بهمن سرکاراتی در سال 1316 در شهر تبریز به دنیا آمد. وی دارای مدرک دکتری در رشته زبانشناسی و فرهنگ و زبانهای باستانی بود.
وی استاد زبانهای باستانی دانشگاه تبریز، عضو پیوسته فرهنگستان زبان وادب فارسی و معاون علمی سابق این فرهنگستان بوده است.
دکتر سرکاراتی در سال 1370 به عضویت پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی درآمد و از آن زمان، علاوه بر عضویت پیوسته، در مقطعی مدیریت گروه زبانهای ایرانی و همچنین معاونت علمی و پژوهشی فرهنگستان زبان و ادب فارسی را نیز عهدهدار بود.
از دیگر فعالیتهای او میتوان به عضویت در هیأت امنای بنیاد ایرانشناسی، عضویت در شورای علمی این بنیاد، معاونت پژوهشی بنیاد ایرانشناسی، مدیریت گروه زبانشناسی دانشگاه تبریز و تدریس در این دانشگاه، عضویت در کارگروه پژوهشی دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تبریز، ریاست انتشارات و روابط دانشگاهی دانشگاه تبریز، عضویت در کارگروه مرکزی کنگره سالانه تحقیقات ایرانی، ریاست مرکز آموزش زبان دانشگاه تبریز، و مشاورت عالی کتابخانهی ملی ایران اشاره کرد.
سرکاراتی تألیفات و ترجمههای متعددی در حوزههای زبانشناسی و زبانهای باستانی دارد که از میان آنها میتوان به «اوستا و هنر نو؛ کارنامهی شاهان در روایات سنّتی ایران» (ترجمه)، «دین ایرانی بر پایهی متنهای معتبر یونانی» (ترجمه)؛ «اسطورهی بازگشت جاودانی» (ترجمه)؛ «سایههای شکارشده» (شامل 20 مقاله)؛ «مقدمهای بر فلسفهای از تاریخ» (ترجمه)، «بررسی جامع زبان فارسی باستان و آثار بازماندهی آن»، «بررسی سه فرگرد وندیداد»؛ «اصطلاحات خویشاوندی در زبانهای ایرانی» اشاره کرد.
از سرکاراتی همچنین بیش از 35 مقاله در موضوعات مختلف ادبی و زبانی و تاریخی به جا مانده است.
دکتر مهری باقری - پژوهشگر زبانشناس- همسر ایشان است.
برخی از آثارزندهیاد بهمن سرکاراتی:
فرهنگ ریشهشناختی افعال زبان فارسی، ۱۳۸۳
اوستا و هنر نو
کارنامه شاهان در روایات سنّتی ایران (ترجمه)، ۱۳۵۰
دین ایرانی بر پایه متنهای معتبر یونانی (ترجمه)، ۱۳۷۷
اسطوره بازگشت جاودانی (ترجمه)، ۱۳۷۸
سایههای شکارشده (شامل ۲۰ مقاله)، ۱۳۷۸
بررسی فروردین یشت: سرود اوستایی در ستایش فروهرها (ترجمه)، ۱۳۸۲
گزیده اشعار
و....
استاد دکتر بهمن سرکاراتی درگذشت
|
جشن های ایرانی
در عمرمان با سوگ ها و اندوهان آموخته شدیم. هربار که غمگین نباشیم اتهامی بی حیایی به ما می خورد. خبری از جشن های جمعی نیست که با عث نزدیک شدن رابطه ها و همدلی ها می شود. از کهن ترین سوگ های ایرانی که در فلات ایران رایج بود سوگ سیاوش را می دانند که پیش از آغاز نورزو برگزار می شد و با آغاز نوروز، سوگ به جشن نوزایی طبیعت تبدیل می شد. در فلات فرهنگی ایران از میان انگشت شمار سوگ ها با انبوهی از جشن ها رو به رو بودیم که به انسان شادی زیستن را یادآوری می کردند. انسان شاد از مواهب طبیعت بهره می گیرد و به هم نوعان و موجودات دیگر بهره می رساند. در تقویم ایرانی هر روز را با نامی می خواندند روزی که با نام ماه برابر می شد، آن روز را جشن می گرفتند. به این ترتیب جشن های ادواری ماهانه بهانه ای برای شاد زیستن و نیایش کردن بود. دو جشن اصلی و بزرگ مهرگان و نوروز که جای خود دارد. در آیین ها ی ایرانی لبخند شایسته است و اندوه ناپسند. اندوه موجب بیدار شدن دیوهای خشم و رشک در وجود انسان می شود و او را می آزارد. اصلا اندوه کینه بیزاری می زاید.
روزهای ماه در گاهشماری یرانی به ترتیب زیر است:
هرمزد روز آغازین روز هر ماه را با نام خدواوند شروع می کردند.
بهمن
اردیبهشت
شهریور
سپندارمذ
جشن سپندارمذگان در پنجمین روز
ماه اسفند (روز زن، روز زمین)
خرداد
خردادگان در ششمین روز ماه خرداد
(روز تولد زردشت در ماه فروردین)
امرداد
دی به آذر
آبان
خورشید
ماه
تیر جشن تیرگان یا آب پاشان.
گوش
دی به مهر
مهر جشن مهرگان
سروش
رشن
فروردین
بهرام
رام
باد
دی یه دین
دین
ارد
اشتاد
م آسمان
زامیاد
مهر اسپند
هر هفت روز یک بار هم روزی با نام ایزد خوانده می شود با عناوین دی به آذر، دی به مهر و دی به دین که نیایش ها و جشن های ویژه خودش را داشت.
شاهنامه خوانی زهراسادات (5 ساله) از اینجا ببینید برداشت از وبلاگ همبودگاه نوش آباد
در تمام شاهکارهای بشری مثلا ادبی یا صنعتی، پیدا خواهید کرد شاهکاری را که
دیگران هر چه تلاش کرده اند نتوانسته اند مثل آن را بیاورند. مثلا
میگویند در حماسه، هزار سال است که شاهنامه فردوسی به وجود آمده است و
بعد از آن خیلی افراد دیگر خواسته اند شعر حماسی بگویند ولی نتوانسته اند
مثل او بیاورند. واقعا همه شعرای فارسی زبان دیگر از هزار سال پیش تا امروز
ناتوان بوده اند که مثل فردوسی حماسه بگویند.
نسخه ی خالقی مطلق
یکی دو روز پیش نامه ای با این متن به دستم رسید.
یکی دخمه کردش ز سُمّ ِ ستور *
محمدرضا شفیعی کدکنی
شکاریم یکسر همه پیش مرگ
سری زیر تاج و سری زیر ترگ
(رستم و سهراب، بی 924)
در نگاه نخستین چنین به نظر میرسد که مصراع «یکی دخمه کردش ز سُمّ ستور» از آن مفاهیمی بوده است که در اصل پهلوی داستان وجود داشته و فردوسی نخواسته است در آن تغییری ایجاد کند و برای خودش هم نوعی پرسش بوده است که چرا دخمه از سُمِّ ستور؟ و به همین دلیل با تخیّل و تصرّف شاعرانۀ خویش و با گفتاری که در دهان رستم گذاشته است، به شیوة استحسانی، فضایی ایجاد کرده است که این عمل تا حدی خردپذیر جلوه کند آنجا که از زبان رستم میگوید: «اگر دخمهای زرّین برای او بسازم بعد از من باقی نخواهد ماند» و آنگاه از دخمۀ ستور یاد می کند.
اما اگر به نگرش فلسفی فردوسی و تأملات شخصی او دربارۀ مرگ و زندگی و اسرار حیات، آشنا باشیم، متوجه میشویم که او بهترین تفسیر فلسفی را از این «رمز» پیش از این در نقطۀ اوج داستان climax ارائه داده است آنجا که رستم در بحرانیترین لحظۀ واقعه، خنجر برمیکشد تا خویشتن را بکشد و بزرگان ایران در او میآویزند و او را از این کار باز میدارند و گودرز، او را چنین اندرز میدهد که:
اگر زانک ماند به گیتی زمان
بماند. تو بیرنج با او بمان
و گر زین جهان این جوان رفتنیست،
به گیتی نگه کُن که جاوید کیست؟
شکاریم یکسر همه پیش مرگ
سری زیر تاج و سری زیر ترگ29
مصراع «شکاریم یکسر همه پیش مرگ» در این لحظه اوج داستان بسیار سنجیده انتخاب شده است و شاید فردوسی، در موارد مشابه، در داستانهای دیگر چنین تعبیری از مرگ نداشته باشد. پس بدین گونه میبینم که سهراب را نیز یکی از شکارهای بیشمار صیاد مرگ به حساب میآورد و دخمهای برای او میسازد از آن گونه که به یادبود دیگر «شکار»ها رسم بوده است.
برداشت از مقاله ای از دکتر شفیعی کدکنی که در ادامه می توانید کامل آن را بخوانید.
ادامه مطلب ...