باز نوشت از گفتارهای دکتر فریدون جنیدی در رادیو فرهنگ:
نخستینِ هفت خوان گرسنگی است.انسان باید تلاش کند گرسنه نباشد. در فرهنگ ایرانی خوردن خیلی خوب بوده و هنوز به آیین است .
ایرانیان هنوز اصرار دارند در آیینِ درگذشتها و آیین مذهبی بدهند مردم بخورند این همه هفتم بگیر و چله بگیر و سال بگیر و مرتب سال به سال فرزندان خودشان را موظف بدانند خوراک بدهند این از آیین کیش مهر است.
پرستیدن مهرگان دین اوست / تن آسانی و خوردن آیین اوست.
یعنی انسان باید بخورد. در زمان باستان وقتی انسان بین دو راه قرار میگیرد یکی خوردن و دیگری نیایش ، می گویند اول تنی بعد روانی .یعنی اول باید به تن برسیم.
اینکه می بینم رستم گور را شکار و کباب می کند و می خورد، یعنی باید انسان سیر باشد . یعنی این که میلیاردها سلولی که خداوند به انسان داده است، خودشان که دست و پا ندارند که حرکت کنند انسان باید آن خوراکی که خداوند برای اینها مقدر کرده به آنها برساند. اگر نرسانیم و آسیب و آزار به این اجزا و تن برسد ما کاری خلاف آفرینش ایزد انجام داده ایم خداوند میخواهد که به آنها آب به موقع ، آسایش و خوراک برسد این که می بینیم ، تن آسانی و خوردن آیین اوست آیین فریدون است.
ما در هفت خوان رستم وقتی هستیم که کیش ایران کیش مهر بوده است . این خوان نخستین یعنی مبارزه با گرسنگی. وقتی رستم بیدار می شود می بیند چه شده است ! به رخش می گوید :
تو را ایزد از در جنگ آفرید/ تو را از در زین و تنگ آفرید
یعنی تو سزاوار این هستی که بر پشتت زین بگذاری و سواری بدهی اگر تو اینجا کشته شده بودی من چطور می رفتم به مازندران؟ مواظب باش بعد از اینکه خطری پیش آمد مرا بیدار کنی.
تو را ایزد از در جنگ آفرید
تو را از در زین و تنگ آفرید
در این خوان رستم هنوز رخش را نشناخته.
در شاهنامه ای که ما خواندیم رستم که از خواب بیدار می شود این بیت ها را به رخش می گوید:
چنین گفت با رخش کای هوشیار !
که گفتت که" با شیر کن کارزار ؟"
اگر کشته گشتی تو در چنگِ اوی ،
مر این گرز و این مغفر کینه جوی ،
1180 چگونه کشیدی به مازندران ،
کمند و کمان تیر و گرزِ گران ؟
سرم گر ز خواِب خوش آگه شدی ،
تو را رزم با شیر کوته شدی ».
دکتر جنیدی از شاهنامه ی ویرایش خودشان این بیت را خوانده اند. این گونه ویرایش خاص را ایشان در طی سی سال انجام داده اند.
«باشگاه کتاب» کتابخانه علامه امینی برگزار میکند:
کارگاه راهبردهای تفکر خلاق
دکتر شروین وکیلی
سرفصلها:
· تفکر؛ تفکر هنجارین و تفکر خلاق
· مسیرهای نوآوری و کورهراههای خلاقیت
· گامهای پنجگانهی زایش یک فکر خلاقانه
· مهارکنندهها و موانع
· تکنیکها و روشهای کمکی
دوشنبه 12 تیرماه و دوشنبه 13 شهریور ـ ساعت 18
آفریقا (جردن)، بالاتر از میرداماد و نرسیده به ظفر، بوستان صبا
__._,_.___
ابیات ما هم تقریبن همان است. نصیحتش می کند. رخش هم گوش می کند و در خوان سوم به جای این که خودش درگیر شود تلاش می کند رستم را بیدار کند که نزدیک بود خطری جدی خودش را تهدید کند. این گوش کردن به حرف رستم.
کامنت قبلی من بودم.
امضا داشت ولی اسم نداشت.
درود
خوردن یک ایین است از این جاست که در جشن های ایرانی خوراک ها و نوشاک های بسیار می گذارند.
ما خودمان د ر بین خودمان ضرب امثلی داریم که می گوییم
اول سجود بعد از وجود
و این ضرب المثل را ز مانی به کار می بریم که در اوج فشار گرسنگی و در شرایط کاری سخت اعلام می کنند که اول باید مراسم عبادی برگزار شود. فرهنگ کهن ایرانی به وجود بسیار اهمیت می داد برای همین است که ما در این فرهنگ تازمانی مظاهر زندگی دوست داشتنی و مورد احترام بود از آیین های ریاضت کشی چیزی نمی بینیم.... این بحث بسیار دراز دامنه است
درود
خوردن و نیک خوردن آیینی کهن است که در فرهنگ بسیار مورد اهمیت بود به همین خاطر است که در جشن های ایرانی سفره ی پرباری گسترده می شود و انواع خوراک ها و نوشاک ها بر آن گذارده می شود. سفره ی نوروزی و سفره ی مهرگانی برجسته ترین و به یاد مانده ترین این سفره ها است.
ما خودمان هم وقتی فشار کار زیاد می شود گرسنگی سخت می شود اما به اجبار می گویند اول مراسم عبادی و بعد ناهار ضرب المثلی داریم و می گوییم: اول سجود بعد از وجود....
درود
در داستان تهمورث شهرسب را داریم شهرسپ روزه می گرفت و چنان تهمورث را از بدی پالوده می کند که فره ایزدی از او می تابد.
در اینجا سعی می کنیم گاهی با دید خود و بیشتر از چشم شاهنامه پژوهان به شاهنامه نگاه کنیم و داوری را به خوانندگان و پژوهندگان بسپریم.
بیتهایی از داستان تهمورث:
مر او را یکی پاک دستور بود/که رایش ز کردار بد دور بود
خنیده به هر جای شهرسپ نام/نزد جز به نیکی به هر جای گام
همه روزه بسته ز خوردن دو لب/به پیش جهاندار برپای شب
چنان بر دل هر کسی بود دوست/نماز شب و روزه آیین اوست
سر مایه بد اختر شاه را/در بسته بد جان بدخواه را
همه راه نیکی نمودی به شاه/همه راستی خواستی پایگاه
چنان شاه پالوده گشت از بدی/که تابید ازو فرهٔ ایزدی