خوان سیوم- جنگ رستم با اژدها

.

.

.


Rustam/dragon 
Object Name Firdawsi. Shahnamah 
Shiraz 
Safavids 
Miniature paintings -- Iran -- 16th century
MS title and folio number Museum of Fine Arts (Springfield, Mass.). Manuscript. 35 Inv. 59

.

برداشت از اینجا

ببر بیان

در خوان پنجم می خوانیم رستم پس از گذر از  تاریکی به روشنایی می رسد و پس از احساس آرامشی که به او دست می دهد نیاز به خواب و استراحت را احساس می کند:





همه، بر برش، جامه چون آب بود؛نیازش به آسایش و خواب بود.

برون کرد بَبرِ بیان از برش؛به خُوی غرقه گشته سر و مغفرش.
1310بگسترد هر دو برِ آفتاب؛به خواب و به آسایش آمد شتاب.






در این بیت ها می خوانیم «ببر بیان » با عرق رستم ،خیس  شده است . پس «ببر بیان» نمی توانست رستم را رویینه تن کند.

 سجاد آیدنلو در مقاله ای در این باره به پژوهش در این باره پرداخته و نشان داده اند ببر بیان از پوست پلنگ بوده است.

مقاله را از اینجا بخوانید


بریدن گوش دشتبان در خوان پنجم رستم

در خوان پنجم ، رستم از راه تاریک و  بسیار دشواری به سبزه زاری  بسیار دلنواز و آرامش بخش  می رسد . نیازی شدید به خواب و آرامش احساس می کند . رخش را در کشتزار رها کرده و ببر بیان را از تنش بیرون آورده و عرق سر و تن را خشک می کند. و قتی خود و  ببر بیان خشک می شود آنها را می پوشد و جایی با گیاهان برای خودش درست کرده به خواب می رود. دشتبان سر می رسد و با چوبش محکم به کف پای رستم ِخوابیده می کوبد. رستم  بیدار می شود و دشتبان به او پرخاش می کند چرا اسبت را در کشتزار رها کرده ای ؟تو حاصل رنج نبرده را برمیداری؟

رستم بدون اینکه پاسخ دشتبان را بدهد   تیز دو گوش دشتبان را کنده و کف دستش می گذارد و دوباره می خوابد.


دیدگاههای پژوهشگران را در این باره می خوانیم:

سرامی:

جریان‌ بریدن گوش دشتبان در خوان پنجم نیز از کارهای ناخوش رستم‌ است که از خودبینی او حکایت می‌کند(سرّامی 1383:782).


دکتر کزازی:


 البته این نکته در جاى خود پذیرفتنى است که گاهى در شاهنامه در برخورد با دیوان به رفتارهایى بازمى‏خوریم که شاید از دید ارزش‏هاى اخلاقى جاى چندوچون داشته باشد. یکى از این رفتارها را شما در هفت‏خوان رستم مى‏بینید که رستم بى‏هیچ پرسشى گوش‏هاى آن دشتبان را مى‏کند و در دست او مى‏نهد. دشتبان هم غریوان و نالان مى‏گوید: پهلوانى آمده و اسب خود را در کشتزار فروهشته است و گوش مرا هم کنده و در دست من نهاده است. شاید ما بگوییم: چرا رستم بیهوده بى‏هیچ چندوچونى با آن دشتبان چنین مى‏کند؟ دشتبان به او گفته است: چرا اسب خود را در کشتزار من رها کرده‏اى؟ این را به این شیوه مى‏توان گفت که در آن‏جا ما با دیوان روبه‏رو هستیم؛ چون رستم در سرزمین مازندران است و آن‏جا هم سرزمین جادوگران و دیوان است. اما هرگز در نبردهایى که ایرانیان با تورانیان دارند، یعنى در قلمرو آدمیان، به چنین رفتارهایى برنمى‏خوریم. ایرانیان هرگز این رفتارها را بر خود روا نمى‏دارند. براى نمونه، در نبردهایى که با تورانیان دارند، به جادو نمى‏گرایند، اما تورانیان بارها از جادو بهره مى‏برند. حتى سپاه ایران را هم در تنگنا ودشوارى مى‏افکنند، که نمونه آن درنبرد هماون هست؛ اما ایرانیان با این‏که مى‏توانند، جادو نمى‏کنند. چون ما چنین هنجارشناسى را در رفتارهاى ایرانیان مى‏بینیم نمى‏توانیم بگوییم که در آن‏جا آن شیوه فرونهاده شده است. پس تنها گزارشى که از این رخداد مى‏توان کرد، از دید من همین است که ما این‏را به‏ساختار اسطوره‏شناختى وباورشناختى 

داستان برگردانیم...

هفت آسمان » شماره 11 (صفحه 27)

خوان اول - تن آسانی و خوردن آیین اوست

باز نوشت از گفتارهای دکتر فریدون  جنیدی در رادیو فرهنگ:


نخستینِ  هفت خوان گرسنگی است.انسان باید تلاش کند گرسنه نباشد. در فرهنگ ایرانی خوردن خیلی خوب بوده و هنوز به آیین است . 

ایرانیان هنوز اصرار دارند در آیینِ درگذشتها و آیین مذهبی بدهند مردم بخورند این همه هفتم بگیر و چله بگیر و سال بگیر و مرتب سال به سال فرزندان خودشان را موظف بدانند خوراک بدهند این از آیین کیش مهر است. 


پرستیدن مهرگان دین اوست / تن آسانی و خوردن آیین اوست. 


یعنی انسان باید بخورد.  در زمان باستان وقتی انسان بین دو راه قرار میگیرد یکی خوردن و دیگری نیایش ، می گویند اول تنی بعد روانی .یعنی اول باید به تن برسیم.


 اینکه می بینم رستم گور را شکار  و کباب می کند و می خورد، یعنی  باید انسان سیر باشد . یعنی این که میلیاردها سلولی که خداوند به انسان داده است، خودشان که دست و پا ندارند که حرکت کنند  انسان باید آن خوراکی که خداوند برای اینها مقدر کرده به آنها برساند. اگر نرسانیم و آسیب و آزار به این اجزا و تن برسد  ما کاری خلاف آفرینش ایزد انجام داده ایم  خداوند میخواهد که به آنها آب به موقع ، آسایش و خوراک برسد این که می بینیم ، تن آسانی و خوردن آیین اوست آیین فریدون است. 


ما در هفت خوان رستم وقتی هستیم که کیش ایران کیش مهر بوده است . این خوان نخستین یعنی مبارزه با گرسنگی. وقتی رستم بیدار می شود می بیند چه شده است ! به رخش می گوید  :


تو را ایزد از در جنگ آفرید/ تو را از در زین و تنگ آفرید


 یعنی تو سزاوار این هستی که بر پشتت  زین بگذاری  و سواری بدهی اگر تو اینجا کشته شده بودی من چطور می رفتم به مازندران؟ مواظب باش بعد از اینکه خطری پیش آمد مرا بیدار کنی.

خان چهارم - رستم ،سیمای انسان جهان گرا و دادخواه امروزی

بهمن حمیدی

تاملی بر خان چهارم

برداشت از: مجله چیستا



جستار این گونه آغاز می گردد:

همه داستان  یاد باید گرفت

که خیره نماید شگفت از شگفت


کوتاه گزیده هایی از متن:

...

سیمایی که رستم فردوسی در این خان از خود به نمایش می گذارد، سیمایی است که به انسان جهان گرا و دادخواه امروزی بسیار نزدیک است..

ما هرگز نشنیده ایم رستم تنبورنواز هم بوده و دل نشین ترین و عمیق ترین چهره را نه با کمند کیانی که با تنبور تن تنانی به یادگار گذاشته است.

...

از ویژگی های محوری خان چهارم این است که در آغاز، کم ترین ظنٌ رستم را نیز بر نمی انگیزد و او با یکدلی خاص خود همچون دوستی مابر خان دوست می نشیند. پس در کار مقابله با دشمن نیست، و چون تنهاست، به طور طبیعی خود را برون می ریزد. اما این «خود» رستم که در این خان بی هیچ انگیزه ای از سوی دوست و دشمن، یا بی هیچ رجزی که خاص حضور او در میدان های نبرد است از پرده برون می افتد، کدام است؟


ادامه مطلب ...

خوان چهارم و راز تنبور


ا


در خوان چهارم، رستم به مرغزاری می‌رسد و درخت بیدی می‌بیند که از آن تنبوری آویزان است و سفره‌ای از غذاهای رنگین در زیر آن گسترده شده است.

رستم بعد از خوردن غذاها، تنبور را از درخت بید پایین می‌آورد و شروع به تنبورزدن می‌کند. در همان هنگام جوانی زیبا و میگسار بر رستم وارد می‌شود که رستم خدا را به خاطر این نعمت هم شکر می‌کند، ولی بعد از نواختن تنبور توسط رستم، قیافه آن جوان متغیر می‌شود و به صورت یک پیرزن کریه درمی‌آید. از بین بردن این پیرزن یکی از خوان‌های شاهنامه است که رستم آن را به وسیله تنبور کشف می‌کند. به عبارتی آن دیو توانایی شنیدن صدای پاک و مقدس تنبور را نداشته است. "


قسمتی از گفته های استاد علی اکبر مرادی تنبور نواز نامی کرد در باره  روایت حماسی «مقام سرطرز» 

این گفتگو را در اینجا بخوانید


اَبا می، یکی نغز تنبور بود؛

تهمتن مر آن را به بر در گرفت؛

بیابان چنان خانۀ سور بود.

بزد رود و گفتارها برگرفت،

که:«آواره و بَدنشان رستم است؛

که از روزِ شادیش، بهره کم است.

همه جایِ جنگ است میدان ِ اوی؛

بیابان و کوه است بستانِ اوی.

همه رَزم با شیر و با اَژدها؛

ز دیو و بیابان نیاید رها.

می و جام و بویاگل و میگسار،

نکرده است بخشش ورا کردگار.

همیشه به جنگِ نهنگ اندر است؛

وگر با پلنگان به جنگ اندر است».

خوان چهارم -زن جادو

 

 

 دکتر امیر حسین ماحوزی:

 .....

یک شاه پهلوان دیگر که با دروغ سر و کار دارد ،‌کیکاووس است. روزگار او داستانی پیش می آید که دروغ در آن نهادینه شده است. داستان چنین است که دیوها بوی دروغ از کیکاووس می شنوند و می کوشند تا او را گمراه کنند. کیکاووس فریب می خورد و به مازندران ،‌جایگاه دیوان ، می رود. دیری نمی گذرد که گرفتار می شود و رستم را ناگزیر می سازد تا با پیمودن هفت خوان ،‌او را از بند رهایی بخشد. در مرکز هفت خوان رستم ، خوان زن جادو قرار دارد. پهلوان ما که همواره رویارو مبارزه کرده است ، این بار ناچار است که تن به مبارزه ای بدهد که با دروغ سرشته است . 

 

 زن جادو ، خود را بسان بهار می آراید و نزد رستم می رود : « بیاراست رخ را بسان بهار / وگر چند زیبا نبودش نگار ؛‌بر رستم آمد پر از رنگ و بوی  / بپرسید و بنشست نزدیک اوی ». در شاهنامه ، شاید برای نخستین بار است که با پیکری رو به رو می شویم که درون و برون او باهم یکسان نیت. آن چه درون زن جادو را پوشانده است ، دروغ است.
رستم نام ایزدان را بر زبان می آورد و درمی یابد که آن زیبایی که در برابر اوست ، جز جادوگری زشت نیست ، نکته اینجاست که دروغ ، در برابر سخن ایزدی ، مانتره ، پایدار نمی ماند و درهم می شکند. پس چهره ی زن جادو بر می گردد و رستم او را از میان برمی دارد.  

.... 

برداشت از باشگاه شاهنامه پژوهان ایران


هفت خوان رستم - سخنرانی دکتر امیر حسین ماحوزی

اثری از بانو ملیحه کیانیان

  هفت خوان رستم(نقش برجسته) از خمیر چوب سال ساخت 1376



  دکتر امیرحسین ماحوزی از قول یونگ و فروید گفت که استوره ها دریچه های ناخودآگاه ضمیر ملت ها هستند . آینه هایی هستند که ما می توانیم  خود را در آن ها ببینیم و نیز رویاها ، بخش پنهان ضمیر و مهم ترین بخش وجود ما هستند . 

 

 او ادامه داد : استوره حقیقت ما است و رستم تک تک ماییم . هفت خوان رستم از منظری هم سفر درونی پهلوان است .  

سپس دکتر ماحوزی به بررسی هفت خوان رستم و تطبیق آن با هفت تجلی نورانی اهورا  مزدا ( امشاسپندان ) پرداخت و اشاره کرد هرکدام از هفت امشاسپند یک مظهر دارند و یک دیو که در مقابلش ایستاده است .  

 

هفت امشاسپند به ترتیب اهمیت و از بالا به پایین عبارتند از : سپنتا مینو ( sepanta maynu) ـ بهمن ـ اردیبهشت ـ شهریور ـ سپندار مز ( sepandar maz ) ـ خرداد ـ امرداد .  همان طور که گفته شد هرکدام از این تجلی ها یک مظهر دارند . مظهر سپنتا مینو ، انسان کامل است . مظهر بهمن : انسان معمولی ، مظهر  اردیبهشت : آتش، مظهر شهریور : فلز ، مظهر سپندار مز : ایزد بانوی نگهبان زمین ، مظهر خرداد : آب و مظهر امرداد : گیاه است . 

 

 حال می پردازیم به دیوها یا نیروهای ِ ضد و ویرانگری که در برابر هرکدام از این تجلی ها و مظهر ها ایستاده اند . دیوهای این هفت مرحله به ترتیب عبارتند از : انگره مینو (angera maynu)ـ دیو ـ  تاریکی ـ بزم ـ موجود خطرناک زیرزمینی مثلاً اژدها ـ تشنگی و سرانجام بیشه ای ترسناک . رستم در خوان اول و دوم و سوم که مظهر های آنها ماده ( مونث ) هستند ، پذیرنده است و منفعل عمل می کند . در خوان اول یعنی آسان ترین خوان که با امرداد اینهمانی دارد ، رستم در بیشه ای مهیب با شیر مواجه می شود . در این خوان رستم کاری نمی کند و رخش ( اسب رستم ) ، شیر را از پای در می آورد . در خوان دوم که با خرداد اینهمان است در بیابان تشنگی به سراغ رستم می آید . این بار نیز رستم پذیرنده است و میشی راه چشمه ی آب را به او نشان می دهد . در خوان سوم ( سپندار مز ) رستم با اژدها که نماینده ی خشکسالی و موجب زندانی کردن آب ها است رو برو می گردد . در این خوان هم رخش ، رستم را از خواب بیدار می کند و در جنگی رستم و رخش ، اژدها را می کشند . اما از خوان چهارم به بعد که مظهرها نر (مذکر) می شوند ، رستم هم شیوه ی ِ فاعلی و هجومی پیدا می کند . در خوان چهارم که با شهریور و دیوش یعنی بزم اینهمان است، رستم نام خدای مهر را بر زبان می آورد و چهره ی واقعی زن جادو را آشکار می کند و او را می کشد . در خوان بعدی بر اولاد پیروز می شود و از تاریکی می گذرد . در خوان ششم که با بهمن تطبیق داده شده ، ارژنگ دیو را از پا در می آورد و در خوان هفتم ( سپنتا مینو) با دیو سپید می جنگد . در این خوان زال ( پدر رستم ) به یاری او می آید . رستم دیو سپید را می کشد و به مقام " پدر " می رسد .   

در خوان هفتم هردو مبارز یعنی رستم  و دیو سفید ، سپید مو هستند . سپیدی موی آنها نشان کهنسال بودنشان و نشان کهن بودن نبرد میان نیکی و بدی است .

 

برداشت از ایران دیدار