ارتش و شاهنامه - دکتر کزازی


مصاحبه با جناب آقای دکتر کزازی

*سئوال :با سپاس از اینکه دعوت ما را جهت انجام مصاحبه  پذیرفتید،به عنوان اولین سئوال به جایگاه ارتش در ادبیات فارسی بپردازید.

 


پاسخ دکتر کزازی :بسم ا... الرحمن الرحیم. هر کس که با پیشینه ایران زمین و تاریخ و فرهنگ ایران آشنایی دارد می داند که ارتشیان یا جنگ آوران ایرانی در تاریخ ایران زمین جایگاهی بسیار بلند داشته اند. ما برای اینکه کارکرد همواره و ارزشمند آنان را بشناسیم تنها بسنده است که نگاهی به  نامه ورجاوند و بی مانند شاهنامه بیفکنیم. نامه فرهنگ و منش ایرانی. ما در آنجا می بینیم که از کهن ترین روزگاران، از روزگاران مه آلود اسطوره،ارتشیان و جنگ آوران یکی از گروه ها و لایه های بنیادین در جامعه ایرانی بوده اند برای نمونه جمشید پادشاه بزرگ ونمادین ایران مردم را به چهار گروه یا چهار لایه بخش می کند. نخستین لایه اجتماعی پیشوایان دین بودند که «آذربان» نامیده می شدند. لایه دوم« پیشتاریان »نامیده می شدند که واژه ارتش یا ارتشیان از همان برآمده است. گروه سومین « پسوئی» خوانده می شدند ، دامداران و کشاورزان. گروه چهارم در شاهنامه« اهتوخشی» آمده است که واژه ای است کهن از« هوتخشاک» در پهلوی، به یادگار من است معنای این واژه « نیک کوشا »است ، به دست ورزان شهری، کسانی که هنرمندانه نیازهای روزانه مردم را بر می آورده اند هوتخشاک گفته می شدند، درودگران ، آهن کاران، زره گران و از این دست. واژه ارتش در بن با گونه ای از گردونه یا ارابه جنگی در پیوند است. این نامگذاری خود نشان می دهد که جنگ آوران کهن ایرانی جنگ سواره را از کهن ترین روزگاران می شناختند و از آن در نبردها بهره می بردند. ما می دانیم که هنگامی که آریائیان از سرزمینی که در اوستا « ائیرنه وئچه » نامیده شده است که معنای آن «جایگاه تخمه آریا »است به سرزمینی آمده اند که ما امروز آن را ایران می نامیم با بومیانی روبرو شده اند که باشندگان این سرزمین بودند. جنگ های دیرباز در میان تازندگان آریایی با این بومیان در می گیرد. این بومیان در بخش های آغازین شاهنامه دیو خوانده شده اند زیرا که مردانی بوده اند بسیار ژنده و کلان پیکر. آن تازندگان آریایی بر این بومیان چیرگی می جویند و آنان را اندک اندک به واپس می نشانند زیرا که آنان ،آن آریائیان یا به سخن دیگر ایرانیان توانسته بودند اسب را رام کنند و سواره بجنگند اما بومیان پیاده می جنگیدند همین مایه برتری و چیرگی  آن تازندگان آریایی  می شود. این بومیان به سرزمین های دور و دشوار گذر کوهستانی رانده می شوند برای نمونه سرزمینی که در شاهنامه مازندران نامیده شده است یا گیلان. در زمان کیکاووس ،مازندران به فرمان ایرانیان یا آن «آریائیان تازنده »در می آید. آن بومیان درست است که دیو خوانده شده اند اما دیو آنجا در معنای اهریمن نیست دارای فرهنگ و شهرآئینی بسیار پیشرفته بوده اند در شاهنامه آمده است که هنگامی که تهمورث بر این مردم چیره می شود آنان از او زنهار می خواهند. تهمورث با این دیوان پیمان می بندد، باشندگان بومی فلات ایران، بر پایه آن پیمان آن بومیان می پذیرند که «دبیره» را ، خط را به ایرانیان بیاموزند. از این ویژگی یک سره بر ما آشکار می شود آن مردم بسیار پیشرفته بوده اند چون یافتن« دبیره»، نگارش، خط ،یکی از برترین توانشهای آدمی است. از آن پس به راستی تاریخ، فرهنگ نوشتاری آغاز می گردد. تا آن زمان هر چه هست باز می گردد به روزگار پیش از تاریخ. خواست من از این سخن این است که آریائیان یا ایرانیان کهن از دیرترین روزگاران با نبرد سواره آشنایی داشتند. راز پیروزی هایشان یکی همین آشنایی بوده است از آنجا است که واژه ارتش هم آنچنان که گفته شد، باارابه یا گردونه جنگی که «سپاهی» بر آن می ایستاده است و اسب می تاخته است پیوند گرفته است. دومین لایه اجتماعی پس از پیشوایان یا آذربانان، ارتشیان و جنگ آوران بوده اند. از سوی دیگر در ایران ساسانی، سه آتشکده بزرگ در ایران بر پا بوده است که آتش سپند همواره در آنها می فروخته است یکی آتشکده ای بوده است در «کاریان پارس »که آتش موبدان و هیربدان در آنجا فروزان بوده است. دو دیگر آتشکده «برزین مهر »در ریوند خراسان جایی نزدیک نیشابور بوده است که آتش کشاورزان را می افروخته است. سومین آتشکده، آتشکده« آذر گشسب» نام داشته است در کنار دریاچه سپند و آئینی« چیچس »که امروز ارومیه نامیده می شود. این دریاچه پیشینه بسیار کهن در تاریخ ایران دارد. دریاچه ای است آئینی. به راستی دریغ است، دریغی بزرگ اگر این دریاچه روزگاری بخوشد، خشک بشود. این آتشکده، آتشکده «آذر گشسب»که  آن نام به معنای آتش اسب نر است آتشکده جنگ آوران بوده است. در نام این آتشکده، آتشکده ای که ویژه ارتشیان، پیشتاریان، جنگ آوران بوده است ما دوباره به اسب باز می گردیم. این آتشکده از دیدی پسندتر و ارجمند تر از آن دو آتشکده دیگر شمرده می شده است زیرا پادشاهان ساسانی به بهانه های گوناگون به آذرگشسب می رفتند و در آن آفریدگار را نیایش می بردند، سپاس  می گذاشتند که در نبردها پیروز شده اند یا از رنج ها و اندوه ها و آزارهای بزرگ رهایی یافته اند. می بینیم که جنگ آوران، سپاهیان آتش و آتشکده ای ویژه خود داشته اند. شاهنامه که گرامی ترین، گران مایه ترین، ارزشمند ترین شاهکار ادبی ایران است من می گویم بزرگ ترین رزم نامه جهان شمرده می تواند شد به راستی کارنامه جنگ آوران و ارتشیان ایران است. بیشینه شاهنامه را کردارها و رفتارهایی می سازد که ارتش ایران در درازنای تاریخ این سرزمین سرافراز به آنها دست یازیده است. هر کس با شاهنامه آشنایی داشته باشد می داند که از سپاهیان ایرانی هرگز رفتاری نکوهیده، ناپسند، ناساز با شایستگی ها و ارزشهای والای انسانی سر نمی زند. هرگز ارتشیان ایران نبردی را آغاز نکرده اند به ستم، با دراز دستی، به سرزمین های دیگر نتاخته اند. نبردها در شاهنامه همواره هنگامی در گرفته است که دشمن به ایران زمین تاخته است. ایرانیان هنگامی که به سرزمینی چیره می شده اند به مهر، مردمی، جوانمردی رفتار می کرده اند مگر آن که آن سرزمین، سرزمین دیوان، اهریمنان، نیروهای پلید و زیانکار بوده است. به سخن دیگر نبردها در ایران آن چنانکه در شاهنامه می بینیم همیشه سرشت پاسداری از مرزهای ایران زمین، سرشت دفاعی داشته است. هیچ پهلوانی، جنگ آوری در شاهنامه به پاس زر یا زن نمی جنگد. اگر شما پهلوانان و جنگ آوران ایرانی را برای نمونه با جنگ آوران یونانی بسنجید آشکارا می بینید که از دو دودمان جداگانه اند . آنان برای زر و زن می جنگیدند بسنده است که شما ایلیاد هومر را بخوانید ، نبرد تروا به پاس زن در می گیرد، هلن که«پریس پور پریام» پادشاه تروا او را می دزدد و به تروا می برد این کار بر یونانیان گران می آید از آب خست ها و جزایر گوناگون بر کشتی می نشینند، دریاها را می نوردند و به تروا می روند که هلن را باز پس بگیرند. پهلوان بزرگ در این نبردها آخیلوس یا آشیل است، پهلوان روئین تن یونانی. در آغاز نبردها کنیزک تروایی به نام« بریزه ایس» به دست یونانیان می افتد، آشیل او را در پرستش گاه بیرون شهر می یابد، به کنیزی می برد، «اگممنول» که فرمانده سپاه یونان بوده است می گوید که این کنیز ربوده جنگی است، به من می رسد که فرمانده سپاهم. آشیل بر اگممنول خشم می گیرد، در خرگاه خود می ماند، تروائیان به فرماندهی جنگ آور بزرگ خویش «هکتور» سپاه یونان را در هم می پیچند تا نزدیک کشتی ها که تنها امید یونانیان است به بازگشت می رسند، یکی از کشتی ها را به آتش می کشند اما آشیل هم چنان خون سرد در خرگاه خود می ماند به پاس کنیزکی وا می نهد که جنگ آوران یونانی را پهلوانان تروایی به خاک و خون بکشند. هرگز ما رفتارهایی چنین به راستی از پهلوانان و جنگ آوران ایرانی نمی بینیم. من داستانی نقض و دلپذیر را همچنان از شاهنامه برای شما بگویم در پیوند با این سنجش.

 

روزی پهلوانان ایرانی در دشت«دغوی» جایی نزدیک توران، زنی بسیار زیبا را می بینند که هراسان در گوشه ای پنهان شده است هر کدام از آنها می گوید این زن را نخست من دیده ام، از آن من است. ستیزه و کش به کش در میان آنان بالا می گیرد کسی می گوید داوری را به کیکاووس ببرید هر چه او گفت می پذیریم. به نزد کیکاووس پادشاه ایران می روند او هنگامی که آن زیبا روی را می بیند دل به او می بازد و می گوید که بهترین جایگاه او مشکوی من است، شبستان من است. پهلوانان بی کمترین پرخاش و ناخشنودی می پذیرند. سیاوش از این زن می زاید. آنجا بیت بسیار بلندی است از زبان کیکاووس هنگامی که او زن را به مشکوی خویش می فرستد می گوید که:

 

بدین داستان بگذرانیم روز                                 که خورشید گیرند گردان به یوز

 

می گوید با این داستان شیرین و دلپذیر من روز خود را به پایان می برم و آن داستان این است که گردان ایرانی، سپاهیان، به زبان امروز ارتشیان هنگامی که به شکار می روند به جای نخجیر گور، خورشید می گیرند. که آن زیبا روی خورشید گون است. این است که به راستی کارنامه سپاهیان ایرانی بر پایه شاهنامه و دیگر آبشخورها و سرچشمه هایی که در دست است کارنامه ای است درخشان، شما هر کدام از نبردها را ببینید این کارنامه درخشان را آشکارا می بینید.

 *سئوال:سپاسگزارم استاد که اولین سؤال ما را در خصوص جایگاه ارتش در ادبیات فارسی به زیبایی پاسخ گفتید. اما سؤال بعد ما از شما در خصوص ادبیات فارسی و نقش آن در تقویت اراده رزم و مادگی روحی کارکنان ارتش در دفاع از میهن اسلامی است.

 *جواب:پاسخ این پرسش هم از پیش کما بیش روشن است. ما نمونه های بسیار داریم در تاریخ ایران بر پایه سرچشمه هایی که درست است که در سپاه ایران، پیش از نبرد بیت هایی از شاهنامه را می خواندند. این کارکرد رزم آورانه ادب پارسی را نشان می دهد. جنگ اوران با شنیدن این بیت ها آن چنان بر انگیخته  می شده اند که زودتر و آسانتر دشمن را از مرزهای ایران بیرون می رانده اند. ادب پهلوانی ایران همیشه در هر گونه از هماوردی کاربرد داشته است شما می بینید هنوز بیت های شاهنامه را در زورخانه ها می خوانند. زورخانه درست است که ورزشگاه بوده  است و هست اما به راستی می توان گفت یک نهاد رزمی است در آنجا آموزش رزمی به جوانان ایرانی داده می شود همه آن ورزشهایی که در زورخانه هنوز هم انجام می شود به راستی ورزشهای رزمی است، آمادگی است برای نبرد. آن میل نشان از گرز دارد، ورزشکاری که میل را به صورت های گوناگون می چرخاند و به آسمان می افکند، دوباره می گیرد. میلی که برای دیگران برداشتن آن از زمین کار آسانی نیست، او بدین سان گرز وری را می ورزد یا آنچه سنگ نامیده می شود، ورزشکار آرمیده بر زمین آن دو سنگ را بر می گیرد و می گرداند، آن سنگ ها به راستی از سپر ستانده شده اند بدین سان جوان ایرانی سپر وری را می ورزیده است. بازوان خود را آماده می کرده است برای اینکه بتواند سپر را به آسانی به کار بگیرد. آنچه ساختار درونی شاهنامه و دیگر رزمنامه های ایرانی را پدید آورده است منش پهلوانی است، پهلوان درست است که جنگ آور است، زورمند است اما زور راستین او در بازوی وی نیست، در سر اوست یا بیش از آن در دل وی است. پهلوان بیش در اندیشه و منش پهلوان است تا در زور بازو. من در سخنی که چند سال پیش در دوشنبه تاجیکستان راندم در گشایش زورخانه ای که در آنجا ساخته شده بودگفتم که دری از زورخانه به خانقاه گشوده می شود یعنی این پهلوان و درویش هر دو از یک دودمانند.چگونه درویش می کوشد که خود را از پلیدی و پلشتی ها ، آز و نیاز، دل بستگی به گیتی برهاند پهلوان نیز همین را می جوید.یکی از دریغ های بزرگ ما این است که ما امروز بیشتر قهرمان می پرورانیم تا پهلوان. هر قهرمانی پهلوان نیست اما هر پهلوانی می تواند یک قهرمان باشد. پرسمان امروز در قهرمانی خوی و خیم ناپسند است، فریبکاری، نیرنگ، دغل بازی است چرا باید قهرمان را پیش ازاینکه به بازی و هماوردی بپردازد بیازمایند که داروی نیروزا به کار گرفته است یا نه. این قهرمانی آمیخته ای با فریب  و نیرنگ است. هیچ پهلوانی تن به این رفتار پست نمی دهد. پهلوان راستین در روزگار ما که قهرمان هم بود روان شاد تختی است. تختی نماینده منش پهلوانی است یعنی منش جنگ آور ایرانی. چون در آن بازیگاه با هماوردان در آمیختن همچنان گونه ای از نبرد است، اما بگوئیم نبرد سرد، نبردی که با کشتن و خونریزی همراه نیست. این داستان را بی گمان شما می دانید که آن ورزشکار نامدار روس «مدوید »گفته است که من مردی به شگفتی تختی ندیده ام زیرا در یکی از بازی های جهانی هماورد تختی بودم، پای من آسیب دیده بود بی گمان بودم که تختی از پای آسیب دیده من به آسانی بهره خواهد بردو پشت مرا به خاک خواهد مالید اما تختی دانست که یکی از پاهایی من دردناک و آسیب دیده است در سراسر کشاکش و آویزش یک بار دست به این پای من که دردمند بود نسود. نقطه نقض اینجاست که تختی آن بازی را از دست می دهد و بازنده می شود این منش پهلوانی است، منش جنگ آور ایرانی است، جنگ آور ایرانی در« ریش کیش »است، خوی و خیم پارسایان را دارد برای زن و زر نمی جنگد آرمانهای بلند او را به جنگیدن وا می دارد. آن آرمان چیست. پایداری از مرزهای ایران که بهترین سرزمینی است که مزدا آفریده است. پاسداری از آزادی، از خداپرستی، از راستی، از والاترین ارزش های انسانی. یکی از نازش گاه های تاریخ و فرهنگ ایران ارتشیان هستند . ارتشیان راستین که شایسته نام ایرانی اند.

 *سئوال:در ادبیات فارسی جایگاه فرمانده یا فرماندهان در میدان رزم و افزایش توان سربازان چگونه وصف شده است؟

 *جواب:در تاریخ ایران که در شاهنامه و دیگر رزمنامه های پارسی بازتاب یافته است فرماندهی با برترین چهره در کشور بوده است، فرمانروا، در همان هنگام که فرمانروا بوده است، سپهبد هم شمرده می شده است اما آنان کمتر به تن خویش در نبردها هم باز می شدند. سپهبدی را، فرماندهی سپاه را به یکی از پهلوانان بزرگ می سپردند، سپه سالاری در بسیاری از جنگ های ایران در شاهنامه با «توس نوذر» بوده است یا با «گودرز گشوادگان» در پاره ای از نبردها هم فرمانده سپاه، جهان پهلوان بزرگ شاهنامه« رستم» است. ویژگی سپه سالار ، فرمانده سپاه سه نشانه بوده است که تنها او را می برازیده است کسی جز او نمی توانسته است از این سه نشانه، این سه ویژگی برخوردار باشد. یکی درفش است، درفش کاویانی را فرمانده سپاه در دست داشته است یا پیشاپیش خرگاه او همیشه این درفش افراشته بود. دو دیگر، زرینه کفش، سپه سالار کفش زرین در پای می کرده است، سه دیگر، پیل، پیلی که طبیره پوست به هم بسته شده بودند، هنگامی که سپاه به سوی نبرد رهسپار می شده است آن طبیره را پوست را می نواختند، از سوی دیگر سامانی سترگ، پولادین، همواره بر سپاه ایرانی چیرگی داشته است فرمان فرمانده، سپه سالار بی چند و چون انجام می پذیرفته است حتی اگر فرمانبر با آن دم ساز نبوده است زیرا سپاه اگر از چنین سامانی پولادین برخوردار نباشد پیدا است که از هم خواهد پاشید. سپاه هنگامی پیروزمند است که به پیکره یگانه می ماند. سر این پیکره یگانه فرمانده سپاه است. دیگران، سالاران، سپاهیان به یاخته هایی می مانند در این پیکره، همسویند، همگرایند اگر یکی از این یاخته ها کار خود را به درستی انجام ندهد به یاخته های دیگر آسیب می رساند پس این سامان در هر نهاد رزمی ناگزیر است، نظم و سامان سپاه ایران زبانزد بوده است.

 

*سئوال:در فرمایشات شما دو نکته قابل تامل بود که این دو نکته در جنگ های آینده، در رزم های ناهمگون( یعنی قدرت های کوچک در برابر قدرت های بزرگ) کارآمدی خودشان را پیش بینی شده که نشان بدهند یکی استفادهاز ابزار، تجهیزات یا لوازم ساده با بهره وری پیشرفته، استفاده از اسب را شما مثال زدید، دوم هنر اصلی جنگیدن در نحوه تفکرات رزمنده است یعنی رزمنده ای پیروز است که تفکری برتر بر رزمنده روبرویی داشته باشد. در این خصوص بیشتر توضیح بفرمائید.

 

بی گمان اندیشه برتر در هر کاری مایه پیروزی و چیرگی است نه تنها در نبرد. اما آنچه از دید منش و اندیشه سپاه ایرانی را بر دشمنان چیرگی و برتری داده است آرمان گرایی اوست، آنچه به پاس آن  می جنگیده است. ارزشهایی که به آنها پایبند و باورمند بوده است. برای زن و زر نمی جنگیده است که اگر آن را بدست آورد آسوده بنشیند.

 

*جواب:یعنی آنها ارزشهای الهی و فرامادی را  در نظر داشتند؟

 

بله.گفتم برای آزادی، برای خداپرستی، برای راستی، برای داد می جنگیده است. سپاهیان سبک اسلحه ایرانی آن چنان که شما گفتید شگفتی های بسیار آفریدند در نبردها، آن سپاهیان سنگین اسلحه به جای خود بودند  من تنها به یک نمونه بسنده می کنم واژه ای است در زبانهای اروپایی که در پارسی هم گاهی بکار برده می شود، پارتیزان. پارتیزان از پارت گرفته شده است، پارت نامی است که یونانیان به اشکانیان   داده اند، یکی از تیره های نژاده ایرانی که دشمنان ایران را، یونانیان را از خاک سپند و تابناک ایران برکندند، روفتند، راندند. بازماندگان«اسکندر گجسته به نفرین» را، شیوه اشکانیان یا پارت ها در نبرد این بود که با جنگ افزار سبک تیر و کمان می تاختند به سوی دشمن، سوارانی بسیار چیره دست، استاد بودند. هنگامی که نزدیک می شدند به سپاه دشمن که بیشتر رومیان بودند، به ناگاه باز می گشتند. دشمن می انگاشت که می گریزد، سر در پی آنها می نهاد، شیرازه سپاه بدین سان از هم می گسست، آن هسته های رزم آور رومی که آوازه داشت، چند سپاهی با سپرهای بلند که همه پیکر رزم آور را می پوشاند هسته های رزمی می ساختند. همان که «لژیون» خوانده میشد. نبرد با این دژهای آهنین آسان نبود. پارتیان این دژها را به هم می ریختند، رومیان ناچار می شدند که سر در پی آنها بنهند، سواران پارتی در همان هنگام که می تاختند باز می گشتند بر روی اسب ، اسب را بر نمی گرداندند، خود بر می گشتند روی به پشت می آوردند و تیر می انداختند. این یادمان، این شیوه نبرد، آن چنان در نهاد رومیان مانده است که این گونه از نبرد را ،« نبرد پارتیزانی »یعنی« نبرد به شیوه پارتی »می نامند. شما می دانید که رومیان جنگ آورترین مردم،( دست کم از دید اروپاییها) شمرده  می شدند، در روم سامانه فرمانروایی رومی بر سپاهی گری استوار شده بود، اما دلاوران پولادچنگ پارتی بارها سپاه روم را در هم شکستند، سنگ نگاره هایی هنوز برجاست که« والریانوس »پادشاه روم را نشان می دهد که در برابر شاپور شهریار ساسانی زانو بر زمین زده است و دست ها را به لابه افراشته است و از او زنهار می خواهد. شما ارتشیان ، من روشن و پوست باز کرده می گویم، کاری بسیار باریک و دشوار در پیش دارید چون پیشینه ارتش ایران بسیار دیرینه و درخشان است اکر سپاهی و رزم آور ارتش امروز ایران دنباله ای بر آن پیشینه نباشد، با آن همساز و همگون رفتار نکند، کار خود را آن چنان که می باید انجام نداده است. ارتش ایران باید نمونه جوانمردی ، آزاد منشی، پایبندی به ارزشهای والای انسانی باشد، خوی و خیم ارتشی ، خوی و خیم پارسایان و خداپویان و درویشان است. پهلوان به تن زورمند، ژنده اما در اندیشه، در خوی و خیم پارسا و درویش است.دارای ارزشهای الهی است.

 

*سئوال:سپاسگزارم. استاد در شرایط فعلی کشور ، ارتش ما دارای چهار بخش است، نیروی زمینی، نیروی هوایی، نیروی دریایی و قرارگاه پدافند هوایی خاتم الانبیاء (ص) ارتش که وظیفه این قرارگاه دفاع در برابر انواع هواگرد دشمن است از موشک، از هلی کوپتر، از هواپیما یا هر نوع هواگرد دیگر، اگر شما به عنوان استادی بزرگ در ادبیات پارسی بخواهید شعری از تلاش ایرانیان در برابر اهریمنی که از راه هوا وارد می شد یا نمادی را مثال بزنید ، چه می گویید؟

 

*سئوال: ما نمونه های بزرگ یا به سخن دیگر نمادهای بسیار داریم هم در اسطوره ها و حماسه های ایرانی، پهلوانانی مانند رستم، دیگر پهلوانان بزرگ سیستان هم در روزگار تاریخی، سالارانی، فرماندهانی مانند سورنا در روزگار اشکانی. یکی از کارهای شایسته ای که می توان کرد به ویژه در روزگار تاریخی، پرداختن به این نمادهاست، این جنگ آوران بزرگ بر پایه آبشخورها، زندگی نامه، شیوه جنگیدن، خوی و خیم این جنگ آوران بزرگ را که تاریخ ساز بوده اند اگر بیرون بکشند در پیکر کتابی در پیش بنهند نمونه بسیار کارآمدی برای ارتشیان امروز خواهد بود. جنگ آورانی مانند «سورنا»، «آریو برزن »مانند جنگ آوری بزرگ، بانویی سلحشور که فرمانده ناوگان دریایی ایران بود، یونانیان او را« آرتمیس» می نامیدند، خوی و خیم آنها این بود که نامهای یونانی را بر همگان می دادند. نازش بزرگی است دوست گرامی ایرانی ارتشی من که ما در روزگاری فرماندهی زن داشته ایم سپه سالار ناوگان دریایی ایران که زنان در دیگر سرزمینهای جهان  به شمار نمی آمده اند. تاریخ ایران آکنده ازنازش و سرافرازی است، سرافرازی و نازش به سزای راستین. ما مانند کشورهای دیگر نیازی نداریم که آنچه را دیگران دارند به خود باز بندیم. پرسمان ما این است که خویشتن را آن چنان که می سزد نمی شناسیم. ما نمی دانیم که ایرانی کیست، چه پایگاه بلندی در پهنه تاریخ جهان داشته است. ما اگر خود را بشناسیم، خود را باور کنیم بارها گفته ام هیچ بیم و باک و پروایی از هیچ تازشی نخواهیم داشت چه تازش بیرونی که سپاهیان دشمن به ما بتازند، چه تازش های فرهنگی و اندیشه ای. کار پاسداران ایران تنها ایستادن در برابر تازش های بیرونی نیست آن آسانتر است که شما سپاهی را از خاک ایران برانید. ایستادن در برابر این تازش ها ،تازشهای فرهنگی واندیشه ای ،هم مهم است.

 

*سئوال:سپاسگزارم. به عنوان آخرین سؤال با توجه به اینکه ارتش جمهوری اسلامی ایران در طول هشت سال جنگ تحمیلی و دفاع مقدس در برابر ده ها کشور و به نمایندگی  آن عراق بعث ایستاد و برای اولین بار در طول تاریخ سیصد ساله اخیر اجازه نداد که حتی یک وجب از خارک ارزشمند ایران اسلامی در اختیار دشمن باقی بماند شما در این خصوص چه وصفی دارید.

 

*جواب:من به همه ارتشیان دلاور، میهن پرست، ایران دوست درود می گویم، به یکایک آنان دست مریضاد ، به راستی اندوه بار است، دغدغه انگیز است که کشوری مانند عراق که صد ها سال یکی از استانهای ایران بوده است، این گستاخی را، این خیره رویی را ، این بی آزرمی را داشته باشد که به ایران زمین بتازد. آن پاسخ در خور آن تازش بود. من تنها به دو نام بسنده می کنم تا روشن شود که چرا می گویم عراق یکی ازاستانهای ایران بوده است. این نام عراق ریختی از نام سپند و گرامی ایران است، آن را می توان با ایراک که امروز اراک گفته می شود سنجید. هنوز در ریخت تازیکانه آن را إ به جای أ بکار می رود. آنان عراق می گویند ما ایرانیان عراق. ستاک نام همان است که در ایران می گویند. نام این کشور ایرانی است چون یکی از استانها، یکی از بخش های ایران بوده است. نام پایتخت آن هم ایرانی است بغداد. بغداد از دو پاره ساخته شده است: بغ که به معنای خدا است و آغاز سنگ نوشته داریوش بزرگ بر سینه ستبر بیستون بلند آمده است که« بغ و زرگ اهورا مزدا» ، خدای بزرگ اهورا مزدا است. بخش دوم داد که همان است که در پارسی امروز هم بکار برده  می شودو از دادن در معنی آفریدن می آید بغداد به معنی خدا آفرید است مثل خداداد، مهرداد. به راستی دردآور است که یکی از استانهای ایران بر سرزمین مادری خود بشورد. ارتشیان ما پاسخی را که می باید به این گستاخی و خیرو رویی دادند.

 

*با سپاس ازاینکه وقت ارزشمند خود را در اختیار ما قرار دادید.

 

*خواهش می کنم.

 

 

 

 

 

 

مصاحبه وتدوین :محمود حجامی-رضا جهانفر

نظرات 1 + ارسال نظر
مهدی فر زه جمعه 10 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 10:22 ق.ظ http://jametajali.blogfa.com/post-613.aspx

سلام.

مطلب خوبی خواندم

دست مریزاد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد