بازتاب اساطیری غار در شاهنامه

رحمان قربانی – مریم پناهی

(دانشجویان دکتری ادبیات فارسی، دانشگاه اصفهان)


شاهنامه حکیم فردوسی، آیینه تمام نمای فرهنگ ایران باستان است. بسیاری از باورهای کهن و اساطیری نیاکان ما در ضمن مطالب شاهنامه آمده است. غار یکی از پدیده های طبیعی است که در نظر تمدن های پیشین، مکانی مرموز و اساطیری بود. در شاهنامه نیز چنین است. با تأمل در داستان های این اثر ورجاوند، می توان دو کارکرد متضاد اسطوره ای برای غار مشخص کرد. از بعد اهورایی و مثبت، غار در دل کوه جای دارد. در اندیشه پیشینیان ما، کوه جایگاهی مقدس و رابط زمین و آسمان بوده است. غار نیز جزئی از این کل مقدس است؛ ویژگی های کوه مانند پناه بخشی را دارا است. هم چنین یک تثلیث روحانی و شگفت میان غار، کوه و فرشته پیام آور سروش وجود دارد. اما از جهت اهریمنی و منفی، غار مکانی هولناک و آشیان نیروهای شر است. تعدادی از اژدهایان و اژدها سیرتان شاهنامه در غار سکونت دارند و از جایگاه دهشت زای خویش بر جهان نور و روشنی می تازند و ویرانی به بار می آورند. مطالب فوق از حیث اندیشه تقابل خیر و شر که در فلسفه هستی شناسی ایران قدیم وجود داشته نیز قابل تبیین است.

 


غار در شاهنامه:

 

در شاهنامه فردوسی، غار نقش و کارکردی دوگانه دارد. هم مخفی گاه اژدها و موجودات پلید و هم مکانی مقدس و نجات بخش است که البته مورد دوم تنها در یک داستان اتفاق می افتد. پژوهنده مبنای بحث را بر این دو گانگی قرار می دهد. ارجاع به متن شاهنامه فردوسی بدین صورت است که عدد سمت راست، شماره صفحه و عدد سمت چپ شماره بیت است.

 

توضیح: ابیات این پژوهش از متن شاهنامه فردوسی، چاپ مسکو (سعید حمیدیان)، چ هفتم، انتشارات قطره، 1385، شاهد آورده شده است.

 

غار؛ مکانی اهریمنی:

در اسطوره آفرینش دین زرتشت آمده است که اهریمن از جهان تاریکی به سوی سرزمین نور و دنیای اهورامزدا می تازد و گزند و تباهی وارد می کند. (آموزگار، 1387: 46-47) جایگاه اهریمن در تاریکی است. او با روشنایی و نور میانه ای ندارد. حتی پس از آلودگی و ویرانی جهان، تلاش می کند که «به منزل طبیعی خود، که تاریکی است، بازگردد ولی درمی یابد که مینوی آسمان همچون مردی جنگجو، که زره بر تن دارد، همراه با فروهرهای مردمان راه بر او بسته اند.» (همان: 48)

ضحاک که در شاهنامه، پادشاهی ستمگر و از نژاد تازیان است، نمودی دیگر از اهریمن است. او در اوستا پیک ویژه انگرمینو و نیرومندترین دیو وی است (دوستخواه، 1374: 138 و 492). در بندهش آمده است که ضحاک در هزاره دوم به دنیا حمله می کند و آشوب و تباهی به بار می آورد (فرنبغ دادگی، 1369: 121).

ضحاک از سرزمینی بیگانه به ایران می آید و جمشید را از شاهی برمی اندازد و خود بر تخت تکیه می زند. سرزمین بیگانه رمز جهان اهریمن است. جمشید هم نخستین انسان در روایات هند و ایرانی است (سرکاراتی، 1378: 101). در متون مذهبی ایران باستان هم گفته شده که انگرمینو به جهان حمله می برد و انسان نخستین را می کشد که قابل انطباق با داستان نابودی جمشید به دستور ضحاک در شاهنامه است. هم چنین آمده است که اهریمن، گاو یکتا آفریده، «ورزا» یا «ایوگدات» را از میان می برد. «برمایه» در حماسه ملی ایران، جانشین این گاو شده است.

در ریگ ودا، اهی که صورتی دیگر از اژی و همان اژی دهاک است، گاوها را در غار زندانی می کند؛ غاری که مسکن و جایگاه وی است. در شاهنامه این موضوع تکرار می شود. دختر که نماد باروری و از لحاظ این کارکرد، همانند گاو در حماسه ایران است، دربند ضحاک گرفتار می شود. ضحاک، شهرناز و ارنواز را در قصر خویش حبس می کند. کاخ ضحاک همان غار پنهانی وی است که تغییر ماهیت داده است. در اوستا و هم چنین شاهنامه آمده است که ضحاک، جمشید شاه ایرانی را به قتل می رساند و دو خواهر!! او ارنواز و شهرناز را به همسری خویش درمی آورد. سرانجام فریدون که از نژاد کیانیان (رمز نیروی اهورایی) است، بر ضحاک پیروز می شود و خواهران جمشید را از دست او نجات می بخشد. ضمن این که فریدون که در هند باستان Tritra نامیده می شود، ایزدگونه ای است که با Indra رابطه ای نزدیک دارد و حتی در یک مورد در ریگ ودا این دو یکسان دانسته شده اند. پژوهش گران نمادهایی دیگر را برای ضحاک دانسته اند. در شاهنامه ضحاک از یک سو با اهریمن در ارتباط است و از سویی با مار و مظاهر خون ریزی و آتش کامی (رستگار فسائی، 1381: 165). همچنین گفته شده است که ضحاک از یک سو نماینده ازلی و ابدی بیدادگری و خون خواری و چیرگی بیگانگان و از سوی دیگر، رمز قهر الهی و پادافره خودکامگی و ناسپاسی و برگشتن از راه یزدان شناسی (پایان کار جمشید) است (مرتضوی، 1372: 124).

فریدون بانوان را آزاد می سازد. همان کاری که ایندرا انجام می دهد و گاوها را از دست اهی نجات می بخشد. پایان کار ضحاک در شاهنامه هم با غار در ارتباط است. فریدون به راهنمایی سروش ضحاک را به دماوند کوه می برد و  در بن غاری به بند می کشد.  از تاریکی و از کشوری بیگانه وارد دنیای روشن اورمزد می شود و سرانجام به جایگاه تیره و تاریک خود – این بار غاری در کوه نهاوند – بازمی گردد.

برخی نیز قصر او را که از آن جا فرمان می راند، غار او تصور کرده اند؛ به خصوص این که ورتره اژدهای هندی نیز گاوان شیرده را – که چون دختر نماد آب هستند – در غاری حبس کرده است و ابندرا (فریدون) نیز قصر را فتح می کند و خواهران جمشید را آزاد می کند (سرکاراتی، 1378: 217 – 222).

درباره همسانی کارکرد اساطیری گاو، دختر و آب، نمونه هایی دیگر در شاهنامه وجود دارد و اژدهایان اسطوره درصدد نابودی آن ها هستند.

در شاهنامه از موجودی با نام «شیر کپّی» نام برده شده است. این موجود که در واقع یک اژدها است، دختر خاقان چین را می بلعد:

چو آن شیر کپی ز کوهش بدید/ فرود آمد او را به دم در کشید

به یک دم شد او از جهان در نهان/ سرآمد بران خوب چهره جهان

272/281-291

در شهر نرم پایان اژدهایی وجود دارد که مردم را می آزارد و جالب اینجا است که خوراک وی گاو است و مردم شهر برای رهایی از شر وی، شبی پنج گاو را به جایگاهش در بالای کوه می برند:

همه شهر با او نداریم تاو/ خورش بایدش هر شبی پنج گاو

بجوییم و بر کوه خارا بریم/ پر اندیشه و پر مدارا بریم

832/1196-1197

افراسیاب شاه – پهلوان بزرگ تورانی – همچون ضحاک یک اژدها است. او تجسمی دوباره از اهریمن و ضحاک است. واژه افراسیاب در اوستا به صورت فرنگرسین Frangrasyan یعنی کسی که به هراس اندازد، آمده است (آیدنلو، 1382: 9). اوست که برای گرفتن فر سه بار به دریای فراخکرت فرو می رود و هر بار از او می گریزد (دوستخواه،1374: 495-497).

کشتن سیاوش و اغریرث و همچنین اقامت در مغاک و غار و موارد دیگر، همگی نشان می دهد که افراسیاب نمودی دیگر از اهریمن است (آیدنلو، 1382: 9).

در اوستا (یسنا، هات 11، بند 7) آمده است که: «افراسیاب، زیان کار تورانی، در میان مثلث زمین در میان دیوار آهنین احاطه شده است (دوستخواه، 1374: 180). در بندهش درباره خانه وی گفته شده که افراسیاب در زیرزمین به جادویی، خانه ای ساخته است (فرنبغ دادگی، 1369: 138). همچنین در اوستا (آبان یشت، کرده 11، بندهای 41 و 42) آمده است که افراسیاب تورانی در «هنگ» زیرزمینی خویش برای آناهیتا پیش کش می آورد و از او می خواهد که به فره دست یابد، اما آناهیتا او را کامیاب نمی سازد. در رساله پهلوی ائوگمدئچا نیز ذکر شده است که: «نه آن که به نگونی فرد گزید هم چون افراسیاب تور، که زیرزمین نهان بود، اندر زیرزمین از آهن ساخت، خانه ساخت، صد ستون، بلندی هزار بالای مرد» (عفیفی، 1374: 171).

این مغاک و جایگاه زیرزمینی که در اوستا و بندهش و دیگر متون پهلوی از آن سخن رفته است، با سرشت افراسیاب در ارتباط است.

در شاهنامه «هنگ» به همان نام و این بار به عنوان غار وجود دارد. افراسیاب که از جنگ بزرگ و طولانی با کیخسرو به ستوه آمده و هر روز متحمل شکستی جدید شده است، سرانجام تنها می شود. دیگر هیچ یاور و سپاهی برای او باقی نمی ماند. از این رو مستأصل و عاجز به غاری پناه می برد:

همی از جهان جایگاهی بجست/ که باشد به جان ایمن و تن درست

به نزدیک بردع یکی غار بود/ سرکوه غار از جهان نابسود

596/ 2213- 2214

این غار همان هنگ مشهور افراسیاب است که در اوستا از آن نام برده شده است:

ز هر شهر دور و به نزدیک آب / که خوانی ورا هنگ افراسیاب

597/ 2217

یک بار دیگر اژدها به جایگاه اصلی خویش بازمی گردد. او که از سرزمین تاریکی وارد دنیای نور شده است، این بار در شکلی نمادین دوباره به جهان تاریک خود می رود. قتل او هم به دست کیخسرو انجام می شود. کیخسرو پادشاه بزرگ ایران و از جاویدانان و مقدسان دین زرتشتی است و یک نیروی اهورایی و مثبت از جانب اورمزد. اژدها نماینده اهریمن را می کشد و این گونه سه هزاره سوم به پایان می رسد.

در پایان کار نیز افراسیاب به غاری پناه می برد:

به نزدیک بردع یکی غار بود / سر کوه غار از جهان نابسود

نبود از برش جای پرواز باز / نه زیرش پی شیر و آن گراز

خورش برد وز بیم جان جای ساخت / به غار اندرون جای بالای ساخت

همی بود چندی به هنگ اندرون / ز کرده پشیمان و دل پر ز خون

596 / 2214 – 2217

ملاحظه می شود که هنگ زیرزمینی افراسیاب در اوستا با همان نام به غاری در شاهنامه مبدل گشته است. باز هم اژدها به جایگاه اصلی اش باز می گردد.

علاوه بر غاری که افراسیاب در پایان عمر خویش به آن پناه می برد، یک بار دیگر غار در دوره پادشاهی او بستر حادثه ای می شود. در هنگام شهریاری نوذر، افراسیاب به ایران حمله می کند و پس از جنگ با پارسیان، نوذر را به همراه عده ای از پهلوانان و دلاوران به بند می کشد. افراسیاب، پادشاه ایران را می کشد و پس از آن، وابستگان نوذر از شاه تورانی درخواست بخشش می کنند. اغریرث برادر مهربان افراسیاب تحت تأثیر ایرانیان قرار می گیرد و نزد برادر از آنان شفاعت می کند و از افراسیاب می خواهد که آنان را در اختیار وی بگذارد. اغریرث تصمیم می گیرد که آنان را در غاری زندانی کند. از آن طرف زال و دیگر پهلوانانی که در ایران بودند، به اغریرث پیام می دهند که به صلاح وی است که زندانیان را آزاد کند وگرنه زال و برزین و قارن و دیگر یلان به جنگ وی خواهند آمد.

اغریرث که هیچ گاه موافق جنگ نبود، تصمیم می گیرد که زندانیان را آزاد کند، اما از این که افراسیاب از این موضوع آگاه شود، بیمناک است. سرانجام سپاه خویش را از آمل به ری می برد و زندانیان را به حال خویش وامی گذارد. ایرانیان به یاری هم میهنان خویش می شتابند و آنان را از زندان نجات می دهند.

از طرف دیگر افراسیاب از این موضوع آگاه می شود و خشمناک به سوی برادر می رود و اغریرث را می کشد.

در این داستان نیز می توان نشانه هایی را یافت که با کشتن گاو توسط اژدها مطابقت می کند. اغریرث گونه ای تغییر یافته است از گاو ایوگ داد و بنا به روایات دینی گویت شاه نامیده می شود. او فردی است که نیمه بالای بدن او به شکل انسان و نیمه پایین جسم وی گاو است (سرکاراتی، 1378: 108)

این اسطوره با روایات قبلی در مورد غار افراسیاب و همچنین اژی دهاک در شاهنامه و اوستا نقاطی مشترک دارد اما دگرگونی هایی در آن ایجاد شده است. در داستان های پیشین، اژدها گاو را حبس می کند اما در داستان اغریرث، ایرانیان هستند که به غار افکنده می شوند. ضمن این که اغریرث دچار دو گانگی شخصیتی شده است. او علاوه بر این که یک موجود نیک نام و خوش رفتار است، برادر افراسیاب نیز هست و بنا به ذات اساطیری یک اژدها، متمایل است که زندانیان خود را به غار – مسکن خویش – بکشد.

به همین خاطر خود به افراسیاب پیشنهاد می دهد که ایرانیان را در غار زندانی کند. از سویی دیگر او یک موجود مقدس است و البته در ادبیات زرتشتی جزو جاودانان برشمرده می شود (دوستخواه، 1374: 921) و از این رو به ایرانیان کمک می کند.

در این داستان نیز گاو کشته می شود. اهریمن ایوگدات را می کشد و  افراسیاب که مظهر اوست، گاوی دیگر را که نمونه گاو مثالی ایوگدات است، می کشد. کیخسرو در پایان کار افراسیاب، انتقام خون سه نفر را از او می گیرد. نوذر، اغریرث و سیاوش. در اوستا، افراسیاب به خاطر کشتن سیاوش و اغریرث تقبیح می شود. به هر حال بن مایه غار و گاو و اژدها در داستان اغریرث به نوعی متفاوت تکرار می شود.

 

سفر کاووس به مازندران:

کاووس – پاشاه خیره سر ایران – در پی وسوسه دیوی که در پیکر رامشگر به دربار وی می رود، به مازندران لشکر می کشد. در آن جا پس از قتل و غارت فراوان توسط دیو سپید، جادو می شود و خود و سپاهیانش به اسارت درمی آیند. رستم، جهان پهلوان ایران، برای انجات ایرانیان به مازندران می رود. او با مشکلات بسیاری در راه مواجه می شود ولی بر همه آن ها پیروز می شود. سرانجام به مخفی گاه دیو سپید می رسد. این دیو در غاری زندگی می کند:

وزان جایگه سوی دیو سپید/ بیامد به کردار تابنده شید

به کردار دوزخ یکی غار دید / تن دیو از تیرگی ناپدید

145/ 577 – 578

رستم به جنگ دیو می رود و او را از پا در می آورد:

فرو برد خنجر دلش بردردید/ جگرش از تن تیره بیرون کشید

همه غار یک سر پر از کشته بود / جهان همچو دریای خون گشته بود

145 -146/ 597-598

غار باز هم مسکن یک موجود پلید است. دیو سپید را می توان نمادی از اهریمن دانست. اگر فرض بر این باشد که مازندران شاهنامه همان مازندران فعلی است، می توان گفت که اهریمن دیو دیوان است و در مغاکی در تاریکی بی پایان در شمال که بر حسب سنت جایگاه دیوان است، اقامت دارد (هینلز، 1385: 81). مازندران شاهنامه نیز جایگاه دیوان است و دیو سپید قوی ترین آن ها و دیو دیوان است. غاری که دیو در آن زندگی می کند، غاری بی بن است که با مغاک اهریمن، که در تاریکی بی پایان است، سنخیت دارد:

به نزدیکی غار بی بن رسید/ به گرد اندرون لشکر دیو دید

همان / 564

اگر مازندران را سرزمین هند بدانیم، غار به گونه ای دیگر تفسیر می شود. دیو سپید همان شیوا خدای هندوان است. معابد شیوا را در دل غارهای تاریک می ساختند و در درون آن پیکره ای بسیار بزرگ از او را که از سنگ سپید ساخته می شود، قرار می دادند (دولت آبادی، 1368: 249) دیو سپید همان طور که از نامش برمی آید، سفید است و پیکر شیوا نیز از سنگ سپید ساخته می شد و این رنگ نشانه ای دیگر در قدرت دیو سپید است. او بزرگ ترین و نیرومندترین دیو است. آریایی های هند نیز شیوا را «مهادیو» یعنی خدای بزرگ می نامند (ستوده: 1374: 452).

غار نمادی از جهان زیرین و مقبره است و چون هزار تو یا گذرگاهی خطرناک تجسم می یابد و فرد برای ورود به آن باید بر نیروهای مخالف (غول، اژدها، دیو و ...) غلبه کند. علاوه بر این، خروج از غار نیز خود مظهر گذر از یک مرحله است که تنها با غلبه بر نیروهای خطرناک بدست می آید. رستم برای این که به جایگاه دیو سپید برسد، چندین مرحله سخت را پشت سر می گذارد. هفت خوان رستم در سفر به مازندران اتفاق می افتد. او با موجودات اهریمنی مبارزه می کند. شیر، اژدها، زن جادو و دو دیو به نام های اولاد و ارژنگ، نیروهای مخالفی هستند که تهمتن با ان ها مواجه می شود و بر همه آن ها پیروز می گردد. او همچنین از تشنگی جان سالم به در می برد. پس از غلبه بر موارد بالا،  رستم به دیو سپید می رسد. پهلوان وارد غار می شود، با دیو مبارزه می کند و در نهایت او را شکست می دهد و از میان می برد. سراسر غار پوشیده از خون دیو می شود. رستم از غار خارج می شود. او آخرین مرحله هفت خوان با موفقیت پشت سر می گذارد و حال می تواند چشمان کاووس و دلاوران ایرانی را روشنایی بخشد. پیش از این پزشکان به کاووس گفته بودند که بازگشت بینایی آن ها با چکاندن خون دیو در چشم امکان پذیر است.

رستم نیز جگر دیو سپید را از تن او خارج می کند و خون آن را در چشم پادشاه و سپاهیان می چکاند و بدین ترتیب آنان بینایی خود را بازمی یابند.

دریدن جگر دشمن علامت پیروزی کامل و بدون چون و چراست. رستم نیز با انجام این کار پیروزی نهایی را برای ایرانیان به ارمغان می آورد و هفت خوان خویش را کامل می کند. آخرین مرحله نبرد با اهریمن یا نیرومندترین قوای او در غار صورت می گیرد. ضحاک در کاخ خود که نماد غار است، از فریدون شکست می خورد. او همچنین در غاری در دماوند زندانی می شود و در آخر زمان و در تازش دوم خود، دوباره نبرد خود را از غار شروع می کند و گرشاسب پهلوان ، وی را در آن جا شکست می دهد. افراسیاب در هنگ زیرزمینی خود که غاری نزدیک بردع است، توسط هوم دستگیر می شود و این امر زمینه ساز نابودی وی می گردد. رستم بر تمام دیوان غلبه می کند و سپس به سراغ دیو سپید که نیرومند ترین دیو مازندران است، می رود و او را در غار می کشد. با نابودی این دیو، سپاه ایران موفق به فتح مازندران، سرزمین مخوف و جایگاه دیوان می شود. در اوستا آمده است که دیوها در ابتدا آزادانه بر روی زمین رفت و آمد می کردند و آشکارا زنان را می ربودند، اما در پی نیایش زرتشت، همه دیوان به هراس افتادند و در زیرزمین پنهان شدند. (دوستخواه، 1374: 500).

از واژه دیو در شاهنامه بارها استفاده شده است. چهره این موجود به تبعیت از اوستا و متون مذهبی پهلوی، منفی و منفور است. دیوان در شاهنامه با تاریکی، زشتی، غار، اندیشه های بد و دشمنانه ارتباط دارند (رستگار فسائی، 1381: 162).

در اساطیر ایران بارها این صورت ازلی به نوعی تکرار می شود. اژدها نماینده و تجسم اهریمن است و همیشه درمکانی تاریک چون شکاف کوه، غار و زیرزمین مأوا می گزیند. هر بار که از نهان گاه خویش خارج می شود، به سوی شهر یا چشمه می رود. هر دوی این ها به نوعی رمز حیات و حرکت و باروری هستند.

 

غار، پناهگاهی مقدس

در مواردی که تاکنون گفته شد، غار نقشی منفی داشت. این مکان جایگاه اهریمن و نیروهایش بود، اما در شاهنامه غار نقش مثبت نیز دارد و به عنوان پناهگاه به کمک چهره محبوب و قهرمان داستان می آید.

بهرام چوبینه پهلوانی بود که در زمان هرمزد و به درخواست وی به لشکرش پیوست. بهرام، سپاه ساوه شاه را شکست می دهد و هرمزد، درفشی که از رستم به یادگار مانده بود، به چوبینه می دهد و پهلوانی او را می ستاید. اما مدتی بعد به بهرام بدگمان می شود و هدیه ای اهانت آمیز برای وی می فرستد. بهرام که هدیه را در شأن خود نمی بیند، سر به شورش برمی دارد. این شورش در زمان خسرو پرویز، جانشین هرمزد، ادامه می یابد و میان خسرو و چوبینه جنگ هایی بسیار در می گیرد که پیروزی با بهرام است. در یکی از این نبردها، خسرو پرویز از یاران خود جدا می شود، در حالی که دشمن در تعقیب اوست. پادشاه سرانجام به غاری می رسد و بدان جا پناه می برد:

به پیش اندر آمد یکی غار تنگ / سه جنگی پس اندر، به سان پلنگ

بن غار هم بسته آمد ز کوه / بماند آن جهاندار دور از گروه

1261 / 1877-1879

بهرام به همراه سه پهلوان بزرگ خویش در پی او می آیند. خسرو متوجه می شود که انتهای غار، توسط کوهی مسدود شده است و غار به اصطلاح بن بست است.

خسرو که از یک طرف کوه را در پیش دارد و از سویی دیگر بهرام در تعقیب او است، درمانده می شود و دست به دعا برمی دارد. ناگاه از کوه خروشی برمی خیزد و سروشی پدیدار می گردد. فرشته به سوی خسرو پرویز می آید و او را از آنجا برمی گیرد و به بالای کوه می برد و بدین ترتیب شهریار از دست بهرام خلاصی می بابد:

هم آن گه چو از کوه بر شد خروش / پدید آمد از راه فرخ سروش

همه جامه اش سبز و خنگی به زیر / ز دیدار او گشت خسرو دلیر

چو نزدیک شد دست خسرو گرفت / ز یزدان پاک این نباشد شگفت

چو از پیش بدخواه برداشتش / به آسانی آورد و بگذاشتش

1261/ 1886- 1889

در باالای کوه، سروش به خسرو پرویز نوید می دهد که به زودی پادشاه جهان خواهد شد و سپس از مقابل دیدگان خسرو ناپدید می شود.

گفته شده است که غار نمادی مونث است. زهدان زمین و در حکم مادر است. ویژگی پناه دهندگی او نیز از همین موضوع ناشی می شود. غار در نقش مادر است و همان طور که مادر از فرزند خود محافظت می کند، غار نیز از انسان که از خاک است و در روی زمین اقامت دارد، مراقبت می کند.

غار با کوه در ارتباط است. خسرو  از خداوند درخواست کمک می کند. در همان هنگام سروش، فرشته آورنده گفتار اهورایی، ظاهر می شود. این پرنده از بالای کوه آمده است (کوه ها ارتباطی تنگاتنگ با آسمان دارند) و به کمک شهریار ایران می شتابد؛ دست او را می گیرد و به بالای کوه می برد. او را از مرگ نجات می بخشد و نوید پادشاهی به وی می دهد. خسرو پرویز از غار به کوه صعود می کند، آن هم به کمک یک پرنده مقدس و اهورایی. خروج از غار نماد تولد دوباره است (کوپر، 1379: 90) خسرو هنگامی که از غار خارج می شود، دیگر آن انسان ضعیف و زبون نیست. نیروی غیبی به کمکش شتافته و او را از مرگ نجات داده است. او دوران جدیدی از زندگی خویش را آغاز می کند. اگر تاکنون پادشاهی شکست خورده بود، از این پس قدرت بلامنازع می شود.

بنابراین می توان گفت که کارکرد دوگانه غار، بستگی به موجودی دارد که درون آن است. اگر اژدها یا دیو یا نیرویی اهریمنی در غار باشد، آن جا تبدیل به مکانی مخوف و مرکز نابودی و ویران گری می شود و اگر شخصیتی مثبت به غار وارد شود، غار تغییر کارکرد می دهد و پناه گاهی می گردد که او را از شر دشمن نجات می بخشد. فرد قدرت دوباره می یابد و مسیر زندگی اش عوض می شود.

غار قلب کوه و نماد عالم اصغر است و کوه مظهری از جهان برین. سروش از این جهان پرواز می کند و برای انجام مأموریت خویش یعنی نجات جان خسرو و مژده پادشاهی دادن به او، به زمین می آید، پادشاه را دربر می گیرد و دوباره به کوه بازمی گردد. در آن جا خبر خوش را به او می دهد. شاه در بالای کوه، شهریاری خود را نثبیت می کند و نزد لشکر خویش می آید:

هم آن گاه خسرو بدان روی کوه / پدید آمد از راه دور از گروه

1261/ 1904

او مصمم به جنگ با بهرام چوبینه است و به پیروزی خویش اطمینان دارد و چنین نیز می شود. مشابه این کارکرد در قران و داستان غار ثور نیز وجود دارد.

 

برداشت از:

ویژه نامه همایش بین المللی هزارمین سال سرایش شاهنامه

 

نظرات 19 + ارسال نظر
فرانک چهارشنبه 28 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 12:21 ب.ظ

درود
گرینش بسیار شیوایی بود.
لذت بردم.

درود بر فرانک گرامی
خوشحالم که یادداشت سودمند بوده

فریدون چهارشنبه 28 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 01:44 ب.ظ

.
.

شهرزاد گرامی

غار سر پناهی طبیعی ست که پرنده، چرنده و یا خزنده (سرنشینان کره زمین) در صورت لزوم می توانند از آن به عنوان سر پناه استفاده کنند. نیازی نیست غار را مقدس یا اهریمنی و غیره فرض کنیم

آیا نوع استفاده از چیزی در ماهیت آن چیز تغیری ایجاد می کند؟

مثلن اگر از آجر برای ساختن بنای مدرسه ، یا بیمارستان یا ساختن زندان و یا برای حمله به کسی استفاده شود آیا در ماهیت آجر تغیری ایجاد می شود ؟ مسلمن نحوه ی استفاده از آجر، در کیفیت و عناصر متشکل آجر تغیری اساسی ایجاد نمی کند.

لذا نحوه استفاده از غار تغیری در ماهیت طبیعی غار ایجاد نمی کند.

به نطر من اینکه بیاییم غار را تافته ی جدا بافته ای از آنچه که هست فرض کنیم ، به منزله ی آب در هاون کوفتن است



با صمیمانه ترین درود ها و سپاس ها

بسیار سپاسگزارم که مقاله را خواندید و دیدگاه تان رابا ما در میان گذاشتید. همچنان که می دانید بسیاری شاعران و نویسندگان در طول قرون مختلف دیدگاه و مفاهیم مورد نظر خود را از طریق بیان نمادین و رمز آمیز و در بستر داستان هایی به ظاهر بی ارتباط با اصل موضوع بیان کرده اند نمونه این آثار در ادبیات ما کم نیست اگر عطار مرغان منطق الطیرش را بر فراز آسمان پرواز می دهد و در نهایت سی مرغ را بر قاف دانایی می نشاند یا خرقه شیخ صنعان را در راه کسب معرفت رهن خانه خمار می کند، خواست و اراده شاعر بر این قرار گرفته تا در قالب تمثیل منظور و مفهوم مورد نظر خود را به خواننده منتقل نماید.
زبان اسطوره نیز چنین ویژگی دارد یعنی زبانی رمزپردازانه است. به گمان من، لایه های معنایی اسطوره همچون لایه های پیاز پوسته در پوسته خواننده را به سمت قصد و معنای اصلی هدایت می کنند همین است که وقتی فردوسی در بن غاری ضحاک را به دست فریدون به بند می کشد و یا دیو سپید را مقهور پهلوانی رستم می نماید و یا رستم را به راهبری رخش از ظلمات می رهاند، نمی توان و نباید به تنها به معنای ظاهری داستان اکتفا کرد؛ این گونه می شود که برای مثال در بازپردازی اسطوره ضحاک با کشف کلیدها و راز و رمزهای کارکرد عناصر داستان، نقش هر یک از آن ها را به عنوان کارگزاری در نبرد میان نیکی و بدی فراتر از ظاهر داستان می رود و یا در هفت خوان رستم و ... هر یک از کنش های پهلوانان و قهرمانان معنا و مفهوم خاصی را افاده می کند.

با درود و سپاس فراوان

پروانه پنج‌شنبه 29 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 08:43 ق.ظ

شهرزاد جان بسیار سپاسگزارم که زحمت کشیدی و مقاله «بازتاب اساطیری غار »را تایپ کرده و برای خواندن همگان گذاشتی.

مقاله را خواندم و این دسته بندی های نمادین از غار خیلی خواندنی بود.
این مقاله با زهم به من نشان داد که شاهنامه همانند یک سمفونی بزرگ بسیار هماهنگ است و باید در عین به یادداشتن جزییات از دور هم به آن نگاه کرد و نکات هماهنگ را بیرون کشید.

شاد و تندرست باشی

پروانه گرامی
از این که همیشه یار مهربان و همراه این انجمن به ویژه مایه دلگرمی ام هستید، بسیار سپاسگزارم. از شمابسیار می آموزم و خوشحالم که عضو کوچکی از این انجمن هستم.

پروانه پنج‌شنبه 29 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 08:59 ق.ظ

با اجازه صاحبخانه:

فریدون گرامی
غار را در اینجا نباید آن غار فیزیکی در نظر بگیریم همانگونه که دیو را باید مردم و یا خصلت های بد در نظر بگیریم
در ستون نظریات هفت خوان شما پیامی بر بازبینی هفت خوان نوشته بودید که با این پیام شما در اینجا بسیار تفاوت دارد.

و در عین حال این دید انتقادی شما را بسیار می پسندم و هر بار پس از خواندن آن به فکر می روم و با خودم فکر می کنم که شما حتما به شاهنامه علاقه دارید که گاهی با پیام هایتان به ما یاد می دهید، پس باید دیدی هم نسبت به این گنجینه ی تاریخ و فرهنگ بشریت داشته باشید .
ولی شوربختانه تا کنون از پیام های شما نتوانسته ام به نتیجه ای برسم پرسش من از شما این است شما از چه دریچه ای به شاهنامه نگاه می کنید:

یک: گزارشی از تاریخ و فرهنگ ما

دو: آیا باید کتاب را خواند و یاد گرفتنی ها را یاد گرفت و بدی ها را برشمرد.

سه: آیا این کتاب از نظر شما تاریخ و فرهنگ قسمتی از زندگانی بشر است که باید به آن بپردازیم و یک به یک آن را رد کنیم و ببندیمش و بگذاریمش کنار؟

و یا:
چهارم:باید شاهنامه را از چشم شاملو و کسانی را که شاملو را بت کرده اند دید.

راستش تا کنون نتوانسته ام بفهمم شما چرا شاهنامه می خوانید؟

پروانه پنج‌شنبه 29 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 09:03 ق.ظ

فریدون گرامی
دو سه روز پیش فیروز از من خواست که سلام گرمش را به شما برسانم و برایتان بنویسم که همیشه جویای حال شما است و خواهان سلامتی شما.
با اینکه به او گفتم همیشه سلام هایت را می رسانم از من خواست حتما در ستون نظریات انجمن برایتان بنویسم .

با پوزش از دیرکرد

فرانک پنج‌شنبه 29 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 10:28 ق.ظ

باز هم یک مفهوم به چالش کشیده شده است ابتدا گمان نمی کردم این مفهوم به نظرم ساده هم دچار چالش شود!! اما شده
غارها هم مانند بسیاری از عناصر طبیعت مانند کوه ها، رودخانه ها، دریاها، آب های شور و شیرین، و ... دارای مفهوم نمادین هستند نه آن چیزی که به عنوان یک عنصر طبیعی دیده می شوند. انسان عصر اساطیر عناصر طبیعت را جاندار و زنده می پنداشت پس برای آن ها کارکردهایی فراتر از ویژگی های طبیعی شان قائل می شد. چنین برداشت هایی فرایندهای ذهنی و روانی انسان از گذشته تا امروز است. کبوتر نماد دوستی و آشتی است اما چه چیزی کبوتر را به عنوان این نماد معرفی می کند؟ جز باور انسان به کارکرد عناصر طبیعت فراتر از چیستی فیزیکی شان؟ وگرنه یک کبوتر، کبوتر است یک پرنده چه ربطی به آشتی و دوستی دارد؟ وقتی منطق الطیر را می خوانید اگر با دیدگاه کنونی فریدون گرامی برخرود کنیم هیچ مفهومی از آن ادراک نخواهد شد زیزا در این صورت پرندگان چه ربطی به خصایص انسانی دارند اما شما با دیدگاه تمثیلی به ان ها نگاه می کنید و آن را درک می کنید.
از این دیدگاه غار هم به همین صورت دیده می شود. نمی دانم فریدون گرامی آیا تا حلا درون غاری رفته اید یا نه؟ اما وقتی در تاریکی قرار می گیرید و حتا نور ضعیف چراغتان پیش پایتان را به سختی روشن می کند و قتی احساسی در عمق غار به شما دست می دهد که هرگز از آن بیرون نخواهید رفت و آفتاب را نخواهید دید؟ وقتی به قندیل ها یش دست می کشید وقتی شگفتی های آن را می بینید با انسان عصر اساطیر هم آوا می شوید و احساس او را درک می کنید زیرا شما در غار نفس کشیدن غار را احساس می کنید گویا قلب تپنده ای در سینه اش می تپد. برای انسان کهن چیزی مثل غار اگر هراس بیافریند اهریمنی می شود و اگز موجب امنیت و آرامش خاطر باشد نیک و پسندیده است. در این باره بحث دراز است.

فرانک گرامی
از پیام های وزین شما چه در انجمن و چه در اینجا همواره لذت می برم و از آن ها می آموزم. این وبلاگستان هم برای خودش حکایت های عجیبی دارد. دیروز بدون این که پیامتان را دیده باشم، یادداشتی در پاسخ به پیام فریدون گرامی نوشتم ولی متاسفانه فرصتی نشد آن را اینجا بگذارم و حالا با خواندن پیام شما بیشتر به این دلیل که نزدیکی دیدگاه هایمان در این بخش برایم خیلی جالب بود، پیامم را اینجا می گذارم وگرنه پروانه گرامی و شما حق مطلب را به جا آورده اید.
با درود و سپاس فراوان از همراهی و همدلی شما

فریدون شنبه 31 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 06:05 ق.ظ

یک - به نطر من هرچیزی که تصور شود صد در صد درست است و در آن هیچ اشکالی نیست و ضد خود را در خود و یا محیط خود ندارد دارای بنیادینی ناقض است و از گردونه تفکر خارج است.

لذا اگر تصور کنیم شاهنامه بی عیب و نقص است، در نتیجه آنرا از گردونه شناخت خارج کرده ایم و به آن پیراهن تقدس پوشانده ایم . با چنین تصور مقدسی اگر به خواندن و اندیشیدن در باره شاهنامه و یا هر مقوله دیگری بپردازیم راه به جایی نخواهیم برد . در جنین شرایطی هر جا اشکالی داشته باشد به جای انتقاد و یا به جای بر رسی و پژوهش ، به تعابیر و سمبل ها یی پناه می بریم که حاصل اش ذهنی گرایی های دور از حقیقت است . تنها آدم ها نیستند که در برابر تشویق ها و فرمانبرداری ها ی بی چون و چرای اکثریت، تبدیل به دیکتاتور می شوند . ادبیات دیکتاتور نیز داشته ایم . ادبیاتی که برای برهه ای از زمان، کسی جرات انتقاد از آنرا نداشته است .
********
نقش روشنفکر در جامعه اینست که با هر چیزی به صورت انتقادی نگاه کند و هیج چیزی را به عنوان اصل نپذیرد.
*********
دو - برای نماد گرایی (Symbolism) انتهایی نیست . می توانیم برای هر جیزی تعبر ، تفسیر و نمادی قایل شویم و برای هر مطلبی کتاب ها بنویسیم . همانطور آگاهید، بادیدگاه های مختلف هر اثر ادبی را می شود مورد نقد و بر رسی قرار داد و نا گفته نماند که هرکس تعبیر دلخواه خود را از یک اثر ادبی به دست می دهد.

همانطور که واقفید ما می توانیم شاهنامه را بنا به میل و سلیقه خود از دیدگاه فمینیستی ، یا تاریخی ، یا روانشناختی، یا فرمالیستی، یا مارکسیستی، و یا ملی گرایی و یا ده ها دیدگاه های دیگر مورد بر رسی قرار بدهیم .

حتی می شود بر سبیل تفنن، از دید سمبلیسم غار را بررسی کنیم و بگو ییم منظور فردوسی از غار ... غ - الف - ر غرور ایرانیان رنجدیده بوده و به سبک همین مقاله که غار را پناهگاهی مقدس نامیده، از شاهنامه اشعاری پیدا کنیم و تابت کنم منظور فردوسی از غار همیشه غرور ایرانیان رنجدیده در دو قرن سکوت بوده است
و بیاییم از ظن خود غار را تعریف و تفسیر کنم
هر کسی از ظن خود شد یار من
از درون من تجست اسرا ر من

اما در درون ذهنیت فردوسی چه اسراری نهفته بود ؟

حقیقت چه بود ه؟

بحث دارد به درازا می کشد من با ذکر دوسئوال مطلبم را به پایان می رسانم

الف - مقدس یعنی چه ؟
ب- آیا ساده تر نیست غار را همان غار قبول کنیم و آنرا مقدس یا اهریمن نپنداریم؟


***************
در پاسخ فرانک گرامی، باید عرض کنم در خطه جنوب، ایران نو جوانان روستایی بر این باور بودند که در غار ها جن ها و پری ها زندگی می کنند و من از سر کنجکاوی برای دیدن جن ها به غار ی سر زدم.
در آنجا یک بز کوهی بود که پا به فرار گذاشت و یک مار که در نور چراغ قوه به درون سوراخی خزید . وقتی مطالب را برای نو جوانان روستایی تعریف کردم گفتند آن بز کوهی پری بوده و آن مار جن بوده که در لباس مار ظاهر شده . خندیدم و گفتم آن پری را دو شکار چی چند ین متر آنطرف تر شکار کرده بودند و کباب اش کرده بودن و داشتند و می خوردند.

ما در پیاله عکس رخ یار دیده‌ایم
ای بی‌خبر ز لذت شرب مدام ما

********
در پاسخ پروانه گرامی
آری من نیز به هفت خوان رستم با دیدی نمادیه نگاه کردم . ولی دلم نیامد یک مکان فیزیکی را نمادیه فرض کنم . در نماد باید احساس ، تفکر و ذهنیت شرکت داشته باشد . و اگر قرار است مکان نماد باشد حد اقل باید آنچنان گسترش و عظمت داشته باشد که ذهن بشری بتواند از آن چیزی بسازد . مثل مادر مهربان طبیعت، دریای پرشور، کهکشانی از محبت

ولی وقتی غار را به خاطر حوادثی که در اطراف آن رخ می دهد مقدس یا اهریمنی بنامیم برای من قابل قبول نیست
******
البته وقتی به آخر شاهنامه رسیدیم نظرم را خواهم نوشت

*******
از فیروز عزیز تشکر می کنم. کا ش او هم در این بحث شرکت می کرد و از نطر او در باره غار مقدس و غار اهریمنی مطلع می شدیم.

****************
از پروانه گرامی به خاطر پاسخ ها و تشکیل این انجمن بسیار تشکر می کنم سپاسگزار م .
*******
از فرانک گرامی نیز به خاطر مطالب و پاسخ ها ی وزین شان ن نیز تشکر می کنم.
*******
از شهر زاد گرامی به خاطر حضور گرامیقدر شان و پاسخ های آموزنده شان بسیار شادمانم و سپاسگزارم

با صمیمانه ترین درود ها


پروانه شنبه 31 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 02:02 ب.ظ

فریدون گرامی
فیروز این روزها سخت سرگرم تماشای کله پا شدن بشار اسد استو گوش کردن خبرها!

مقاله ی غار را خوانده است . پیام شما را به او خواهم رساند. چه خوب که او هم از گوشه ی دیگری به این مقاله نگاه کند.

پروانه شنبه 31 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 02:06 ب.ظ

راستی غاری که صدام داخل آن خزیده بود از چه نوعی بود؟

بشار اسد هم بهتره تشیفشو ببره تو غار!

محسن شنبه 31 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 02:58 ب.ظ

هر کسی را که در ایران سراغ بگیرید غار علی صدر را رفته است. ولی من با این که حدود یک سال شاید بیشتر در چند کیلومتری این غار زندگی کرده ام آن را ندیدم. من اصلن نتوانستم یا همت نکردم یا .......... نمی دانم که چه بگویم، هرگز وارد هیچ غاری نشدم.
غار شاید خیلی خبیث است در زندگی من.

اشکالی نداره خودتان که بهتر می دونین همه ما یک جورایی توی غار هستیم.

شهرزاد شنبه 31 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 08:18 ب.ظ

فریدون گرامی
شما همیشه با نگاه کردن از زوایای گوناگون به یک موضوع دیدگاه های مختلفی را مطرح می کنید، همواره در گفتگوها شاهد آن بوده ام که از مطلق گرایی و تک بعدی نگری دوری کرده اید، این نوع نگرش شما را بسیار دوست و همیشه از آن آموخته ام. من هم همانند شما براین باور هستم که می توان هر پدیده ای را به عنوان نمادی فرض کرد و برای آن کارکرد و تفسیری قایل شد ولی آنچه این پژوهش را از نکته مورد اشاره شما متمایز می کند، کارکردهای مشترکی است که نویسندگان آن با توجه به نمونه های مشابه در کتب دینی و ادبی به آن ها دست یافته اند، این قابل پذیرش است که این پژوهش ها گاه به بیراهه نیز می روند و نکات بی ارتباطی را به هم پیوند می دهند که ادامه دادنش جز آب در هاون کوفتن نیست ولی حداقل بسیاری از بخش های این پژوهش از این خطا مبرا است.

اشاره کرده اید که شاهنامه را می توان از دیدگاه های گوناگون مورد بررسی قرار داد. البته همین طور است، اگر نتوان بنا به سرشت حماسی شاهنامه، از پوسته به ظاهر شکننده – ولی در حقیقت سخت آن – فراتر رفت و رمزهای پنهان آن را بیرون کشید، هرگز نمی توان به این امید داشت که کلام سخته حکیم فردوسی و مغز آن را دریافت و آن گاه ناچار باید بسنده کرد به برداشت هایی ظاهری که اصلاً با سرشت و طبیعت شاهنامه سازگاری ندارند ولی باید به این نکته توجه داشت که پیچیدگی که ما در متون اسطوره ای – همچون شاهنامه – با آن مواجه هستیم بسیار متفاوت با پیچیدگی است که مثلاً در یک اثر عرفانی یا تمثیلی وجود دارد. خود فردوسی هم در ابتدای شاهنامه اش از خوانندگانش خواسته فریفته این ظاهر آسان نشوند و رمزهای پنهان این اثر بی بدیل و یگانه را واکاوی و کشف کنند؛ همین باعث می شود که برای مثال شما به تحلیل هفت خوان رستم به آن صورت زیبا و خواندنی بپردازید یا یک پژوهش گر دیگر به بررسی کارکرد غار در شاهنامه و متون مشابه بپردازد. نکته ای که در این جا مهم است از دیدگاه من نسبت دادن واژه اهریمنی یا مقدس به غار نیست – که در این پژوهش خواسته پژوهش گران بیشتر این بوده که به رخداد یا موجود اهریمنی یا مقدس که در غار پناه می گیرد اشاره کرده باشند نه این که بخواهند غار را اهریمنی یا مقدس جلوه دهند– بلکه مهم کنش ها و خویش کاری هایی است که رفتارها و کارکردهای عناصر داستان را طی یک رشته حوادث مشابه به طور پیوسته وزنجیره ای در طی شاهنامه به هم پیوند می دهد به طوری که وقتی مجموع این کارکردها را کنار هم می گذاریم، می بینیم گویی تمامی این رخدادها با یک نخ نامرئی به یکدیگر پیوند خورده اند و ارتباط دارند و در بخش های مختلف کارکردهای قابل پیش بینی از آن ها سر می زند و این همان چیزی است که همواره یک پژوهش گر یا محقق در واکاوی یک یا چندین اثر در پی آن است و آن را از حالت تفنن و سرگرمی و ... دور می کند و یک پژوهش را هدفمند می کند. تا نظر شما و سایر دوستان در این باره چه باشد؟

فرانک یکشنبه 1 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 08:55 ق.ظ

درود
شهرزاد گرامی چه قدر شیوا توضیح دادی. بسیار عالی.

ممنونم فرانک جان
امیدوارم نظر فریدون گرامی را هم در این باره داشته باشیم.

فریدون یکشنبه 1 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:48 ب.ظ

شهرزاد گرامی
گرچه با نحوه ی برخورد این مقاله با شاهنامه و نتیجه گیری های آن هنوز موافق نیستم ولی از اینکه محبت کرده ا ید و توضیحاتی در خط فکری این مقاله نوشته اید بسیار تشکر می کنم.


شاد و پاینده باشید

فریدون گرامی
همواره از پیام های پربار شما آموخته ام و بسیار خوشحالم که در این گفتگو حضور دارید، امیدوارم در گفتگوهایی که در ادامه شاهنامه خوانی در انجمن خواهیم داشت، با کمک شما و دیگر دوستان بیشتر با شاهنامه و آموزه هایش آشنا شوم.

شاد و تندرست باشید

فرانک یکشنبه 1 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 01:17 ب.ظ

درباره ی تقدس زایی برای عناصر طبیعت یا دیدگاه اهریمنی به آن ها داشتن اگر به مفهوم تابوها در زندگی انسان کهن بازگردیم بسیاری از دلایل مقدس و نامقدس بودن عناصر برایمان آشکار
می شود.
*****************************************
نکته ای که برایم جالب بود این که فریدون گرامی غار را به صورت غ ار تفسیر کردند و گفتند
فریدون گرامی: «حتی می شود بر سبیل تفنن، از دید سمبلیسم غار را بررسی کنیم و بگو ییم منظور فردوسی از غار ... غ - الف - ر غرور ایرانیان رنجدیده بوده و به سبک همین مقاله که غار را پناهگاهی مقدس نامیده، از شاهنامه اشعاری پیدا کنیم و تابت کنم منظور فردوسی از غار همیشه غرور ایرانیان رنجدیده در دو قرن سکوت بوده است.»
این تفسیری که جناب فریدون گفته اند تفسیر سمبلیستی نیست بلکه تفسیر واژه است که به تاویل درامده است.
در فارسی واژه ی سمبل symbole به نماد، نشانه و رمز برگردان شده است. البته در نوشتار غار به نمادپردازی غار اشاره نشده بلکه فقط کارکردهای غار را مورد بررسی قرار داده است. گروهی که از یونگ الهام می گیرند غار را نماد زهدان دانسته اند... یا نماد ضمیرناخودآگاه دانسته اند و و و در این صورت با نمادهای مطرح شده می توان از غار تفسیر نمادین (symbolic) ارائه داد وگرنه تفسیر غ ا ر (غرور ایرانیان رنج دیده ) یک تفسیر شخصی است که از ذهنی پویا و خلاق سرچشمه گرفته است که می تواند برای هر حرف یک واژه ی تازه بسازد و برای مجموع حروف یک واژه عبارات تازه تری بیافریند. این مهم است که میان تفسیر و تاویل و برداشت ما از نکته ای ، موضوعی، داستانی و نماد ارتباط ساختاری با تمامی اجزاری یک اثر داشته باشد و با کل متن مرتبط باشد. تمامی اجزای یک متن درهم تنیده اند یا به قول پروانه ی گرامی یک متن
«مانند یک سمفونی بزرگ بسیار هماهنگ است و باید در عین به یادداشتن جزییات از دور هم به آن نگاه کرد و نکات هماهنگ را بیرون کشید.»

فریدون یکشنبه 1 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 01:31 ب.ظ

توصیحاتی در باره پیام دوم ام

یک - هنگام نوشتن این پیام ، جامعه در مد نظر بوده، نه فرد مشخصی. در ضمن برای من غیراز خدا و فرستاده های او هیچ چیزی مقدس نیست

پاسخ شهرزاد گرامی به این پیام من جالب و خواندنی بود . به هر حال با وجود این توضیحات، من هنوز با خط فکری مقاله و نتیجه گیری آن موافق نیستم. باز کردن بحث در باره این مقاله و بر رسی سطر به سطر آن در حوصله ی این ستون پیام ها نیست و در اینجا به ادامه آن خاتمه می دهم و از دوستانی که در این گفتگو شرکت کردند صمیمانه تشکر می کنم.

*********
در همین پیام دوم در پاسخ فرانک گرامی در رابطه با غار یکی از خاطرات خود را نوشته بود م و در زیر آن خاطره
این شعر را نوشته بودم

ما در پیاله عکس رخ یار دیده‌ایم
ای بی‌خبر ز لذت شرب مدام ما

شعر فوق را در رابطه با تفکر آن نوجوانان ده پانزده ساله نوشته نوشته بودم که تحت تاثیر افکاری بودند که با واقعیت ها ی عینی فاصله ی بسیار داشت و بی خبر از حقیقت قابل لمس بودند. این توضیح را به این دلیل می نویسم که احیانن برای فرانگ گرانقدر این فکر پیش نیاید که این شعر در رابطه با سئوال ایشان بوده است.

با درود و سپاس فراوان

فریدون یکشنبه 1 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 10:35 ب.ظ

فرانک گرامی
نکته اصلاحی شما، در مورد تفسیر و نماد، کاملن درست است و حق باشماست و از شما به خاطر دقت تان واقعن ممنونم.
با سپاس و تشکر فراوان

پروانه دوشنبه 2 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 09:51 ق.ظ

فریدون گرامی
با توجه به آخرین پیامتان آیا هنوز هم با برخورد این مقاله با غار موافق نیستید؟

اروج چهارشنبه 17 آذر‌ماه سال 1400 ساعت 04:28 ق.ظ

متاسفانه سالها پس ازنشرمقاله من آن راخواندم واقعأخوب است ولی:
1-هرچند استادگرانقدر ازواژه غاردرشاهنامه استفاده کرده ولی این واژه عربی است ومعادل فارسی آن سُم یاسَم یاشم وسنب یا شنب (شنب غازان درتبریز)یا سمج یا سمجک و...ودرپهلوی سومب است وفعل سُنبیدن به معنی سوراخ کردن که هنوزدربعضی ازگویش های شاخه فارسی مانند کردی رواج دارد.وواژه روزهای های هفته با پسوند شنبه ازاین واژه گرفته شده که به معنی گنبداست وایرانیان آسمان را تمثیلی ازگنبد می دانستند (بهرام گور هفت گنبد ساخت هریک به رنگی ،هفت پیکر) ریشه سانسکریت آن اَسمجت واَ ازادات نفی وبدون درنظرگرفتن اَمعنی آن پوشیده ومخفی وامان وپناهگاه است واستادفریدون جنیدیدی سُم را سالم معنی کرده است .سخن از بابت واژه شناسی ومعنا شناختی زیادست واگرشکل فارسی آن را درنظربگریم فی نفسه واژه ای اسطوره ای وبصورت ظاهر خانه وخانه زیرزمینی ودره وشکاف کوه و....معنی می دهد وهزاران واژه مترادف آن ساخته .شده که هرکدام نوع خاص یا بخشی ازواژه سنب را نشان می دهد.
2-کوه وغار دربیشتر باورهای اقوام وملل مختلف واساطیرآنها نمودی معنوی دارند.اعم ازنمودخیر یا شر
3-درمیرائیسم محل نیایش را بطورعام غار ومعبدودرنهایت معبدمقدس می خوانند.ونیز یکی ازمعانی سنب محل اجتماع لشگر نشانگرمقام سرباز ونیزبا معنی ملون ومنقش(معین) نقش پردازیهای معابد ازخورشیدوماه وستارگان است
4-درعرفان وتصوف بیشتر واژه کاربردی ازنوع عمل یا مکان مانند کنج وزاویه وگوشه وسردابه ودخمه وقبه وگورابه وگنبد و...حتی خانقاه برخاسته ازمعنی واژه سنب ولی تبدیل یافته آن است.ز دیوان روی زمین دور باش-به سردابه قدس با حور باش. نزاری قهستانی .موفق ترباشید.

انسی جمعه 14 مهر‌ماه سال 1402 ساعت 12:58 ب.ظ

سپاس

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد