در جایی از شاهنامه به یاد نمی آورم که رستم اینطور پشت دستش را گاز بگیرد!
راستی اگر بند کمر افراسیاب در همان روز های نخست پادشاهی کیقباد گسسته نمیشد آیا باز هم سیاوش کشته می شد و این همه جنگ های بزرگ بین ایران و توران در می گرفت؟
به پیش سپاه آمد افراسیاب، چو کشتی که موجش برآرَد ز آب. چو رستم وُرا دید، بفشارد ران؛ به گردن، برآورد گُرزِ گران. چو تنگ اندر آورد با وی زمین، فرو کرد گُرز گران را به زین. ۷۴۰ به بند کمرش اندر آورد چنگ؛ جدا کردش از پشتِ زینِ پلنگ همی خواست بردنش سوی قَباد؛ دهد روز جنگِ نخستینش داد . ز سنگِ سپهدار و چنگِ سوار نیامد دوالِ کمر پایدار؛ گسست و به خاک اندر آمد سرش؛ سواران گرفتند گِرد اندرش . سپهبد چو از چنگ رستم بجَست، بخایید رستم همی پشتِ دست . ۷۴۵ چرا- گفت: نگرفتمش زیر کَش؟ همی بر کمر ساختم بند و بَش ؟».
- پشت دست خاییدن ؛ پشت دست گاز گرفتن . کنایه از ندامت و پشیمانی است : پشت دست خاییدن سود ندارد. (کلیله و دمنه ).
روح سلطانی ز زندانی بجست
جامه چه درانیم و چون خاییم دست .
مولوی .
سعدی (گلستان ).