شباهت های زال و زروان (ایزد زمان بی کران)

 

1-    زال از نظر معنایی سپیدمویی است و تداعی کننده ی پیری است؛ یکی از کارکردهای زروان هم آن است که پیر می کند.

2-    زال هنگام نوزدادی اش، اهریمنی تصور می شد؛ اولین آفریده ی زروان هم اهریمن است.

3-    در شاهنامه خبری از مرگ زال نیست؛ زروان هم خدای زمان بی کران است.

4-    زال مدبر شاهنامه است و عدل و نظم ایجاد می کند؛ زروان هم خدای نظم است.

 

 

حسین قوللر آغاسی

برداشت از اینجا


حسین قوللر آغاسی یکی از بنیانگذاران شیوه مردمی در نقاشی ایرانی معروف به نقاشی قهوه‌خانه‌ای بود. ا 

ادامه مطلب ...

جایگاه اسب در جهان اساطیر

      

اسب

در ادبیات ودایی:

جهان هستی به صورت اسب تجسم یافته و در داستان آفرینش از میان آب ازلی، نخست آتش، عین اسبی است که محل او در آب است و آفریدگار کاینات در تجسم مادی خود به صورت اسب درآمده است.

 

در ذهن اقوام هندو اروپایی:

مهر از ایزدانی است که بر گردونه ی مینوی نشسته است. اسب نشانه ی ویژه ی ایزد آفتاب و ایزد ماه و ایزد باد بوده است.

 

در اوستا:

 فرشته ی نگهبان چهارپایان درواسپا (دارنده ی اسب سالم ) خوانده شده، دارای گردونه است.

تشتر فرشته ی باران برای دست یابی به آب های بارور، به پیکر اسب سفیدی درآمد.

 

ایزد بهرام در سومین و ویشنو ایزد هندی در دهمین تجلی خود به صورت اسبی سفید و زیبا ظهور نمودند.

 

 

اسب را شاه چرندگان و در میان چارپایان از همه نیکوتر دانسته اند.

 

نوروزنامه از قول کیخسرو:

هیچ چیز در پادشاهی بر من گرامی تر از اسب نیست.

 

تهمورث در شاهنامه:

تهمورث هم زمین را بر پشت اهریمن که به صورت اسبی درآمده بود، درهم نوردید.

 

داشتن اسب و گردونه، نشانه ی اشرافیت و امتیاز به حساب می آمده است.

 

در شاهنامه:

اسب خاندان گشتاسپ سیاه است.

اسب بیدرفش که بعد از کشته شدن او به دست بستور افتاد و نیز اسب سیاووش هم سیاه توصیف شده است.

اسب خسروپرویز به نام شبدیز هم سیاه است. رخش هم در شاهنامه موجودی شگفت انگیز توصیف شده که از قدرت و ادراک خاصی برخوردار است.

 

ادبیات اسلامی:

در ادبیات اسلامی اسب هایی مانند براق (اسب حضرت رسوا (ص))، دلدل (اسب حضرت علی (ع)) و ذوالجناح (اسب سیدالشهدا(ع)) بر می خوریم.

 

ادبیات یونان:

اسب تروا در حماسه ی معروف ایلیاد اسبی است چوبین که یونانیان پس از ده سال محاصره توانستند با جای دادن عده ای سرباز در داخل آن و نفوذ به درون حصار، دروازه های شهر تروا را بگشایند.


[برگرفته از: فرهنگ اساطیر و داستان واره ها در ادبیات فارسی/ محمدجعفر یاحقی.ـ تهران: فرهنگ معاصر، 1388. صص 111 ـ 116]

گرفتن رستم رخش را


گرفتن رستم رخش را

نگاره از دوران صفوی

برداشت از اینجا

شوم زار کشته،.....

.دیدار سیاوش و افراسیاب - شاهنامه شاه طهماسبی- اثر سلطان محمد



 

سیاوش هنگام پیوند با فرنگیس،می دانست روزی بیگناه کشته خواهد شد داستان این عروسی بسیار غم انگیز است.

از گفتگوی سیاوش با پیران هنگام پیوندش با فرنگیس:

فراوان بدین نگذرد روزگار/ که بی کامِ بیدار دل شهریار

 شوم زار کشته، اَبَر بیگناه/کسی دیگر آراید این تاج و گاه

برخی پژوهشگران تعزیه و عزاداری حسینی را باز مانده از عزاداری های سیاوش می دانند ولی خجسته کیا دیدگاه دیگری دارد:




«درست است که گریستن مغان بر مرگ سیاوش آیین بود، اما تا کنون که اثری از آن یادآوریِ موسمی به دست نیامده است و نه نمایش ایینی از آن باز مانده که بتوان آن را با داستان شاهنامه سنجید. آیین سوگ سیاوش، هر چه بود بی تردید اسلامی نبود. بعید است که زردشتی هم بوده باشد. پس چکونه می توان آیینی را که به مناسبت باوری کهن بر پا می داشتند یا سوگواری دیگری که هزاران سال از آن فاصله گرفته است در آمیخت؟ آمیزش تعزیه با داستان سیاوش شاهنامه به همان اندازه عجیب است که به عنوان مثال تعزیه را به سبک دسته های آیین دیونیسوس در یونان به اجرا در آوریم.»

خجسته کیا- آفرینِ سیاوش- ص 80



داستان« پیوند کردن سیاوش با افراسیاب » را با صدای محسن م.ب از اینجا گوش کنید.

و در ادامه داستان را بخوانید

.

.


ادامه مطلب ...

دوباره، جلالدین همایی و فردوسی


از جلال الدین همایی در ویکیپدیا بخوانید


"یک عده از نوابغ برجسته داریم که مقام شامخ آن ها بالاتر از زمان و مکان و کم و کیف است. این ها شاهبازان بلند پروازند که در قفس تنگ جای نمی گیرند.

نمودار کامل این دسته از مردم که قرن ها می گذرد و مادر ایام از آوردن فرزندی هم چون وی سترون است، روشن ترین ستاره آسمان حکمت و ادب در قرن چهارم و پنجم هجری، نابغه ی شهیر حکیم ابوالقاسم فردوسی ناظم شاهنامه می باشد که نام نامی او ورد زبان مردم عالم است.  با شنیدن اسم محبوب وی یک دنیا فضایل اخلاقی مانند وطن پرستی، شهامت ادبی، علو همت و بزرگواری، تعصب ملی و صدها صفات و خصائل پسندیده ی دیگر در ذهن مصور و در خاطر مجسم می گردد و با یاد کردن شاهنامه اش که بزرگترین اثر ادبی و ملی تاریخی زبان پارسی است، بالاترین معجزه ی ادبی، برترین آیت ادب و بلاغت و هزاران اسرار و دیقایق دیگر در روح مرتسم میشود.

مولوی یک دهان به پهنای فلک می خواست تا شرح آن رشک ملک بگوید. من حوصله ای افزون از محیط ازل و ابد می خواهم تا از هزاران قضائل فردوسی و مزایای شاهنامه یکی برشمارم. من در پیشگاه این شاعر توانا جز عجز و ناتوانایی از خود در نمی یابم و معترفم که از شناختن روح و احاطه به رموز دقایق آثار او عاجزم تا به تحدید و شناساندن چه رسد؟

وصف رخساره ی خورشید ز خفاش مپرس

که در آینه صاحب نظران حیدانند


لال الدین همایی - مقاله ی نمیرم از این پس که من زنده ام - فردوسی نامه ی مهر )

 از نشریه جشنواره توس - 1354 به کوشش ضیاالدین سج

حلقه ی زمان

                         

حلقه ی زمان یا زمان مدور


زمان از بنیادی­ترین چالش­های دانش بشری است که اندیشمندان و دانشمندان در آن به کند و کاومی ­پردازند. ذهن جست و جوگر انسان برای زمان توانایی و امکانات بسیاری ارزیابی می کند. خدایان زمان همواره از خدایان قدرتمند، بلعنده و ویرانگر شناخته می شوند.

در باورهایی که در آن زندگی از تولد آغاز شده و به مرگ ختم می شود زمان دارای تعریفی مشخص است. در این تعریف، زندگی از نقطه ­ای شروع می ­شود و هم ­چنان رو به جلو می­ رود. میل به جاودانگی در این باور به صورت باور به رستاخیز پس از مرگ و زندگی در جهانی دیگر جلوه می­ کند. در زمان خطی هر رویدادی فقط یک بار اتفاق می­ افتد. در این باور زمان فاقد هر گونه امکانات بازگشت به گذشته، تغییر در سرعت و توانایی رشد معکوس است. همه­ ی رویدادها در فواصل منظم رخ می دهند و همواره در خطی مستقیم به جلو می­ روند اما در باورهایی دیگر مفهومی شگفت انگیز از زمان جلوه می­ کند. در باورهایی که زمان قدرتمندترین وجود هستی شناخته می­ شود زمان از امکانات ناشناخته­ ی بسیاری برخوردار است. جشن­ ها و آیین­ های فصلی کهن، نمودی از باور تکرار در زمان و چرخش آن می­ باشد. در این باور زمان در مدار حلقوی حرکت می­ کند. فصل­ ها می­ چرخند و دوباره تکرار می­ شوند. گذشته قابل تکرار شدن است. آیین­ های فصلی بیان­گر قابلیت تکرار زندگی در زمان است که از امکانات و توانایی­ های زمان دانسته می­ شود. در این باور اگر طبیعت تکرار می­ شود زندگی انسان نیز تابعی از آن است و تاریخ هم تکرار می شود. تکرار تاریخ در زمان مدوّر در هر مکانی و هر دوره­ ای با همان جزییات می­ تواند باشد و این  قابلیت زمان مدوّر است. در زمان مدوّر همه چیز در حال تکرار است اما نسیان انسان مانع به یادآوردن یکسانی وقایع می­ شود. نام­ ها و مکان­ ها ممکن است تغییر کند اما رویدادها هم­ چنان ثابت هستند. در زمان مدوّر  طبیعت در چرخه­ای تکرار شدنی می­ چرخد. آیین­ های فصلی همواره یادآوری می­ کنند که جهان در حال چرخش و تکرار است. در نشان فروهر، زمان مدوّر با حلقه­ی دور کمر فروهر نمایانده می­ شود. نکته در این است که حلقه­ی پیمان که منسوب به مهر است در دست فروهر می­ باشد. این حلقه­ ی پیمان در این همانی با حلقه ی زمان نشان می­ دهدکه مهر با زمان در ارتباط است. بی­ مرگی، جاودانگی، نسیان و تکرار مفاهیمی هستند که در زمان حلقوی تعریف می شوند، در زمانی که قابلیت بازگشت به گذشته، حرکت سریع و حرکت کاهنده دارد. مفهوم تناسخ نیز در زمان مدوّر قابل بازیابی است.