گرز گاوسر فریدون و منشأ آن | |
مقاله 3، دوره 3، شماره 2، زمستان 1392، صفحه 39-57 ![]() | |
نویسندگان | |
1 محمود جعفری دهقی؛ 2 مجید پوراحمد* | |
1دانشیار فرهنگ و زبانهای باستانی دانشگاه تهران | |
2دانشآموختة کارشناسی ارشد فرهنگ و زبانهای باستانی ایران دانشگاه تهران برداشت از نشریه ادب فارسی انتشارات دانشگاه تهران یا می توانید از اینجا دانلود کنید |
بانو سیمین مهر نقالی یک هنر مردانه است اما زن ها آن را بهتر اجرا میکنند چراچنین اتفاقی میافتد؟
این بر میگردد به این که در واقع اولین قصه ها را مادران می گفتند، قصه گویی یک هنر و اتفاق زنانه است، یعنی ما اولین قصه ها را از مادرانمان شنیدهایم ، من یک بار هم در گفتوگویی مطرح کردم، میتوان گفت اولین نقال یا قصهگو یا روایتگر «شهرزاد» است که با آن ترفند زنانه ومهربانی که در گفتارش وجود داشته هزارویک شب جان خود را در روایت قصهها قرار داد، در گذشته ها به خاطر این که گوسانها و قصه گویانی که بر سر چهارراهها مجبور بودند داستانها را تعریف کنند و در پایان دوره ساسانی داستان سرایان دوره گرد داستانهای بسیاری را مخصوصا داستانهای رستم و نوادگانش را مثل شهریار و برزو را در گذرگاه ها بازگو میکردند، علتی شد که قصه گویی به این شکل به دست مردان افتاد، همین طور که به پیش میآییم در عصر حاضرچون جایگاه نقل و نقالی در قهوهخانهها بود حضور زنان به خاطر مسائل مذهبی در این مکان ها امکان پذیر نبود، ولو این که ما زنانی داشتیم در اواخر دوران پهلوی بانوی نقالی بود به نام «بلقیس» که در مجالس زنانه نقل زنانه میگفت، حال یا ازشاهنامه بود یا از نوع دیگری، به هر روی به واسطه مسائل مذهبی زنان از این دایره خارج شدند، اما حالا که جایگاه نقالی فقط قهوه خانه ها نیست زنان توانسته اند باز هم وارد این عرصه شوند و فعالیت کنند، من فکر می کنم نرمشی که زنان در گویش خود دارند هنری است که مسلما مردها نمیتوانند داشته باشند، شاید آن ها بهتربتوانند مسائل پهلوانانه را به واسطه قدرت بدنی معنا کنند، اما قسمتهایی از شاهنامه هست که ظرافتهایی دارد که شاید از زبان ما زنان زیباتر بیان شود، به خاطر شیوه قصه گویی و این که این خاطره جمعی در ذهن ما زن ها وجود دارد و ما از دیرباز به قصه گویی و آن نرمش گفتار آشنا هستیم.
نقالی به نوعی کهن ترین شکل بازگویی افسانه ها در ایران است، این را فقط به ایران میتوانیم اختصاص بدهیم یا این شیوه را در کشورها و نقاط دیگر جغرافیایی هم داشتیم؟ آیا در جای دیگری هم ردی از نقالی میبینیم، نقالی در سال 2011 به عنوان میراث معنوی بشر توسط ایران در یونسکو ثبت شد اما موضوع این است که این شکل بازگویی افسانه ها فقط در ایران بوده؟ چون قبل از این در یونان حماسههای ایلیاد و اودیسه را داریم، آن ها هم به نوعی شیوه ای مثل نقالی ما داشتند یا دارند؟
متن کامل را در ادامه بخوانید
مانند کردن روز و شب در شعر فردوسی به مرد و زنی که بین آنها رابطه عاشقانه و جنسی برقرار است:
سپیده چو از کوه سر بر کشید / شب آن چادر شَعر بر سر کشید
ز خورشید تابان نهان کرد روی / همی رفت خور از پس پشتِ اوی 1
در اینجا شب با دمیدن سپیده ، چادری سیاه از ابریشم نازک بر سر کشیده و روی از خورشید می پوشاند ولی خورشید به دنبال او روانه می گردد.
چو از کوه بفروخت گیتی فروز / دو زلف شب تیره بگرفت روز،
از آن چادَر قیر بیرون کشید / به دندان لب ماه در خون کشید 2
این صحنه یکی از زیباترین رویدادهای طبیعی هنگام فلق است که در آن رنگ سفید ماه با رفتن در فلق قرمز می شود .یکی از رسوم عاشقی در گذشته این بود که لب معشوق را چنان می گزیدند که از آن خون بیاید و نشانی باشد بر او تاهمگان بدانند.
1- خالقی مطلق - دفتر پنجم صفحه 249 بیت 346 و 347- ابتدای خان ششم اسفندیار
2- خالقی مطلق دفتر سوم صفحه 176 بیت های 1171و 1172- داستان کاموس کشانی
ز چین و سَقلاب و هند و زِ روم / ز ویرانْ گیتی و آبادْ بوم
همانا نمادهَ ست یک جانور / مگر بسته بر جنگ ما کمر
یعنی یک جانور هم از شرق و غرب و جاهای خراب و آباد نمانده که به جنگ ما نیامده باشد.
در جنگهای بزرگ کین خواهی سیاوش، سپاه شکست خورده ایرانیان به کوه هماون پناه برده و سپاه توران متشکل از چینی ها ، هندی ها ، رومی هاو... آنها را محاصره کرده است . سپاه ایران نه آب دارند و نه غذا و اسبانشان بدون آب و علف مانده اند و در انتظار نیروی کمکی هستند. فریبرز و سپاهش اولین نیروی کمکی از راه می رسند . گودرز به استقبال رفته و ابتدا از کشته شدگان جنگ، نزد فریبرز خون می گرید و در ادامه در توصیف سپاه دشمن خیلی خلاصه با گفتن دو بیت بالا به روشنی ،بزرگی سپاه مقابل را توضیح می دهد.
بیت 984و 985 جلد 3 خالقی مطلق ص 166 از داستان کاموس کشانی
http://www.artonlines.com/artist/owner/7745/%D9%85%D9%88%D8%B3%D8%B3%D9%87_%D8%AA%D9%88%D8%B3%D8%B9%D9%87_%D9%87%D9%86%D8%B1%D9%87%D8%A7%DB%8C_%D8%AA%D8%AC%D8%B3%D9%85%DB%8C/170#
آثار استاد موسوی سیرت در موزه فرش ایران
طراحی و بافت 26 تخته تابلو فرش شاهنامه فردوسی دوره بایسنقر
آثار استاد موسوی سیرت در واقع نمایش 26 صفحه از شاهنامه بایسنغری است.این شاهنامه در زمان حکومت تیمور و پسرانش به ویژه بایسنغر نگارگری شده و جلوه های هنر و مکتب تیموری در آن نمایان است.
زمان آغاز بافت فرش های نمایشگاه را سال 71 می باشد و کار بافت آثار تا سال 76 ادامه یافته است، جنس چله فرش ها از ابریشم و بافت ها از پشم است., تابلوها به موزه فرش اهدا شده و پس از اتمام نمایشگاه در انبار نگهداری خواهد شد.
بافنده تلاش کرده از نظر ابعاد، فرش ها وضعیت یکسانی داشته باشند
آثار اهدا شده به موزه فرش در کارگاه استاد موسوی سیرت به یاری هنرمندان جوان ایرانی و ذوق و سلیقه استاد پدید آمده اند. رنگ های طراحی و بافت قالیچه ها به صورت همزمان انجام شد.
قالیچه ها حاشیه نداشته اما یک حاشیه تشعیری با الهام از نقوش سنتی برای آنها نتخاب شده است.
نام هنرمندان هر قالیچه در بالای حواشی، در داخل کتیبه هایی درج شده است.
Designing and reproduction of 26 carpet tableaus according to the images of Shahnameh (The Letter of Kings ) of Ferdowsi(available in Iranian Carpet Museum -- Tehran ), Mohsen Mousavi
Mousavi Carpet Gallery , established by the great master of arts, Mr. Seyad Abolhassan Mousavi Sirat in 1960, is one of the oldest and most active centers of carpet industry and is a pioneer of designing , creation of images and innovation in Carpet industry .
دکترحسن حبیبی، رییس بنیاد ایرانشناسی در رابطه با ماجرای بازگرداندن شاهنامه طهماسبی به ایران گفت:«این شاهنامه در زمان ولیعهدی و سپس پادشاهی شاه طهماسب صفوی فراهم آمده است. ولیعهد ابتدا در هرات بود و با جمعی از هنرمندان و نگارگران به تبریز آمد و در آنجا ترکیبی از هنرمندان دو شهر را مأمور تهیه این شاهنامه کرد. نوشتن این شاهنامه با نگارههای متعدد و تعداد 15 تن هنرمند و نگارگر و خوشنویس و جدولبند و کاغذساز و مرکبساز و صحافکار بوده که بر اساس برنامهای دقیق و برای مدتی طولانی انجام یافته است.»
حبیبی با اشاره به اینکه کاغذ کتاب «شاهنامه طهماسبی» به اندازه رحلی بزرگ یا سلطانی است، اضافه کرد: «کاغذ این شاهنامه بسیار نازک شبیه کاغذهای بیبل امروزی و دستساز است. این کتاب دارای جدول است و نکته مهم در این قسمت آن است که در گذشته و همچنین امروزه گهگاه نگارگران قسمتی از نگاره را بیرون قالب یا قاب اصلی میبرند. در این کتاب که موارد بسیاری از این قبیل وجود دارد، برنامه به این ترتیب بوده که نگارگر طرح نگاره و قسمتهایی را که از قاب یا چارچوب بیرون زده است، تعیین میکرده و جدولساز در جاهایی که نگاره از چارچوب خارج میشده، خط نمیکشیده است.»
او افزود: «نکته دیگر آنکه پشت و روی هر صفحه پر از نوشته است، یعنی اشعار در جاهایی است که یک نگاره نیست و یا قسمتی را نگاره پر کرده است؛ اما هیچگاه اثر مرکب روی صفحه در پشت صفحه وجود ندارد. خط کتاب نیز به طور متوسط خوب است و شاید تنها نکتهای که میتوان در این شاهنامه اشاره کرد، نبودن یک خوشنویسی تمامعیار است. کتاب در اصل دارای 258 مجلس بوده است که با دریغ، قسمت قابل توجهی از آن از کتاب بیرون کشیده و تکتک فروخته شده و طبیعی است که متن را نیز دچار کسری کرده است. »
حبیبی در ادامه با اشاره به اینکه نگارگران دستاندرکار در آغاز نگارش این شاهنامه 15 نفر بودند که نام و نشان 9 نفر از آنان معلوم است و بقیه ناشناختهاند، ادامه داد: «9 نفر از افرادی که نامشان معلوم است، عبارتاند از سلطان محمد میرمصور، آقا میرک، دوستمحمد، میرزاعلی، مظفرعلی، شیخ محمد، میرسیدعلی و عبدالصمد و شش تن دیگر نامشان معلوم نیست و در برخی اسناد با حروف لاتین A,B,C,D,F,H نامیده شدهاند.»
او گفت: «مسؤولیت کار در ابتدا با دوستمحمد و پس از وی با میرمصور بوده است و پس از آنها ظاهرا آقامیرک کارها را اداره میکرده است. این کتاب پس از آنکه به پایان میرسد، صحافی میشود. صحافی کتاب عالی بوده و این معنی از جلد سوخته و تذهیبشدهی آن که درون و بیرون آن را دربر دارد و هماکنون موجود است، پیداست و پس از پایان کار مهر شاه طهماسب را بر صفحه 16 کتاب نقش کردهاند که آن هم موجود است.»
حسن حبیبی با بیان اینکه از این به بعد سرگردانی کتاب آغاز میشود، اظهار کرد: «دو روایت از سفر شاهنامه به کشور عثمانی وجود دارد. یکی آنکه شاه تهماسب این کتاب را همراه با قرآنی که آن هم با خط نوشته و تذهیب شده بود، برای سلطان عثمانی به عنوان هدیه میفرستد که البته از نام و نشان قرآن یادشده تاکنون خبری به دست نیامده و روایت دیگر این است که در آشفتگیها و آشوبهایی که در همان زمان در تبریز پیش آمده بود، این شاهنامه ربوده میشود و پس از مدتی از عثمانی و از خزانه سلطان سر در میآورد.»
رییس بنیاد ایرانشناسی با اشاره به اینکه خبرهای جسته گریخته از این شاهنامه تا سالهای 1800 میلادی در دست است، عنوان کرد: «در این سالها اسلحهدار خزانه محمد عارفی برای مجلسهای کتاب، یادداشتهای کوچکی به ترکی برای سلطان عثمانی مینویسند که این یادداشتها در زمانی که من کتاب را دیدم، در لابهلای صفحات موجود بوده است. پس از آن تا سال 1903 خبری از این کتاب نیست. در این سال عثمانی این کتاب را به «بارون ادموند دوروچیلد»، بانکدار لندنی، میفروشد. کتاب در سال 1903 در موزه هنرهای تزیینی پاریس نمایش داده میشود اما این نسخه در نمایشگاههای 1910 مونیخ و 1912 پاریس و 1931 لندن و 1940 نیویورک دیده نشده است.»
وی ادامه داد: «در سال 1959 «آرتور هوتن اول» که مدتی هم رییس موزه متروپولیتن آمریکا بوده این کتاب را از دوروچیلد میخرد و در همان سال یا سالهای بعد از ولش که سرپرست موزه هنری ساک بود، میخواهد که با همکاران خود مطالعهای تفصیلی درباره این کتاب نگارگران، تکنیک و غیره انجام دهند.»
حبیبی با اشاره به اینکه ولش پس از مدتی طولانی این کار را به پایان میرساند و در سالهای بعد کتاب در 800 نسخه و به سبک مخصوص در دو جلد چاپ و منتشر میشود، اظهار کرد: «در سالهای 1970 هوتن 78 مجلس کتاب را به موزه متروپولیتن هدیه میکند و یا میفروشد و بعد با سفارت ایران تماس میگیرد و کتاب را معرفی میکند و مینویسد که حاضر است این کتاب را بفروشد تا به میهن اصلیاش بازگردد. مکاتباتی در طی این چند سال شروع میشود و در نهایت هنگامی که شاه ایران به آمریکا میرود، هوتن به وی میگوید که چون گرفتاریهای مالیاتی دارد، ناگزیر است این کتاب را بفروشد و اگر ایران کتاب را نخرد، وی ناگزیر آن را اوراق میکند و مجالس نگارگری آن را به علاقهمندان میفروشد.»
او افزود:« چند مکاتبه و رفتوآمد پس از آن صورت میگیرد و پس از آن از دربار به نخستوزیری میگویند که کتاب گران است و چنین پولی برای خرید آن موجود نیست. به هرحال پس از این پاسخ هوتن تهدید خود را عملی میکند و 78 مجلس که قبلا فروخته میشود، تعدادی که شاید به هفت مجلس برسد، نیز شخص ولش میخرد. یک مجلس از شاهنامه هم گفته میشود که موزه رضا عباسی خریداری کرده که من آن را ندیدهام، دو مجلس دیگر را هم صدرالدین آقاخان که فوت کرده است خریده و یک مجلس به تخت نشستن کیومرث توسط صدرالدین به مناسبت آنکه رییس کمیساریای پناهندگان بود و برای کار پناهندگان افغانی به ایران آمده بود، خریداری شد و از بقیه مجالس منهای 118 مجلس که فعلا در اختیار ایران است، خبر ندارم.»
دکتر حبیبی با اشاره به اینکه چند سال پس از پیروزی انقلاب خانواده هوتن با میراث فرهنگی تماس گرفته بودند که حاضرند مابقی کتاب را بفروشند و قیمتی را پیشنهاد کرده بودند، اظهار کرد: «در آن زمان ایران در حال جنگ بود و مشکلات ارزی و نیز مسائل دیگر باعث شد تا خرید کتاب دیگر ممکن نباشد. بعدها مجددا تماس گرفتند و اینبار علاوه بر قیمت، معاوضه کتاب را با چند تابلو پیشنهاد کردند که موضوع در شورای عالی انقلاب فرهنگی مورد بررسی قرار گرفت و شورای عالی انقلاب فرهنگی نیز تنها یک تابلو را که با آرمانها و اعتقادات ما برای هیچکس قابل ارائه نبود، پیشنهاد داد تا برای معاوضه انتخاب شود و در نتیجه کارگروه تصمیم گرفت که مابقی شاهنامه با این تابلو معاوضه شود.»
رییس بنیاد ایرانشناسی با اشاره به اینکه این مطلب به اطلاع طرف مقابل رسید و مدت طولانی گذشت تا معاوضه یک تابلو قبول شد، گفت: «در ادامه کارشناس طرف مقابل تابلو را تأیید کرد و ایران نیز باید شاهنامه را میدید و سرانجام وین اتریش که در آن زمان روابط خوبی با ایران داشت، برای معاوضه تابلو و کتاب شاهنامه طهماسب پیشنهاد شد که مورد قبول طرف مقابل قرار گرفت.»
او ادامه داد: «از کارشناسان ایرانی، دکتر اکبر تجویدی و دکتر شهریار عدل بودند که تحت نظر آقای معیری، سفیر ایران در پاریس، باید شاهنامه و مجالس آن را میدیدند و تأیید میکردند و به دلیل اینکه دکتر تجویدی قادر به خروج از پاریس نبود، طرف مقابل موافقت کرد که کار کارشناسی در فرودگاه پاریس انجام یابد و فرودگاه اورلی یک اتاق محفوظ را برای 24 ساعت در اختیار سفارت ایران قرار داد و تمام قسمتهای شاهنامه تهماسب مورد بازدید قرار گرفت و پس از تأیید همان روز به مقصد وین - اتریش حرکت کرد.»
حبیبی سپس گفت: «در اتریش سفارت ایران، وزارت خارجه اتریش و پلیس اتریش را در جریان گذاشته بود و رییس پلیس اتریش قول همهگونه همکاری داده بود تا نیم ساعت قبل از فرود هواپیما، تدابیر امنیتی مناسبی در فرودگاه با آرایش پلیس فراهم شود. از طرف ایران نیز هواپیمای دولت آماده شد و به دلیل اینکه تابلو داخل هواپیما نمیرفت، آن را در انبار جا دادند و آقای دانیالی و آقای حجت به همراه تابلو به اتریش رفتند و در محل تعیینشده فرود آمدند.»
او با اشاره به اینکه صندوقهای شاهنامه با یک وانت به هواپیمای ایران نزدیک شد و صندوقها به داخل هواپیما برده شد، اظهار کرد: «صندوقها باز شد و با صورت مجلس مطابقت داده شد و آقای حجت از هواپیما پیاده شد، تابلو را به داخل وانت برد و کارشناسان هنگامی که از صحت تابلو مطمئن شدند، تابلو را تحویل گرفتند. اسم این تابلو، «زن سوم »بود. وانت آنها حرکت کرد و در هواپیما نیز بسته شد. قرار بر این بود وقتی هواپیما کاملا در آسمان قرار میگیرد، سفیر ما در وین به اینجانب تلفن کند که در ساعت هشت بعدازظهر پنجشنبه تلفن کرد و خیال من راحت شد. روز شنبه، صندوقها تحویل اینجانب شد و روز یکشنبه آنها را به موزه هنرهای معاصر که تابلو معاوضهشده در آنجا بود، تحویل دادم.
/6262
تابلوی فردوسی و نماهایی از شاهنامه در موزه استاد بهزاد
ابلو فردوسی و نماهای مصور از شاهنامه یکی از تابلو های ارزشمند موزه بهزاد بوده که در گالری چهارم این موزه نصب شده است . این تابلو با ابعاد 50* 5/96 می باشد و مدت زمان ساخت آن از تاریخ 21/1/40 لغایت 15/10/1341 بوده است .
در این اثر فردوسی در مرکزیت تابلو قرار گرفته است و چنانچه روبرو تابلو ایستاده این اثر را به جهت دیداری به دو قسمت مساوی تقسیم کنید، شاهد آن خواهید بود که در بخش فوقانی تابلو ،بالای سر فردوسی ، سیمرغ نوزادی که زال سفید مو نام گرفت (فرزند سام نریمان و از تبار جمشید) را در منقار گرفته است. کنار آن در سمت راست تابلو ازدواج زال و رودابه را ملاحظه می کنید . از این ازدواج فرزندی به نام رستم (به معنی دلیر) که پر آوازه ترین پهلوان ایرانی شاهنامه می باشد بوجود آمد که سر انجام به دست شغاذ برادر ناتنی اش کشته شد.
اولین داستان شاهنامه نیز با داستان ضحاک شروع می شود که شما در سمت چپ تابلو ، ضحاک را می بینید که در پشت آن اهرمنی تصویر شده که بر شانه ضحاک بوسه زده و از جای بوسه های وی بر دوش ضحاک ، دو مار بیرون آمده است .
ضحاک پسر مرداس بود و با شکست جمشید، هزار سال با ظلم وستم حکومت کرد و بلاخره با قیام فریدون و کاوه آهنگر با نماد پرجم کاویانی از تخت ظلم خود به پایین کشیده شد. بر همین اساس ، استاد حسین بهزاد در این تابلو در پشت ضحاک ، اهرمن و پشت اهرمن پادشاه جمشید و همراهانش را به تصویر درآورده . کمی پایین تر رویاروییه ضحاک و کاوه آهنگر را در حالی که کاوه آهنگر پرچم به دست ،به همراه یارانش می باشد ، نشان داده شده است. پایین این تصویر ، جنگ رستم و دیو سفید دیده می شود و پس از آن اسفندیار رویین تن را می بینیم که درگیر تیری است که توسط رستم(سمت راست تابلو در حال پرت نمودن تیر به تصویر گشیده شده است ) در چشمانش نشسته است.
در مرحله پایین تر و سمت چپ تابلو ، برخی از مراحل هفت خوان اسفندیار، یعنی عبور از بیابان و نبردش با شیر و غلبه از بر آن و نبردش با شیاطین که در کنار فردوسی کشیده شده اند، به تصویر درآمده. در پایین ترین بخش تصاویر داستانی هم ،شیر کشته شده توسط رستم نشان داده شده است.
در بالای سر فردوسی ، تیر خوردن گرد آفرین، زن جنگجوی ایرانی توسط سهراب دیده می شود.
در سمت راست تابلو از بالا نبرد سیاوش نشان داده شده. در پایین این تصویر مرگ سهراب به دست رستم به تصویر درآمده است. بالاخره فرامرز پسر رستم که همه جا با پدر بوده نشان داده شده است. در این تابلو ادوات جنگی و داستانهای نوشته شده بر برگهای کاغذ که گرد فردوسی بر زمین پراکنده شده است در پایین تابلو و شخصیتهای تابلو در بالا دیده می شود.
در این تابلو که نمونه کوچکی از شاهکار های هنری حسین بهزاد است، در بالای صفحه 45 صورت ، 2 شیر ،1 سیمرغ ، 5 اسب 5 عدد مار دیده می شود . و در پایین 1 عدد کلاه پادشاه ، کلاه رستم با دو پر و کلاهی دیگر احتمالا متعلق اسفندیار کشیده شده است . 25 عدد شمشیر ایرانی که با طلایی نشان داده شده است و 25 عدد شمشیر عربی که با قلمگیری سفید دیده می شود ، 8 عدد خنجر ، 5 عدد کلاه خود ، 25 برگ کاغذ که 8 عدد برگ نوشته ،4 عدد تیر دان ،7 عدد پر ،14 عدد گرز ، 3 عدد سپر، در این تابلو گشیده شده است
شعر نوشته شده بر کاغذ ها به قرار زیر است:
چنان به که ضحاک خورد روز و شب
به نام فریدون کشودی لب
فریدون سبک بار رفتن گرفت
که راز هر کس نهفتن گرفت
که پیل سپید سپهبد ز بند رها گشته و امد به مردم گزند
چنین گفت رستم به اسفندیار
که اوردی ان تخم زفتنه به بار
چو تو را جنان دید سرگشته شد
کش بخت بسته شد
این تابلو یک سال و اندی به طول انجامید.