مانند کردن روز و شب در شعر فردوسی به مرد و زنی که بین آنها رابطه عاشقانه و جنسی برقرار است:
سپیده چو از کوه سر بر کشید / شب آن چادر شَعر بر سر کشید
ز خورشید تابان نهان کرد روی / همی رفت خور از پس پشتِ اوی 1
در اینجا شب با دمیدن سپیده ، چادری سیاه از ابریشم نازک بر سر کشیده و روی از خورشید می پوشاند ولی خورشید به دنبال او روانه می گردد.
چو از کوه بفروخت گیتی فروز / دو زلف شب تیره بگرفت روز،
از آن چادَر قیر بیرون کشید / به دندان لب ماه در خون کشید 2
این صحنه یکی از زیباترین رویدادهای طبیعی هنگام فلق است که در آن رنگ سفید ماه با رفتن در فلق قرمز می شود .یکی از رسوم عاشقی در گذشته این بود که لب معشوق را چنان می گزیدند که از آن خون بیاید و نشانی باشد بر او تاهمگان بدانند.
1- خالقی مطلق - دفتر پنجم صفحه 249 بیت 346 و 347- ابتدای خان ششم اسفندیار
2- خالقی مطلق دفتر سوم صفحه 176 بیت های 1171و 1172- داستان کاموس کشانی
بسیار زیباست و شاعر انه.
همی رفت خور از پس پشت اوی
سپاسگزارم