در خوان پنجم ، رستم از راه تاریک و بسیار دشواری به سبزه زاری بسیار دلنواز و آرامش بخش می رسد . نیازی شدید به خواب و آرامش احساس می کند . رخش را در کشتزار رها کرده و ببر بیان را از تنش بیرون آورده و عرق سر و تن را خشک می کند. و قتی خود و ببر بیان خشک می شود آنها را می پوشد و جایی با گیاهان برای خودش درست کرده به خواب می رود. دشتبان سر می رسد و با چوبش محکم به کف پای رستم ِخوابیده می کوبد. رستم بیدار می شود و دشتبان به او پرخاش می کند چرا اسبت را در کشتزار رها کرده ای ؟تو حاصل رنج نبرده را برمیداری؟
رستم بدون اینکه پاسخ دشتبان را بدهد تیز دو گوش دشتبان را کنده و کف دستش می گذارد و دوباره می خوابد.
دیدگاههای پژوهشگران را در این باره می خوانیم:
سرامی:
جریان بریدن گوش دشتبان در خوان پنجم نیز از کارهای ناخوش رستم است که از خودبینی او حکایت میکند(سرّامی 1383:782).
دکتر کزازی:
البته این نکته در جاى خود پذیرفتنى است که گاهى در شاهنامه در برخورد با دیوان به رفتارهایى بازمىخوریم که شاید از دید ارزشهاى اخلاقى جاى چندوچون داشته باشد. یکى از این رفتارها را شما در هفتخوان رستم مىبینید که رستم بىهیچ پرسشى گوشهاى آن دشتبان را مىکند و در دست او مىنهد. دشتبان هم غریوان و نالان مىگوید: پهلوانى آمده و اسب خود را در کشتزار فروهشته است و گوش مرا هم کنده و در دست من نهاده است. شاید ما بگوییم: چرا رستم بیهوده بىهیچ چندوچونى با آن دشتبان چنین مىکند؟ دشتبان به او گفته است: چرا اسب خود را در کشتزار من رها کردهاى؟ این را به این شیوه مىتوان گفت که در آنجا ما با دیوان روبهرو هستیم؛ چون رستم در سرزمین مازندران است و آنجا هم سرزمین جادوگران و دیوان است. اما هرگز در نبردهایى که ایرانیان با تورانیان دارند، یعنى در قلمرو آدمیان، به چنین رفتارهایى برنمىخوریم. ایرانیان هرگز این رفتارها را بر خود روا نمىدارند. براى نمونه، در نبردهایى که با تورانیان دارند، به جادو نمىگرایند، اما تورانیان بارها از جادو بهره مىبرند. حتى سپاه ایران را هم در تنگنا ودشوارى مىافکنند، که نمونه آن درنبرد هماون هست؛ اما ایرانیان با اینکه مىتوانند، جادو نمىکنند. چون ما چنین هنجارشناسى را در رفتارهاى ایرانیان مىبینیم نمىتوانیم بگوییم که در آنجا آن شیوه فرونهاده شده است. پس تنها گزارشى که از این رخداد مىتوان کرد، از دید من همین است که ما اینرا بهساختار اسطورهشناختى وباورشناختى
داستان برگردانیم...
استاد به نکته ظریفی اشاره کرده اند. این نکته برای من هم پرسش برانگیز بود. حالا متوجه شدم و ممنون از شما.
دیدگاه سرامی را در این باره در کتاب مفصلش - از رنگ گل تا رنج خار - خوانده بودم. این بخش از دیدگاه های سرامی را درباره رفتارهای رستم در هفت خوان اصلن نپسندیدم او رستم را خیلی سطحی و ساده بررسی و معرفی کرده و گاهی این معرفی ها این قدر ساده انگارانه است که فکر می کنم حتی خواننده عادی را هم نمی تواند قانع کند.
این بریدن گوش منو همین اول این خوان نگه می داشت و نمی گذاشت جلوتر بروم باید این مسئله را حل می کردم.
برای خودم اینجوری حل کرده بودم:
اول این واژه خوید برای من مسئله بود آیا معنی اش علفزار و چراگاه است یا کشتزار؟ یعنی رستم کشتزار و از علفزار تشخیص نمی داد؟ !
تا این زمان رفتن کاوس به مازندران گویا دورانی بوده است که چراگاه بیشتر مطرح بود یعنی دوران دامداری بود!
حتی این روزها هم در مناطق ییلاقی چراگاههای طبیعی بین دامداران مشخص و مرز بندی شده است ولی وقتی رهگذری از آنجا می گذرد نمی تواند تشخیص دهد اینجا نمی تواند اسبش را رها کند.
و اما رفتار رستم: فکر کنید یک نیروی جنگی هستید و مثلا در منطقه دشمن اردو زده اید و به ناگهان دشمن به شما حمله می کند شما باید بی درنگ دفاع کنید.
با خواندن دیدگاه ظریف دکتر کزازی دیگر کاملا این قضیه برایم روشن شد.
از این دیدگاه دکتر سرامی در برخی پژوهشگران دیگر همانند دکتر محجوب خوانده ام. و اصلا نپسندیده ام.
خوشحالم که از این جستار کوچک راضی بودی.
من هم این مسئله برام حل نشده بود چرا فردوسی دربین جوانمردی رستم این مسئله را برای خواننده روشن نکرد؟