راز نوروز در شاهنامه

سه راز در شاهنامه:


یک:

در شاهنامه جمشید شاهی است که در دوران او همه در دوستی و آرامش زندگی می کردند و مرگ و بیماری از زمین رفته بود و به  مناسبت این پیروزی جشنی بر پا می شود و جمشید را روی تخت می گذارند و به آسمان می برند و آن روز را روز نو می خوانند.


دو:

نوروز در متون دیگر  هم به  دوران جمشید بر می گردد.در متون دیگر نوشته شده ،در زمان جمشید، سرما زمین را فرا می گیرد و جمشید با ساختن وَر از همه گونه انسان ها و حیوانات و گیاهان در ور گرد می آورد و پس از دوران چند ساله ی سخت ، سرما میرود و بهار می آید و آن روزی که جمشید و جانداران از ور بیرون می آیند و نخستین روز بهار بوده است و آن را  نوروز  می نامند.

نیم بیت «بر آسود از رنج روی زمین» در داستان جمشید رازی بر این داستان است.


سه:

مانند  فرشکرد زمین گویا در شاهنامه هم میان دوران ها دیده می شود. جمشید  و پس از او ضحاک و سپس فرشکرد شدن دوران با آمدن فریدون اینها تکرار نو شدن هاست!


به امید نو شدن روزگار ما




پ. ن: فرشکرد=فرش+کرد= نو آوری در انگلیسیFresh

تفالی بر دیوان ابوالقاسم

به بهانه ی نوروز نود و یک خورشیدی


پیوند زیر را بشنوید:


به گیتی جز از خویشتن را ندید

بهار بهار ، چه اسم ِ آشنایی ...


دل‌م را گره می‌زنم به بهار ، به فروردین ، به نوروز ، به تمام ِ بهانه‌های دل‌چسب ِ سین‌دار و بهاریه می‌خوانم :


الهی که درخت ِ زندگی‌تان، بار  ِ سیب بدهد ، سرخ و شیرین ،

دل‌تان سبز باشد ، سرتان سلامت ،

و روزگارتان همیشه بهاری .

نوروز در شاهنامه...

 

........

جهان انجمن شد بر تخت اوی 
فرومانده از فره بخت اوی 
به جمشید بر گوهر افشاندند 
مر آن روز را روز نو خواندند

...............

هر روزتان نوروز...نوروزتان پیروز

سال خوبی رو برای همه آرزومندم

فرشته 28 اسفند

ادامه مطلب ...

همه دشت چون پرنیان شد به رنگ

  

چنیـن تا بیامد مه فـرودیــن             بیاراست گــل بـرگ روی زمین

جهـــان از نـــم ابر پر ژاله شد                   همــه کوه و هامون پر از لاله شد

همه ساله پیروز بادی و شاد           سرت پر ز دانش دلت پر ز داد

  

نوروز 1391 خورشیدی شاد باد.  

 

نوروز

 

 

 یادم می آید وقتی که بچه بودم یک بار فهمیدم که برای ما  

ابتدای بهار ابتدای سال نو هم هست و برای خیلی ها چنین  

نیست . اول تعجب کردم و بعد افتخار .  

 این حس افتخار با تمام حس های خوبی که در نو شدن سال  

و فصل با ماست هنوز و همیشه با من است .  

 

مر آن روز را روز نو خواندند   

 

 

 

 

فصیح احمد بن جلال الدین محمد خوافی و فردوسی

این فصیح احمد نویسنده ی مجمل فصیحی که بعد ها باز از او خواهم نبشت، خود در همان کتاب می فرماید:

***

"ملک الحکما و الشعرا و الفضلا حکیم ابوالقاسم فردوسی الطوسی ناظم شاهنامه،

چون فردوسی متولد شد پدرش به خواب دید که فردوسی به بامی بر شد و روی به قبله نعره ای زد و آوازی شنید که جوابی آمد و هم چنین از سه طرف دیگر نعره زد و هم چنین جواب شنید. بامداد با نجیب الدین معبَر گفت، گفت پسر تو سخن گویی شود که آوازه ی او به چهار رکن عالم برسد و در همه اطراف سخن او را به قبول تلقی و استقبال کنند و او نادره عصر و اعجوبه ی دهر بود. و جمیع شعرا که شعر فارسی گفته اند سر بر خط او نهاده، او را مسلم داشته اند و مدح گفته"


(فصیح احمدبن جلال الدین محمد خوافی -وفات 845 ه.ق. مجمل فصیحی)

 از نشریه جشنواره توس - 1354 به کوشش ضیاالدین سجادی

انوری و فردوسی

آفرین بر روان فردوسی

آن همایون نهاد فرخنده

او نه استاد بود و ما شاگرد

او خداوند بود و ما بنده


(منسوب به انوری -وفات 587 ه.ق. نقل از مجمل فصیحی خوافی)

 از نشریه جشنواره توس - 1354 به کوشش ضیاالدین سجادی

نظامی و فردوسی

"استاد ابوالقاسم فردوسی از دهاقین طوس بود. از دیهی که آن دیه را باژ خوانند... فردوسی در آن دیه شوکتی تمام داشت .... و شاهنامه به نظم همی کرد و بیست و پنجسال در آن کتاب رنج برد و الحق هیچ باقی نگذاشت و سخن را به آسمان علیین برد. و در عذوبت به ماه معین رساند و کدام طبع را قدرت آن باشد که سخن را به دین درجه رساند که او رسانیده است. در نامه ای که زال همی نویسد به سام نریمان در آن وقت که با رودابه دختر شاه کابل پیوستگی خواست کرد ... من در عجم سخنی به دین فصاحت نمی بینم و در بسیاری از سخن عرب هم ......"


(نظامی عروضی سمرقندی - چهار مقاله - تاریخ تالیف حدود 550 ه. ق)

نقل از نشریه جشنواره توس - 1354 به کوشش ضیاالدین سجادی