسی، نوبهاری، نوشین باده، نخجیرگان، گنج گاو، تخت طاقدیس(25)، گنج بادآور(26)، شبدیز(27). نظامی نامهای این سی لحن را در ضمن داستان خسرو شیرین بهرشتة نظم آورده فقط در آنجا به لحن: کبک دری، کیخسرو و نوروز را بهجای سه لحن: آئین جمشید و راح و روح و نوبهاری آورده است که برای مزید اطلاع خوانندگان محترم عین اشعار لطیف و نغز شاعر شهیر را متذکر میشود:
مجلس آراستن خسرو و آهنگ ساز کردن نکیسا و باربد
در آن مجلس که عنبر فام کردند
مئی همچون شفق در جام کردند
ملک چون شد ز جوش ساقیان مست
غم دیدار شیرین بردش از دست
طلب فرمود کردن باربد را
وزان درمان طلب کن کار خود را
درآمد باربد چون بلبل مست
گرفته بربطی چون آب دردست
ستاره در هوایش جنگ برداشت
ز رشگش زهره نیز آهنگ برداشت
سنای باربد آواز در داد
سماع ارغنون را ساز در داد
زصد دستان که او را بود در ساز
گزیده کرد لحن خوش بآواز
چو بربط زن بزخمه سردرآورد
ز رود خشک بانگ تر برآورد
ز خوشگوئی چو زان سی لحن چون نوش
گهی دل دادی و گه بستدی هوش
ز گنج سوخته چون ساختی راه
ز گرمی سوختی صد گنج را شاه
چو شادروان مروارید گفتی
لبش گفتی که مروارید سفتی
چو لحن طاقدیس را ساز کردی
بهشت از طاقها در باز کردی
چو قند از حقة کاووس دادی
شکر حلوای او را بوس دادی
چو برگفتی نوای مشک دانه
ختن گشی ز بوی مشک خانه
چو در رایش زدی خورشید راهی
در آرایش بدی خورشید ماهی
چو گفتی نیمروز مجلس افروز
خرد بیخود بدی تا نیمة روز
چو بانگ سبزه در سبزه کشیدی
ز باغ خشک سبزه بردمیدی
چو قفل رومی آوردی در آهنگ
کشیدی قفل زر از روم و از زنگ
چو بر دستان سروستان گذشتی
صبا سالی به سروستان بگشتی
وگر سرو سهی را ساز دادی
سهی سروش به خون خط باز دادی
چو کردی رامش جان را روانه
ز رامش جان فدا کردی زمانه
چو نوشین باده را در پرده بستی
خمار بادة نوشین شکستی
چو در پرده کشیدی ساز نوروز
به نوروزی نشستی دولت آن روز
چو بر مشکویه کردی مشکمالی
همه مشکو شدی بر مشک حالی
چو بر کردی نوای مهرگانی
ببردی هوش خلق از مهربانی
چو بر فردای نیک انداختی بال
همه نیکی بدی مردی در آن سال
هر آن شب کو گرفتی راه شبدیز
شدندی در همه آفاق شبخیز
چو بر دستان شب فرخ کشیدی
از آن فرخنده شب گیتی ندیدی
چو بازش گاه کبک دری تیز
ببردی خندة کبک دلاویز
چو بر نخجیرگان تدبیر کردی
بسی چون زهره را نخجیر کردی
چو زخمه راندی از کین سیاووش
پر از خون سیاووشان شدی گوش
چو کردی کین ایرج را سرآغاز
زمان را کین ایرج نو شدی باز
چو کردی یاد شیرین شکر بار
درخت تلخ را شیرین شدی بار
نواهایی بدینسان رامشانگیز
همیزد باربد در پردة تیز
به هر پرده که او بنواخت آن روز
ملک گنجی بدو انداخت آن روز
به هر راهی که او میزد نوائی
ملک دادش پر از گوهر قبائی
بیشتر این الحان را باید بدون شک به باربد که عامل عمدة موسیقی زمان ساسانی است نسبت داد و رستاخیز موسیقی ایرانی را در آن دوره باید از او دانست.
در میان اسناد مانوی که در تورفان (ترکستان) پیدا شد متن پهلوی نوائی است بهنام «خورشید روشن» شامل چهار بند یازده سیلابی که در آن بههیچ وجه از روح مانوی چیزی دیده نمیشود(28).
از ترجمة متن نواهای موسیقی زمان ساسانی جز در شاهنامه که بدون شک از منابع این دوره استفاده کرده، و نیز بهتوسط مؤلفین و نویسندگان پس از اسلام به عربی یا به زبانهای دیگر با تغییراتی ترجمه شده چیزی دیگر دردست نیست، بنابراین شاهنامه بهترین سند برای رسیدن بدین مقصود است. برای مثال ممکن است به حکایت «رفتن بهرام به نخجیر و خواستن دختر دهقان برزین» مراجعه شود بهنظر میرسد که فردوسی از اشعاری که به پهلوی در دورة آخر ساسانیان خوانده میشده استفاده کرده و حکایات خود را در روی این زمینه بهنظم درآورده باشد.
چنانکه گذشت موسیقی دورة ساسانیان اثرات مهمی در موسیقی ایران پس از اسلام و حتی موسیقی عرب مسلمان بخشیده بسیاری از نواها و دستگاههای آن زمان اقتباس و یا تقلید گردید(29). همین که خلفای عباسی بهدست میهنپرستان ایرانی بر تخت خلافت اسلامی مستقر گردیدند و زمام امور بهدست ایرانیان افتاد و تمدن باستانی آنان سیلوار در تمدن اسلامی داخل گردید، ایرانیان به عادت دیرین خود برگشته برای آرامش روح و روان و آسایش خاطر به تبلیغ موسیقی خود پرداختند. اشخاصی مانند ابراهیم موصلی و پسر او اسحق به تقلید به انتشار این صنعت آغاز نهادند و [افراد مستعد] را تربیت کردند و فن رامشگری را به آنان آموختند و در میان مردم رایج کردند.
ایرانیان مردم را به تمدن حقیقی و تنعم و زندگی اجتماعی و استفاده از لذتهای دنیایی وادار و تشویق کردند، زیرا ایرانیان از زمان خسروان علاوه بر کار و فعالیت به خوب زیستن و خوشگذرانی انس و عادت داشتند. آنان موسیقی را به مردم آن روزگار آموختند چه تمدن دیرین آنها بهترین مایة زندگی بود.
یادداشتها
1. موسیقی دورة ساسانی – مهدی برکشلی – ص 29-30.
2. Gules Rouanct
3. مجلة کاوه – ص 14.
4. Karl Angel.
5. موسیقی دورة ساسانی – مهدی برکشلی – ص 10-11
6. Ammien Marcellin XIX 2.5.
7. Elisee Langlois: Collection des histioriens de l’Armenie T.II.p.221.
8. شهرزوری صاحب تاریخالحکماء موسوم به نزهة الارواح در این باره مینویسد:
پس از توجه ایرانیها به دانش و حکمت در زمان شاهپور ذوالاکتاب ایشان آلت عجیبة عود را اختراع کردند که بر جمیع آلات موسیقی برتری دارد کسی که آن را پیدا کرده از بیم آنکه مبادا او را بلهو و لعب و بطالت منسوب کنند نام خویش را مخفی کرده و این چنین آلت در زمان بطلیموس و نیقوماخس وجود نداشته است زیرا ایشان در کتب خود آنها را ذکر نکردهاند (مجلة کاوه شمارة 5 سال دوم 1921). این اسباب بهوسیلة اعراب به اسپانیا برده شده و از آنجا به سایر ممالک اروپا نفوذ کرده است (در اسپانیا آن را Laud در فرانسه Luth در ایتالیا Licto در پرتقال Al-aude در آلمانLaute و در انگلیس Lute میخوانند).
.... عود که از جملة این اسابها بهشمار میرود پیش از عربها نزد ایرانیها معمول بوده است و چنانکه از نوشتههای فارابی بر میآید پردهبندی آن نزد ایرانیها با «گام و یاتنیک فیثاغورث مطابقت داشته است.» (موسیقی دوره ساسانی – مهدی برکشلی – ص 13-14).
9. The Pehlevi Text. “King Husrav and his boy.” (J.U. Unvala. Paris).
10. H-Zotenberg Paris 1900.
11. اردشیر دانشمندان به علم موسیقی و رامشگران و خنیاگران وندمای درباری را نیز برطبق این طبقات سهگانه تقسیم کرده یک گروه از ایشان را که از موسیکارهای درجه اول بودند به اسواران وزادگان چونان در خفا متساوی، برابر قرار داد و با نخستین طبقة درباریان نشانید.
گروهی دیکر از نوازندگان دربار را با طبقة دوم برابر کرد و در ردیف طبقة سوم که ظرفا و بذلهگویان درباری میبودند آن دسته از رامشگران را قرار داد که چنگ میزدند و تنبور مینواختند. (التاج تألیف ابوعثمان عمروبن بحر جاحظ، ترجمة حبیباله نوبخت، از کتاب تمدن ساسانی تألیف علی سامی، جلد اول، ص 192.)
12. Chrristensen. Le regne du roi Kawadh l er (Communications historiques
et philologiques de l’ Academice Royale de Danemark. IX,5. P.81.)
13. مسعودی – مروج الذهب – ص 158-159. مجلة کاوه ص 14
14. تاریخ گزیده، چاپ براون – ص 112.
15. باربد و فهلبذ و فهرfذ . فهلوذ و پهلبذ نیز ضبط کردهاند چنانکه نولدکه توضیح کرده اسم پهلوی است که اصلش بهرپت یا پهلپت بوده (مجلة کاوه).
16. ثعالبی ص 704-705.
17. کریستنسن در فصل نهم از کتاب خود (ایران در زمان ساسانیان) مینویسد: روایات موجوده اختراع دستگاههای موسیقی ایران را به باربد میدهند. درواقع این مقامات پیش از باربد هم وجود داشته ولی ممکن است این استاد در آنها اصلاحات و تغییراتی وارد کرده باشد. در هرحال بهصورتی که درآمده است آن را منبع عمدة موسیقی ایران و عرب بعد از اسلام باید شمرد و میتوان گفت در ممالک اسلامی مشرق هنوز هم الحان باربد باقی است، زیرا که شرقیان در این رشته از صنعت بسیار محافظهکارند. ترجمة رشید یاشمی، صفحة 344.
18. مجلة کاوه، ص 15.
19. نام نوائی است از مصنفات نکیسا. گویند آن صورت را چنان نواخت که حضار مجلس جامهها بر تن پاره کردند و مدهوش شدند. (فرهنگ جهانگیری)
20، 21. مجلة کاوه.
22. مروجالذهب جلد اول ص 90.
23. منوچهری میگوید:
مطربان ساعت بساعت بر نوای زیر و بم
گاه سروستان زند و امروز گاهی اشکنه
گاه زیرین قیصران و گاه تخت اردشیر
گاه نوروز بزرگ و گه نوای بشکنه
گه نوای هفت گنج و گه نوای گنجگاو
گه نوای دیف رخش و گه نوای ارجنه
24. خسرو پرویز زمانی به شیرین وعده کرد که کاخی برای او بسازد که در آن جویهای شراب روان باشد ولی چون زمانی گذشت خسرو وعدة خود را فراموش کرد، شیرین باربد را مأمور کرد تا بهوسیلهای شاه را بهوفای عهد یادآور شود. باربد هم با ساختن دستگاه «باغ شیرین» خسرو را بهیاد آورد، شاهنشاه ساسانی کاخ را برای شیرین به همان طرزی که قول داده بود، ساخت.
25. پروفسور هرتسفلد (مستشرق آلمانی) راجع به این تخت چنین مینویسد: این تخت در حقیقت ساعتی بوده که آسمان و ستارهها و بروج و ساعات روز بهوسیلة ماشینی مخصوص معین میشد بهعلاوه تختی را نشان میداده که در آن صورت شاهان و آفتاب و ماه نمایان بوده است.
Jahrbuch der persischen Kunstammlungen. T. 23 (1920).
فردوسی نیز از این تخت در شاهنامه با این مطلب یاد میکند:
ز تختی که خوانی ورا طاقدیس که بنهاد چرویز را اسپریس
26. حمدالله مستوفی در تاریخ گزیده راجع به گنج باد آورد چنین مینویسد: «و باربد مطرب تا این غایت مثل او در این علم نبوده او را جهت بزم پرویز سیصدوشصت نوا است و هر روز یکی گفتی و استادان موسیقی را قول او حجت است و گنج باد آورد آنچنان بود که میان پرویز و قیصر مخالفت پیدا شد پرویز آهنگ ملک او کرد به کنار دریا نزول کرد قیصر از بیم، خزاین آباء و اجداد خود به تمامت در کشتیها نهاد تا در جزایر دریا و قلعهها بنهد باد آن کشتیها را به منزل پرویز برد و آن خواسته روزی پرویز شد.»
27. مشهور است که خسرو پرویز را اسبی بود بهنام شبدیز که آن را بسیار دوست میداشت سوگند یاد کرده بود که هرکس خبر مرگ آن اسب را بیاورد او را بکشد، اتفاقاً زمانی اسب بمرد و تیماردارش از ترس جرأت خبردادن مرگ شبدیز را نداشت. باربد این مهم را به گردن گرفت نوائی در این خصوص ساخته با اشعاری دلکش خبر مرگ اسب را به شاهنشاه داد خسرو بهاندازهای متأثر شد که ناگهان گفت مگر شبدیز مرده است باربد گفت خدا را شکر که خود شاه اول بار مرگ شبدیز را بر زبان راند، بدین ترتیب تیماردار شبدیز ار کشته شدن رهایی یافت.
28. مستشرق معروف دانشمند فرانسوی آقای پروفسور بنونست این چهار بند را از پهلوی به فرانسه ترجمه کرده که ترجمة آن به فارسی از این قرار است: «خورشید درخشان و قرص ماه پر نورازتنه این درخت سربیرون آورده جهان را به نور خود منور ساختند، پرندگان زیبا و کبوتران و طاووسان رنگارنگ در آن نور به پرواز آمده خرامان شدند.»
(Mr. Benveniste journal Asratique 1930 p.222)
29. مقصود نگارنده (استاد محترم آقای مهدی برکشلی) از این بحث و اصرار اینکه موسیقی عرب بعد از اسلام آنچه مورد تحقیق مستشرقین بوده است از ایرانیها به عربها رسیده است نه برای ابراز وطنپرستی و ایجاد اعتبار و افتخار برای موسیقی ایران و یا تحقیر و تخفیف موسیقی عرب است و نه برای اثبات اینکه این دو موسیقی یکی است و قواعد و قوانینشان مشابه به یکدیگر و قابل تطبیق با هم است، هر کس درک میکند که هریک از این دو امروز شخصیتی جداگانه دارد و راه و رسم خود را میپیماید، بلکه برای آن است که توجه شود دست کم از نظر گام فواصل آن مشترک میباشد و تحقیقات موسیقی شناسان دربارة موسیقی عرب بهطور مستقیم برای موسیقی ما نیز قابل قبول است و از این حیث کم و بیش مورد استفاده ما میباشد. از دستگاههای دوازدهگانه که فارابی نام میبرد بیشتر اسامی فارسی است و این خود دلیل بر این است که مایههای آنها از موسیقی قدیم ایران است: عشاق، نوا، بوسلیک، راست، عراق، اصفهان، زیرافکند، بزرگ، زنگوله، رهاوی، حسینی، حجازی، همچنین از چهل و هشت دیوان صفیالدین که در کتاب ادوراش ذکر شده است بیشتر اسامی نام فارسی دارد، بهویژه یازده دلیرانی که ودیع صبرا (مدیر کنسرواتوآر ملی لبنان)معتقد است بر روی گام فیزیکی استوارند:
دستگانه، کردانه، مجلس افروز، ظرفقند، بزرگ، اصفهان، غزال، فرح، بیضاء، سلمک، خضرا، و برحسب اتفاق دستگاهی را که ودیع صبرا بهعنوان نمونه اصلی و کامل گام فیزیکی ذکر میکند «مجلس افروز» است که ترکیبی فارسی دارد. روشن است که این اسامی فارسی هرکدام ریشه و مایة اصلی این آهنگها بوده است نه اینکه فارابی یا صفیالدین آنها را اختراع کرده باشند.
ودیع صبرا از جملة آخر گفته پرودان پرووست Prudent – pruvost «یونانیها گام طبیعی را از مشرق گرفتهاند ما توانستهایم گامهای زاپونی را بهوسیله گامهای هارمونیک «ر» بهدست آوریم و این همان گام اعراب و ایرانیهاست. تاریخ همواره یک نوع درس ابدی است». چنین نتیجه میگیرد که مقصود گوینده اشاره به این است که اروپاییها گام طبیعی بزرگ را کشف نکردهاند خوب است ودیع صبرا به این عقیده اضافه کند که مقصود آن است که این گام پیش از آنکه به اعراب رسیده باشد دردست ایرانیها بوده است.
به این مختصر روشن شد که اگر در حقیقت فارابی وصفیالدین مخترع و مروج گام فیزیکی در مشرق زمین بودهاند افتخار کشف آن و یا دست کم سهم اعظم آن نصیب ایرانیان است. بهویژه اگر ایرانی بودن این دو دانشمند در نظر گرفته شود عنوان رسالة ودیع صبرا خود بهخود مفهوم خود را تغییر میدهد. (موسیقی دورة ساسانی صفحة 32، 33، 34)
[*]*. مجلة بررسیهای تاریخی، اردیبهشت 1364، شمارة 7، صص 161 تا 187.
سلام.
مقاله ای ست که بایستی آن را بخوانم چون کنجکاو شده ام که بدانم.
سلام
بله برای من هم جالب بود.
در کتاب فارسی قدیم داستان باربد آمده بود با تصویری از وی که بر شاخه ی درخت بلندی چنگ به دست در لباسی سر تا پا سبز نشسته بود.
بله این که می فرمایید نگاره ای بسیار زیباست
اینجا را ببینید:
http://shahnameh-n.blogsky.com/1392/09/15/post-52/%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%AF
سلام و سپاسگزارم.
سلام
خواهش می کنم
بزرگوارید
سلام.
مدت هاست که مقاله ای نمی گذارید
خدای ناکرده گرفتاری پیش آمده یا مقاله ی جدید ...؟
سلام
همه از وبلاگستان به تلگرام کوچ کرده اند و آنجا وقتم پر می شود.
ولی حتما باید اینجا را نگاه داشت چون تلگرام مطمنا عمری کوتاه خواهد داشت.
از توجه شما بسیار سپاسگزارم
سلام.
از اینکه سلامتی برقرار است خوشحالم. موفق و سلامت باشید.
سلام
سپاسگزارم
در فرصتی مناسب پس از مدتها سری به آثارتان در وبلاگ تان خواهم زد.