مسابقه در وبلاگ شاهنامه خوانان آغاجاری

آورد شماره 13 پیام فردوسی


در داستان بوزرجمهر به 7 ویژگی نادان اشاره شده ، بیت ویژگی هفتم را تا 24 اردیبهشت به شماره  09163524584 بفرستید.. به مناسبت روز بزرگداشت حضرت فردوسی، با بخت آزمایی به 3 نفر از کسانیکه پاسخ درست را بفرستند شاهنامه نفیس اهدا می شود.


به وبلاگ شاهنامه خوانان آغاجاری بروید و بیشتر با این انجمن شاهنامه پژوه آشنا شوید

اسدی طوسی و فردوسی

به شهنامه فردوسی نغز گوی  /  که از پیش گویندگان برد گوی

بسی یاد رزم یلان کرده بود /  از این داستان یاد ناورده بود

نهالی بد این رسته هم زان درخت  /  شده خشک و بی بار و پژمرده سخت

من اکنون ز طبعم بهار آورم  /  مرین شاخ نو را به بار آورم


(اسدی طوسی - وفات 465 ه.ق. - گرشاسب نامه)

 از نشریه جشنواره توس - 1354 به کوشش ضیاالدین سجادی

ادامه مطلب ...

ریشه یابی برخی واژگان لکی، کردی و لری خرم آبادی در زبان پهلوی


حعلی قبادی کوره خسروی: 

                                 جلد نخست نامه ی باستان


 

ریشه یابی برخی واژگان لکی، کردی و لری خرم آبادی در زبان پهلوی


حعلی قبادی کوره خسروی:


                               جلد نخست نامه ی باستان


ب1) جان درپهلوی گیان   giân  . در کردی و لکی همین گونه تلفظ می شود.


ب4) نشان در پهلوی نیشان  niŝân . در لکی و کردی نیز چنین کاربرد دارد.


 ب4)گزیدن: درپهلوی wixtan به معنی چیدن و جدا کردن. در لکی با همین ریخت کاربرد دارد.


ب3) ماه : در اوستایی ماوه نگه mâwaŋga . در لکی و کردی در ریخت مانگmâŋ با "ن" غنه تلفظ

 می شود.


ادامه مطلب ...

شاهنامه فردوسی و واژگان کُردی

دکتر  فرهاد عزتی زاده
در جای جای از نامه نامور، یعنی شاهنامه به کلماتی بر می خوریم که در زبان کردی بصورت روزمره ازآنها استفاده می گردد.این کلمات در ادب وزبان کردی کاربرد دارند وبه گمانم از زبان کردی به دیگر زبانهای مهاجر پذیر راه یافته اند .برخودبایسته دانستم که این لغات را به دوستاران زبان کردی ارایه نمایم . می نگارم و می گویم که چنین کلماتی در شاهنامه وجود دارد و وجود اسامی و پهوانان و دیوان متعدد در شاهنامه کردی و نبود آنان در شاهنامه ای که به فارسی نوشته شده است ما را به تامل وا می دارد .پهلوانانی چون رستم یک دست و یاران وفاداری چون زرعلی و گلیم گوش و نبود این نامها در شاهنامه فردوسی بزرگ عرصه ای است که نیاز به کار ژرف تری دارد : کسی کو خرد را ندارد به پیش دلش گردد از کرده ی خویش (ریش) در زبان کردی ریش به معنی زخم است

ادامه مطلب ...

فریدون مشیری و فردوسی

شعر را با صدای خانم گیتی مهدوی از اینجا بشنوید





خروش فردوسی


هنوز یادم هست :
چهارسالم بود ،
که با نوازش « سیمرغ »
به خواب می رفتم .
به بانگ شیهه ی « رخش » ،
ز خواب می جستم .
چه مایه شوق به دیدار موی زالم بود !
ادامه مطلب ...

فردوسی و نولدکه-محمد جعفر جعفرى‏

محمد جعفر جعفرى‏

فردوسى و نولدکه‏

تئودور نولدکه( 1836- 1930 م) خاور شناس آلمانى که از یونانى مآبان معروف است و تمدن عرب را بر تمدن ایران ترجیح میدهد، به همین جهت در ادبیات عرب توغل مى‏ورزید و با دیوان شاعران عرب انسى تمام داشت و به اعلام جغرافیائى عرب واقف بود، و تاریخ قدیم عرب را نیکو مى‏دانست. از خصومت با فرهنگ ایران مضایقه نورزید و بنفع روم شرقى قلم مى‏زد. هر خبر واحد را که بزیان ایران بود و او بر مى‏خورد، آن را مى‏پذیرفت و دستاویز قرار مى‏داد. بى مقدمه و بى‏مدرک ایرانیان را به توطئه سازى و دسیسه متهم مى‏کند، و نیز ایرانیان را مبالغه‏گو و گزاف‏گو مى‏خواند. پادشاهان گذشته ایران را در بذل و بخشش و دادن صدقات به نیازمندان، ولخرج و اهل تبذیر مى‏گوید. وى ایرانیان را رشوه خوار و فاسد معرفى مى‏کند، و به دروغ گوئى متهم مى‏نماید و سرانجام آنان را متهم به لواط و عمل شنیع مى‏کند و حساب اتراک ماوراءالنهر را به حساب ایرانیان مى‏گذارد در حالى که در ادبیات فارسى شاهد را ترک مى‏خواندند:

اگر آن ترک شیرازى بدست آرد دل ما را            به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را

این‏ها کلیاتى است که این خاور شناس مغرض به کل ایرانیان و یا گروه‏هاى بزرگى از آنان نسبت داده است. اما درباره خصوص فردوسى پیوسته اسناد بیدقتى به او مى‏دهد، و از نظر تاریخى او را به اشتباه کارى در تاریخ، منسوب مى‏کند.

او توقع دارد که فردوسى که هزار سال پیش از او مى‏زیسته مورخى بسبک قرن نوزدهم باشد. اگر توقع او عملى مى‏شد امروز ایرانیان شاعر ملى نامدارى چون فردوسى را نداشتند. وانگهى فردوسى بارها گفته است که من از روى نسخه شاهنامه نثر( شاهنامه ابومنصور محمد) این شعرها را سرودم و ضامن دوزخ و درکش نیستم. فردوسى وقتى که داستان جنگ‏هاى رستم را با دیوان مى‏گوید، احتیاط را از دست نداده و به خوانندگان اثرش مى‏گوید: دیو همانا آدم بد است.

تو مر دیو را مردم بد شناس            کسى کو ندارد ز یزدان سپاس‏

هر آنکو گذشت از ره مردمى            ز دیوان شمر مشمرش آدمى‏

خرد کو بدین گفته‏ها نگرود            مگر نیک معنیش مى نشنود

طبیعت، هنر فردوسى و تحقیقات نولدکه را در یکنفر تاکنون جمع نکرده است.

نولدکه از این‏ها فراتر رفته و فردوسى را متهم مى‏کند که در نسخه نثر شاهنامه، موقع سرودن شعر مرتکب حذف و تغییر شده است, و حتى فرخان را که نام شهر و راز سردار دلیر خسرو پرویز است و در متن کتاب پهلوى بوده، نتوانسته درست بخواند، در نتیجه آن را بصورت( فرامین) در شعرش آورده است! از یکطرف مى‏گوید مسلمانان در عصر فردوسى زبان پهلوى نمیدانستند و فردوسى هم زبان پهلوى نمیدانست، اما اعضاء انجمن مأمور تدوین شاهنامه نثر ابومنصور محمد چون زردشتى بودند زبان پهلوى را مانند زبان مقدس دینى خود مى‏دانستند، از طرف دیگر، فردوسى را متهم مى‏کند که نتوانسته فرخان را در متن پهلوى بخواند و آن را فرامین خوانده است. این است خصومت یک خاور شناس مغرض و سبک وزن که قدر علم و دانش خود را نمیداند، و از حدود موازین تحقیق و اخلاق پا را فراتر مى‏گذارد, و در حقیقت مى‏خواهد با نواختن چند مشت بر برج ایفل، آن را خراب کند, ولى فردوسى برج بلند پایدار مردم ایران زمین است.

برداشت از اینجا

ابن یمین فریومدی و فردوسی

سکه ای کاندر سخن فردوسی طوسی نهاد / تا نپنداری که کس از زمره ی فرسی نشاند

اول از بالای کرسی بر زمین آمدن زمین / او دگر بارش به بالا برد و بر کرسی نشاند


(ابن یمین فریومدی- وفات 769 ه.ق.)

 از نشریه جشنواره توس - 1354 به کوشش ضیاالدین سجادی

ادامه مطلب ...

میلاد - پهلوانان شاهنامه


به میلاد بسپرد ایران زمین،        کلید درِ گنج و گاه و دین


از داستان رفتن کاوس به مازندران


میلاد از سرداران ایرانی است و بابِ گرگین.«میلاد» ریختی است دیکر از «مهرداد»، یا به سخنی باریکتر،«مهراد» این ریختِ نام نیز روایی داشته است؛

در «مهراد» ه به ی و ر به ل دیگر گشته است و ازآن «میلاد» برآمده است.

این نام که در پهلوی مثره دات mithradat بوده است و به معنی آفریدۀ مهر، در تازی «ملاذ» گردیده است.

بنیاد شهر ساوه را به این پهلوان باز خوانده اند؛ از این روی ساوه را «میلاذ گرد» یا «میلاذجرد» نیز نامیده اند.

نامۀ باستان جلد دو- صفحه361

ادامه مطلب ...

حسین مسرور و فرودوسی

 حسین مسرور 

  

حسین مسرور در ظهیرالدوله 

1347-1269   

 عکس از: اینجا

کجا خفته ای، ای بلند آفتاب / برون آی و بر فرق گردون بتاب

نه اندر خور توست روی زمین /  زجا خیز و بر چشم دوران نشین

کجا ماندی ای روح قدسی سرشت / به چارم فلک یا به هشتم بهشت؟

به یک گوشه از گیتی آرام تست / همه گیتی آکنده از نام تست

چو آهنگ شعر تو آید به گوش / به تن خون افسرده آید به جوش

ز شهنامه گیتی پر آوازه است / جهان را کهن کرد و خود تازه است

تو گفتی: "جهان کرده ام چون بهشت / ازین بیش تخم سخن کس نکشت"

ز جا خیز و بنگر کز آن تخم پاک / چه گل ها دمیده است برطرف خاک

نه آن گل که در مهرگان پژمرد / نخندیده بر شاخ، بادش برد

نه جور خزان دیده گلزار او / نه بر دست گلچین شده خار او


(حسین مسرور - وفات 1347 ه.ش. شعر فردوسی نامه - راز الهام)

 از نشریه جشنواره توس - 1354 به کوشش ضیاالدین سجادی

ادامه مطلب ...

شاهنامه و زندگی جهان

در شاهنامه از همه آنچه که بعدها خمیرمایه فکر خیامی و عرفانی را در ادبیات فارسی تشکیل می دهد، نمونه هایی می یابیم. در اینجا به پنج مورد اصلی اشاره می شود:

1- حیرت در کار جهان و ندانستن راز او:

در شاهنامه بارها به این فکر اشاره شده  است:

چنین است و رازش نیاید پدید                     نیابی به خیره، چه جویی کلید؟

و نیز:

تو راز جهان تا توانی مجوی

یا:

هنرجوی و راز جهان را مجوی

یا:

پژوهش مکن، گرد رازش مگرد

فردوسی نیز مانند خیام، درست نمی داند که عاقبت کار چه خواهد بود:

زباد آمدی، رفت خواهی به گرد                   چه دانی که با تو چه خواهند کرد؟

2- بی وفایی و بی سر و پایی زمان:

مساله ناپایداری جهان و کوتاهی عمر بارها در شاهنامه مطرح می شود. یکی از آن موارد، آن جا است که سیندخت به شوهر خود، مهراب کابلی از ناپایداری عمر سخن می گوید:

از آن گنج آباد و این خواسته                       وزین تازی اسبان آراسته

وزین ریدکان سپهد پرست                         وزین باغ و این خسروانی نشست

وزین چهره و سرو بالای ما                          وزین تاج و زین دانش و رای ما

به ناکام باید به دشمن سپرد                     همه رنج را باد باید شمرد

یکی تنگ صندوق از آن بهر ماست               درختی که تریاک او زهر ماست

فردوسی چنان سخن می گوید که گویی دنیا هوشیار است و می توان او را سرزنش کرد. او را بدخواه می خواند: «زمانه به زهر آب داده است چنگ» و کار او را بردن و آوردن می داند: «یکی را برد دیگر آرد دوان» و او را ملامت می کند که سر و پایش معلوم نیست:

چپ و راست هر سو بتابم همی                 سر و پای گیتی نیابم همی

یکی بد کند، نیک پیش آیدش                     جهان بنده و بخت خویش آیدش

دگر جز به نیکی زمین نسپرد                      همی از نژندی فرو پژمرد

و در این تبعیض و ظلم، هیچ کس حکمت کارهای او را نمی داند:

یکی را همی تاج شاهی دهد                    یکی را به دریا به ماهی دهد

یکی را برهنه سر و پای و سفت                  نه آرام و خورد و نه جای نهفت

یکی را دهد نوش از شهد و شیر                 بپوشد به دیبا و خز و حریر

و سرانجام، هم این عزت و هم این ذلت بی دلیل را بیهوده می بیند:

سرانجام هر دو به خاک اندرند

فردوسی در برابر پرده راز متوقف می شود، نمی داند که چرا چنین است:

چنین بود تا بود این تازه نیست                   گزاف زمانه بر اندازه نیست

یکی را بر آرد به چرخ بلند                           یکی را کند زار و خوار و نژند

نه پیوند با آن نه با اینش کین                     که دانست راز جهان آفرین؟

3- همه راه ها به مرگ ختم می شود:

زمین گر گشاده کند راز خویش                    نماید سرانجام و آغاز خویش

کنارش پر از تاجداران بود                            برش پر زخون سواران بود

پر از مرد دانا بود دامنش                             پر از خوب رخ چاک پیراهنش

چه آنان که در گمنامی بودند و چه آنان که در ناموری، همه رفتند:

کجا آن که بر کوه بودش کنام                      بریده ز آرام و از کام و نام

کجا آن که سودی سرش را به ابر                کجا آن که بودی شکارش هژبر

همه خاک دارند بالین و خشت                    خنک آن که جز تخم نیکی نکشت

4- بهره گرفتن از عمر:

اکنون که دنیا چنین است، چه باید کرد؟ باید خوش زیست و از زندگی نصیب گرفت. چون می رویم و دیگر بر نمی گردیم و حتی نمی دانیم که در دنیای دیگر بر سر ما چه خواهد آمد. تنها راه آن است که نقد، یعنی وقت موجود را قدر بدانیم. خوش بودن و از زندگی بهره گرفتن به دو صورت منفی و مثبت حصول می یابد. یکی غم را از دل خود بردن، فراموش کردن و دیگراز مواهب زندگی نصیب گرفتن، از زیبایی هاو خوبی ها، از روی خوش، هوای خوش و منظره خوش. بنابراین شراب در نظر پهلوانان شاهنامه ماده شفابخش شناخته شده است:

که روز فراز است و روزی نشیب                   گهی شاد داد گهی با نهیب

همان به که با جام گیتی فروز                     همی بگذرانیم روزی به روز

5- جبر:

در شاهنامه اشاره های مکرر به ناتوانی بشر در برابر اراده آسمان دیده می شود، هیچ عملی بدون مداخله تقدیر صورت نمی گیرد:

هزبر جهان سوز و نر اژدها                          ز دام قضا هم نیابد رها

نبشته به سر بر دگرگونه بود                      ز فرما نکاهد، نه هرگز فزود

بخواهد بدن بی گمان بودنی                      نکاهد به پرهیز افزودنی

ماجراهایی که در شاهنامه می گذرند، همگی اثر پنجه تقدیر بر خود دارند، مانند داستان های ایرج، سهراب، سیاوش ، فرود، اسفندیار و غیره. بشر تلاش می کند، لیکن از تغییر دادن مسیر آن ها ناتوان است.

با این حال فردوسی چون شاعر آگاه است، آدمی را برتر از هر آفریننده ای می گذارد و برتری او را از آن می داند که برخوردار از خرد و پذیرنده دانش است. در جایی که از پیری و بدی روزگار گله می کند، ناگهان بر خود بانگ می زند:

چنین داد پاسخ سپهر بلند                         که ای پیر گوینده بی گزند

چرا بینی از من همی نیک و بد                   چنین ناله از دانشی کی سزد؟

تو از من به هر باره ای برتری                      روان را به دانش همی پروری

خور و خواب و رای و نشستن تو راست         به نیک و به بد راه جستن تو راست


برگرفته از کتاب: زندگی و مرگ پهلوانان در شاهنامه

نوشته: دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن