بوریس کیمیاگرف و فردوسی*

بوریس کیمیاگرف را تازگی ینی چند روز است که دوباره به یادم افتاده است. او فیلمسازی بود، یا هست، نمی دانم، که چندین فیلم از داستان های شاهنامه را ساخت. تا جایی که به یاد می آورم رستم و سهرابش را دیده ام. خیلی سال پیش. آن سالهایی که دیگر از آن خیلی دورم. در سینمایی در تبریز. در شبی از معدود شب های زندگیم  که در تبریز به صبح آورده ام.

فیلم هایی از او که در جشنواره ی توس (18-14 تیرماه 54) نشان داده شد، این ها بودند.

"افسانه‌ی رستم" – "رستم و سهراب" و "کاوه آهنگر"

نا گفته نماند تا جایی که من می دانم نام کیمیاگرف بیشتر با فیلمی که در باره ی سیاوش ساخت، به نام  افسانه ی سیاوش عجین شده. از آن جا که جشنواره ی توس در مشهد برگزار شد و من در سال 54 آنجا نبودم، این فیلم ها را در آن جا ندیدم. وگرنه در آن سال ها، جشنواره ای نبود که بیاید و برود و من به شکلی به گوشه ای از آن، که دوست داشتم سر نزنم.

***


نمایی از افسانه ی سیاوش

ساخته ی بوریس کیمیاگروف


* به نقل از خودم و آنچه که از نشریه سینما 5 در فیلمامون آوردم


نظرات 3 + ارسال نظر
پروانه دوشنبه 14 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 08:56 ق.ظ

این تعطیلات نوروزی که همه سر گرم جشن بودیم دستتون درد نکنه که چراغ اینجا را روشن نگه داشتید و چندین یادداشت نوشتید.
باید یکی یکی بخوانمشان و با آرامش از خواندنشان لذت ببرم و یاد بگیرم.
سپاسگزارم

ممنون. ما به دلیلی خانه نشین شدیم و اینم شد کار من.

پروانه دوشنبه 14 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 02:10 ب.ظ

شور بختانه هیچ یک از این فیلم ها را ندیده ام و یا شاید هم خوشبختانه چون کسانی که فیلم رستم و سهراب را دیده اند نه تنها تصویر خوبی از رستم ندارند بلکه چنان در ذهنشان حک شده که رستم موجود خوبی نبود که با هیچ چیز پاک نمی شود البته برخی را هم دیده ام که فیلم را دیده و خوششان نیامده است.

سال 61 خواهرم یک شاهنامه خرید و وقتی فرزند دختری به دنیا آورد نامش را کتایون گذاشت.
همین تازگی به من گفت دلیل علاقه اش به شاهنامه دیدن فیلم سیاوش بوده است.

بهتر است بگوییم خوشبختانه. به نظر من هیچ یک از اسطوره ها در هر کجای جهان نباید به فیلم برگردانده شوند. این چیزی است که من از گابریل گارسیا مارکز دارم. و به نظرم خیلی درست است.
هر کس تصویری از این اسطوره ها دارد که زیباترین تصویر است و درست ترین تصویر. من باور دارم که دیدن یک فیلم تمامی این تصویرها را به هم می ریزد.

فرشته سه‌شنبه 15 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 03:16 ب.ظ http://fershteh.aminus3.com/

این خیلی سالها پیش...که خیلی هم دور هستند
.. واین خیلی سالهای الان که بسیار از خیلی سالها پیش به شاهنامه ورستم و... می پردازد
من هم ندیدم هرچند در آن خیلی سالهای پیش کودکی بودم
ولی در ذهنم خواندن شاهنامه به صورت نقش روی دیوار مانده ویک خاطره ی خیلی دور از شهر فرنگ!!! سینماهای سیار که وقتی چشمت رو می چسباندی به شیشه ی آبی ونیره اش عکسها جان می گرفت خصوصا وقتی می خواند شهر شهر فرنگه از همه رنگه بیا وتماشا بکن ببین چطوری سهراب به دست رستم کشته شد
این خاطره همیشه ماندگار ست ودور

من شهر فرنگی را دیده ام. ولی چون وقتی دیدم که سینما هم بود، دیگر جذب آن نشدم. سینما خیلی جذابیت بیشتری داشت. با این که اولین فیلم هایی که دیدم ناطق نبود و من هم بیسواد بودم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد