عبدالوهاب عزام
ادیب شاهنامه شناس مصری
1881-1959
بعضی از دانشمندان شاهنامه را از حیث اهمیت به ایلیاد، و حکیم فردوسی را به هومر شرق توصیف کرده اند. ولی به عقیده ی من این توصیف و تشبیه با مقام حکیم فردوسی و دیوان او مطابقت نمی کند و درجه اهمیت شاهنامه نزد ملل شرقی به جهاتی بیش از اهمیت ایلیاد در نظر اروپاییان است.
شاهنامه سجل احوال و تاریخ ملت ایران از قدیم ترین عهد است و امتیاز و خصایصی در بر دارد که منظورمه های دیگر آن را واجد نیستند.
از چیزهایی که بر قیمت و مقام شاهنامه می افزاید این است که فردوسی داستان های آن را اختراع نکرده بلکه آن ها را تصویر کرده است و از این لحاظ می توان شاهنامه را آیینه تاریخ و افکار حقیقی ملت ایران شناخت و به عقیده ی این جانب این، مزیت مقام و اهمیت مخصوصی برای فردوسی ایجاد کرده است. زیرا جمع و وصف وقایع و حوادث تاریخی در ادوار مختلف به قالب شعری با این سلاست بیان و سرشاری طبع که از فردوسی به ظهور پیوسته بسیار صعب و دشوار است.
(عبدالوهاب عزام - مقام شاهنامه در ادبیات عالم - هزاره ی فردوسی )
از نشریه جشنواره توس - 1354 به کوشش ضیاالدین سجادی
درود جهاندار با فر و داد
بر او کاین همه داستان کرد یاد
هنرمند دانای بسیاردان
حکیم جهاندیده ی کاردان
سخن سنج فردوسی استاد طوس
که چرخ برین خاک او داد بوس
برآرنده ی نام ایران به ماه
فروزنده ی فر شاهان به گاه
گزارنده ی آسمانی سخن
نو آرنده ی روزگار کهن
که او فرشاهان فروزنده کرد
به نام این همه مردگان زنده کرد
سخن را یکی برترین پایه داد
کز آن سوی آن پای نتوان نهاد
(میرزا محمد داوری - نقل از فردوسی نامه مهر )
از نشریه جشنواره توس - 1354 به کوشش ضیاالدین سجادی
برداشت از تارنگار فرهنگ
پویان پشوتنی :
در جهان شاهنامه و اندیشهی فردوسی، درخت جایگاهی بلند و نمادین دارد و سرشار از راز و رمزهاست. تا بدانجا که نام 570 درخت سرافراز را در شاهنامه میتوان یافت. درخت در شاهنامه نماد پایداری و ایستادگی و سربلندی است. افزون بر آنکه رمز بالندگی و پیشرفت نیز هست. در فرهنگ ایرانی، درخت پدیدهای خجسته و سپند و اهورایی است. آنچه در اینجا به آن اشاره میشود برپایهی پژوهش گستردهای است که دکتر مهدخت پورخالقی دربارهی «درخت شاهنامه» انجام داده است.
در شاهنامه شمار فراوانی از آیینها را میتوان یافت که پیوندی نمادین با درختان دارند. یک نمونهی آن، آیین درختکاری به پاس برآورده شدن آرزوها و خواستههاست. هنگامی که اسفندیار راهی جنگ با ارجاسب تورانی است، از خداوند میخواهد که او را در این نبرد یاری کند تا او به نشانهی سپاسگزاری، درخت بنشاند و آتشکده برپا کند و ده هزار چاه آب بسازد:«به گیتی صد آتشکده نو کنم/ جهان از ستمکاره بیخو کنم؛ کنم چاه آب اندرو ده هزار/ نشانم درخت از بر کوهسار».
شاهنامه ی فردوسی هم از حیث کمیت و هم از جهت کیفیت بزرگترین اثر ادبیات و نظم پارسی است. بلکه می توان گفت یکی از شاهکارهای ادبی جهان است.
نخستین منت بزرگی که فردوسی بر ما دارد احیا و ابقا تاریخ ملی ما است. یک منت دیگر فردوسی بر ما احیا و ابقا زبان پارسی است. کلامش مثل آهن محکم است و مانند آب روان. و همچون روی زیبا که به آب و رنگ و خال و خط حاجت ندارد در نهایت سادگی و بی پیرایگی است.
از خصایص فردوسی پاکی زبان و عفت لسان اوست. کلیت فردوسی مردی است به غایت اخلاقی با نظر بلند و قلب رقیق و حس لطیف و ذوق سلیم و طبع حکیم. همواره از قضایا تنبه حاصل می کند و خواننده را متوجه می سازد که کار بد نتیجه ی بد می دهد و راه کج انسان را به مقصد نمی رساند.
(محمدعلی فروغی - مقاله مقام فردوسی - هزاره ی فردوسی )
از نشریه جشنواره توس - 1354 به کوشش ضیاالدین سجادی
سه هزاره ها و باکره زایی
در اسطوره ی آفرینش زرتشتی نکته ی دیگری نیز قابل اهمیت است: از همین آغاز، جهان به چهار سه هزاره تقسیم شده است. دوره ی اول دورهی آفرینش مُثُلی (معنوی) است؛ سه هزاره ی دوم، آفرینش مادی موجودات اهورایی است؛ و سه هزاره ی سوم دوران آمیختگی آفریده های دو موجود خیر و شرّ است. آخرین سه هزاره نیز دوره ی ناجی ها (سوشیانت ها) و شکست اهریمن محسوب می شود. هم چنین باید به مفهوم ناجی اشاره کرد که به نظر می رسد از مفاهیم مهم و اصلی دین زرتشت است. فرّ زرتشت بسان نطفه ای پاک در دریای کیانسه نگهداری می شود:
«یکی یکی چون ایشان زمانه ی خود رسد، چنین شود که کنیزکی برای سر شستن بدان آب کیانسه شود و او فرّه اندر تن آمیزد، آبستن شود. ایشان [ناجی ها] به زمانه ی خویش چنین زاده شوند.» [1]
از این پیشگویی دینی/ اسطوره ای، مفهوم باکره زایی استنباط می شود که میدانیم یکی از اصول دین مسیحیت نیز هست. چنین مفهومی را دردین زرتشت می توان به صورت یک وضعیت درآورد. وضعیتی که قابلیت تبدیل به درام را دارد: زنی با شنا در یک دریاچه باردار می شود. در میان توبیخ های احتمالی دیگران، درمییابیم که زن باردار یک ناجی است. هم چنین نمادهای بیرون آمدن مرد از دریا و ارتباط او با زن نیز می تواند شکل استحاله یافته ی همین وضعیت باشد.
(منبع: تماشاخانه ی اساطیر/ نغمه ثمینی. تهران: نشر نی، 1387. صص 94 ـ 93)
دوران پادشاهی کیانیان با نام های بسیاری از پهلوانان روبه رو هستیم که از دید نلدکه با نام شاهان و بزرگان و پهلوانان دوران اشکانی شباهت دارند این قسمت از کتاب را در ادامه می خوانیم:
حماسه ملی ایران
تئودور نلدکه
علوی، بزرگ
سوار سنگین اسلحه پارتی در نبرد با شیر. موزه بریتانیا.
در فهرستهای اشکانی عرب نیز این اسم بیگانه نیست:حمزه 26(پس از او بیرونی 115)یکنفر را باسم خسرو بن ملدذان مینامد(فهرست کتب شرقی کتابخانه لیدن:خسره،ثعالبی نیز بهمینطریق)یعنی خسرو پسر ملدذ.1گذشته از این در میان پهلوانان فردوسی در زمان کاوس یکنفر باسم فرهاذ نامیده میشود که مقصود (Frahat)Phraates است چنانچه چند تن از سلاطین پارتی نیز همین اسم را دارند.ما این موضوع را مطرح نمیکنیم که آیا مجاز است کلمه اشکش را (فردوسی چاپ و ولر صفحه 786 و 328 و غیره)تغییر و تبدیلی از کلمه اشک آرشاک ẓArsakesẒ دانست یا خیر.ولی اگر فهرست اشکانیان را در کتب عرب2و در شاهنامه(ماکان 1364)ملاحظه کنیم.باسامی برمیخوریم که در افسانه پهلوانان نیز پیش میایند.البته بایستی از آن فهرستها با کمال احتیاط استفاده نمود،ولی ما بهیچسبب و علتی نمیتوانیم آن اسامی را خیالی تصور کنیم اینجا قطعا در قسمت عمده مقصود سلسله فرعی خانوادهء حکومتی است که چنانچه میدانیم متعدد بوده است.
شک نیست که شهرت فراوان فردوسی، ب شاعری، ب سبب شاهنامه ی اوست.* نقادان شرقی و غربی، تقریبن به اتفاق، این منظومه ی بزرگ را دارای ارزش ادبی بسیار می دانند، باید دید که علت مقبولیت تمام و بی نظیر شاهنامه در ایران و سایر ممالکی که زبان پارسی در آن ها رواج دارد، چیست؟ البته در ایران نیرومندترین عاملی که همواره به شاهنامه ارج و مقام خاصی بخشیده است غرور ملی ایرانیان است نسبت به این کتاب که نماینده ی مجد و عظمت قومی آنان است.
(ادوارد بروان - تاریخ ادبیات ایران - جلد دو فردوسی تا سعدی، ترجمه ی مجتبایی )
از نشریه جشنواره توس - 1354 به کوشش ضیاالدین سجادی
* سطر اول این یادداشت با توجه به کامنت خانم ها پروانه و شهرزاد، به شکل زیر باید باشد:
شک نیست که شهرت فراوان فردوسی، به شاعری، به سبب ساهنامه ی اوست.
اگر این متن بدون این توضیح درست می شد کامنت ها بی معنی می شدند.
هر چند که متن کلی به های دیگری هم داشت که از دست خودمان هم در رفته بود.
بخش سوم:
نامه ی ایران باستان، سال هشتم، شماره اول و دوم،1387: 39 ـ 21
اهریمن پرستی زروانی و نمونه های بازمانده از آن
آرش اکبری مفاخر
دانشگاه فردوسی مشهد
اهریمن پرستی و قربانی انسانی
وجود قربانیهای خونین و وحشتناک انسانی بیتاثیر از کیشهای اهریمن پرستی و ترس از نیروهای ویرانگر طبیعت نیست. این رفتارها بیانگر چاره اندیشی انسان برای فرونشاندن و رهایی از خشم اهریمن و خدای شر است. بارزترین نمونهی کردار خدایان ویرانگر و رفتار انسان در برابرخشم آنان در حماسهی یونانی به چشم می خورد: هنگامی که سپاه یونان به سوی تروا به راه می افتد، در میانهی راه بادهای تند و امواج سهمگین مانع از حرکت کشتیها میشود. نومیدی بر سپاهیان یونان چیره میشود تا این که یکی از پیشگویان از خشم آرتمیس، الههی شکار و خشم و کین توزی، سخن به میان میآورد. او تنها راه آرام کردن توفان و ادامهی سفری امن و بیخطر به سوی تروا را قربانی کردن دوشیزهای از خانوادهی شاهی، دختر آگاممنون ، برای آن الهه میداند. آگاممنون دخترش را به سوی قربانگاه معبد برده او را قربانی میکند. پس از آن توفان آرام میشود و سپاه یونان به حرکت خود ادامه میدهد. (همیلتون، 1376: 248).
نمونهی دیگر از این نوع قربانی در کتاب مقدس آمده است: هنگامی که پادشاه موآب بر پادشاه اسرائیل شورش کرده از پرداخت خراج سرپیچی میکند، پادشاه اسرائیل به موآب لشکر میکشد، سپاهیان موآبی را شکست میدهد، چشمههای آب را میبندد و شهر را به محاصره در میآورد. پادشاه موآب در آخرین چاره برای رهایی از شکست، فرزند نخست و جانشین خود را بر سر دیوار شهر برای بت ناشناختهای قربانی میکند. قوم اسرائیل از رفتار او بر خود لرزیده دست از محاصره برمیدارند و به شهر خود بازمیگردند. (دوم پادشاهان، 3. 20 ـ 27). قربانی کردن فرزندان آیینی غیر توحیدی و برخلاف ارزشهای انسانی است و ریشه در کهنترین اندیشههای انسانی، کیشهای اهریمن پرستی و ترس از نیروهای ویرانگر طبیعت دارد. شریعت حضرت موسی (ع) با کسانی که دختران و پسران خود را برای خدایانشان قربانی میکرده اند، به مبارزه برخاسته و آن را ممنوع کرده است (لاویلان، 20. 2 ـ 5؛ تثنیه، 12. 30 ـ 31).
در اساطیر ایرانی اژی دهاک، اژدهای سه پوزهی سه سر شش چشم و دیو بسیار نیرومند دروج، به دست اهریمن برای تباه کردن جهان آفریده شده است (پورداوود، یشت هاف 15. 24). او وحشتناکترین آفریده اهریمنی و نیز دیو خشکسالی و دشمن طبیعت نیک است که در شاهنامه به نام ضحاک شناخته شده است. در روزگار پادشاهی او هر شب برای فرونشاندن خشم مارهای برآمده از شانههایش دو جوان را سر بریده مغز آنان را به مارها میدهند (یادآور قربانی شبانه برای اهریمن). با این کار طبیعت شر و خونریز ضحاک آرام میشود و دست از کشتار برمی دارد:
چنان بد که هر شب دو مرد جوان چه کهتر، چه از تخمه ی پهلوان
خورشگر ببردی به ایوان اوی همی ساختی راه درمان اوی
بکشتی ومغزش بپرداختی مران اژدها را خورش ساختی
(شاهنامه، 1 / 56 ـ 55/ 14 ـ 12)
میتوان چنین پنداشت که این داستان بازماندهای از آیین کهن اهریمن پرستی، انجام قربانی شبانه برای رام نمودن اهریمن و فرونشاندن خشم او و هم چنین در امان ماندن از نیروهای ویرانگرش بوده است.
نمونهی نمادین اهریمن پرستی و قربانی برای اهریمن در داستان تمثیلی «شیر و خرگوش» در کلیله و دمنه (ص 87 ـ 86) نیز به جای مانده است: بنا بر این داستان، در مرغزاری خوش و خرم حیوانات بسیاری به خوبی و خوشی روزگار میگذرانیده اند، اما ترس از حضور شیر، نماد اهریمن، زندگی آنها را با آشفتگی و وحشت همراه میکند. یک روز همهی حیوانات تصمیم میگیرند تا هر روز یکی از آنها به عنوان شکار، نماد قربانی، نزد شیر برود تا دیگر حیوانات از شر او در آسایش باشند. در پایان، با تدبیر خرگوش، شیر در چاهی، نماد دوزخ، سرنگون و این آیین برچیده میشود.
بخش دوم:
نامه ی ایران باستان، سال هشتم، شماره اول و دوم، 1387: 39 ـ 21
اهریمن پرستی زروانی و نمونه های بازمانده از آن
آرش اکبری مفاخر
دانشگاه فردوسی مشهد
اهریمن پرستی
در نگاه انسان نخستین، طبیعت به دو دسته تقسیم می شده است: به هم ریزنده ی زندگی و دهنده ی نعمت و آسایش. او برای هر یک از عناصر طبیعت خدایی قائل بوده است. این خدایان سه وظیفه ی اصلی بر عهده داشته اند:
- دربند کردن و آرام نمودن قوای طبیعت؛
- برقراری دوستی و خوش بینی میان اسنان و زندگی؛
- جبران محرومیت ها و ممنوعیت های حاصل از تمدن (فروید: 1340: 174)
از آن جا که انسان نخستین بنا بر نهاد و فطرت خود عمل می کرده، برای هر دو گروه از خدایان آیین نیایش و قربانی داشته است. او برای نیروهای ویرانگر از روی ترس قربانی می کرده تا خشم آنان را به مهر دگرگون کند. هم چنین برای نیروهای ابادگر طبیعت از روی خوشایندی قربانی می نموده تا مراتب سپاس و قدردانی خود را ثابت کند. (فروید، 1340: 149). ترس بیش از اندازه از نیروهای ویرانگر باعث شده تا انسان نخستین نیروهای آبادگر را به حال خود رها کرده ذهن و روان خود را به ویرانگران مشغول کند. او از این نیروها و ویرانگری هایشان به شدت می ترسیده و قدرت به کنترل درآوردن ان ها را در خود نمی دیده است، بنابراین از سر ناچاری به پرستش آن ها روی آورده و برایشان مراسم قربانی انجام میداده است. (7: 1900, Carus )
اندیشه دوگانه باوری ایرانی نیز این ظرفیت را در خود داشته است، اما زردشت ستایش و نیایش را تنها شایسته ی اهورامزدا . نیروهای نیک می داند. با ستایش و قربانی برای نیروهای نیک، اهریمن و نیروهای ویرانگر شکست می خورند و جهان رو به آبادانی و انسان رو به جاودانگی می نهد. با وجد این، از برخی از نوشته ها چنین برمی آید که گروهی از ایرانیان باستان اهریمن را می پرستیده و برای او آیین ویژه ای داشته اند.
پلوتارک یونانی (120 ـ 46 م) در کتاب ایزیس و اوزیریس[1]، در فصل مربوط به ایرانیان، درباره ی اهریمن پرستی آنان می نویسد:
گروهی از مردمان به دو خدا باور همی دارند که بسان بنایان همالان یکی آفریدگار نیکی ها و دیگری پردازنده ی چیزهای یاوه و بی سود است. و اما گروهی دیگر نیروهای نیک را خدا و آن دیگری را دیو دانند چنان که زردشت مغ … او یکی از این دو بن را یکی هرمزد و دیگری را اهرمن نامید و نیز نشان داد که هرمزد به روشنی می ماند بیش از هر چیز که به ردیافت حواس درآید و حال آن که اهرمن به تاریکی و نادانی ماننده است … او (زردشت) مردمان را بیاموخت که از بهر یکی فدیه های نذر و سپاس آورند و از بهر دیگری فدیه ها برای دفع آسیب و ناخوشی. آنان ب هنگام کوبیدن گیاهی به نان اُمُمی[2] در هاون، اهریمن و تاریکی را نیایش کنند و آن گاه آن را به خون گرگ کشته شده ای آمیخته به جای تاریک و بی خورشید برندو دور بپاشند … (بنونیست، 1377: 46 ـ 45)
هر چند پلوتارک این ایین را زردشتی می داند، اما به نظر می رسد با ایینی پیش زردشتی و از دین های آریایی کهن رو به رو باشیم که از دوره های آغازین تفکر انسانی درباره ی طبیعت سرچشمه گرفته و تا ان روز گار باقی بوده است.
بنابر گزارش هادخت نسک (میرفخرایی، 1371: 2. 28 ـ 29) به این نکته پی می بریم:
6. De Iside et Osiride .
7. Omomi
ادامه مطلب ...
این نوشتار به 5بخش تقسیم شده است با عناوین:
1. دو بن گرایی هرمزد و اهریمن
2. اهریمن پرستی
3. اهریمن پرستی و قربانی انسانی
4. اهریمن پرستی و سرنوشت اهریمن
5. نشانه های اهریمن پرستی در شاهنامه
بخش نخست:
نامه ی ایران باستان، سال هشتم، شماره اول و دوم، 1387: 39 ـ 21
اهریمن پرستی زروانی و نمونه های بازمانده از آن آرش اکبری مفاخر دانشگاه فردوسی مشهد
مسئله ی خیر و شر یکی از کهن ترین چالش های درونی و روانی انسان است. انسان در آغاز بین این دو امر تفاوت بنیادی قائل بوده و آن ها را از هم باز می شناخته است.
در کهن ترین نوشته ی ایرانی، گاهان (2.45: 3.30)، دو عنصر خیر و شر در برابر یکدیگر قرار گرفته و در همه ی ویژگی ها با یکدیگر ناسازگار بوده اند. روشنی و تاریکی دو نماد برجسته ی اندیشه ی خیر و شر است. تاریکی و روشنی هر دو آفریده ی اهورامزدا هستند. (گاهان، 5.44، 7)، اما با دگرگونی در جایگاه اهورا مزدا، او از جایگاه یگانگی خود پایین آمده در جایگاه سپند مینو، نقطه ی مقابل انگره مینو، اهریمن، قرار می گیرد. بنابراین اندیشه ی یگانه باوری گاهانی به اندیشهی دوگانه باوری دگرگون می شود. آموزه های دوگانه باوری به کردارهای دوگانه آفرینی می انجامد؛ یعنی اهورامزدا آفریننده ی نور به شمار می رود و در برابر او، اهریمن آفریننده ی تاریکی (هفت ها، 1.37).
اندیشه ی دوگانه باوری هرچند عقلانی باشد، باز هم نیاز اعتقادی انسان را برای یافتن سرچشمه ای یگانه برای دو بن خیر و شر برآورده نمی کند، اما زروانی گری پاسخی برای برآورده کردن این نیاز انسان است.
در دیدگاه زروانی، پیش از آفرینش آسمان و زمین و دیگر موجودات، حقیقتی به نام زروان وجود داشت. زروان هزار سال نیایش و ستایش کرد که صاحب فرزندی به نام هرمزد شود تا هرمزد آسمان و زمین و هر چه در آن است را بیافریند. پس از هزار سال نیایش، این شک و تردید در زروان پدید آمد که آیا نیایش های او سودمند بوده و او صاحب هرمزد خواهد شد یا رنج او بیهوده است؟