اهریمن پرستی زروانی و نمونه های بازمانده از آن- (1)

این نوشتار به  5بخش تقسیم شده است با عناوین:

1. دو بن گرایی هرمزد و اهریمن 

2. اهریمن پرستی 

3. اهریمن پرستی و قربانی انسانی

4. اهریمن پرستی و سرنوشت اهریمن

 5. نشانه های اهریمن پرستی در شاهنامه

بخش نخست:

نامه ی ایران باستان، سال هشتم، شماره اول و دوم، 1387: 39 ـ 21

اهریمن پرستی زروانی و نمونه های بازمانده از آن

آرش اکبری مفاخر

دانشگاه فردوسی مشهد


مسئله ی خیر و شر یکی از کهن ترین چالش های درونی و روانی انسان است. انسان در آغاز بین این دو امر تفاوت بنیادی قائل بوده و آن ها را از هم باز می شناخته است.

در کهن ترین نوشته ی ایرانی، گاهان (2.45: 3.30)، دو عنصر خیر و شر در برابر یکدیگر قرار گرفته و در همه ی ویژگی ها با یکدیگر ناسازگار بوده اند. روشنی و تاریکی دو نماد برجسته ی اندیشه ی خیر و شر است. تاریکی و روشنی هر دو آفریده ی اهورامزدا هستند. (گاهان، 5.44، 7)، اما با دگرگونی در جایگاه اهورا مزدا، او از جایگاه یگانگی خود پایین آمده در جایگاه سپند مینو، نقطه ی مقابل انگره مینو، اهریمن، قرار  می گیرد. بنابراین اندیشه ی یگانه باوری گاهانی به اندیشه­ی دوگانه باوری دگرگون می شود. آموزه های دوگانه باوری به کردارهای دوگانه آفرینی می انجامد؛ یعنی اهورامزدا آفریننده ی نور به شمار می رود و در برابر او، اهریمن آفریننده ی تاریکی (هفت ها، 1.37).

اندیشه­ ی دوگانه باوری هرچند عقلانی باشد، باز هم نیاز اعتقادی انسان را برای یافتن سرچشمه ای یگانه برای دو بن خیر و شر برآورده نمی کند، اما زروانی گری پاسخی برای برآورده کردن این نیاز انسان است.

در دیدگاه زروانی، پیش از آفرینش آسمان و زمین و دیگر موجودات، حقیقتی به نام زروان وجود داشت. زروان هزار سال نیایش و ستایش کرد که صاحب فرزندی به نام هرمزد شود تا هرمزد آسمان و زمین و هر چه در آن است را بیافریند. پس از هزار سال نیایش، این شک و تردید در زروان پدید آمد که آیا نیایش های او سودمند بوده و او صاحب هرمزد خواهد شد یا رنج او بیهوده است؟  

زروان همزمان با این کشمکش درونی، هرمزد و اهریمن را باردار بود. هرمزد حاصل نیایش او و اهریمن حاصل شک و تردید او بود.

زروان هستی دو فرزند را احساس کرد و با خود گفت که هر کدام از این فرزندان زودتر به دنیا بیاید پادشاهی را به او خواهم بخشید. در این هنگام اهریمن شکم پدر را درید و در برابر دیدگان او ایستاد. او فرزندی تیره و بدبو بود. پس از او هرمزد که نورانی و خوشبو بود زاده شد و در برابر پدر ایستاد. زروان که پیمان کرده بود پادشاهی جهان را به فرزندی دهد که زودتر به دنیا بیاید، بر سر پیمان خود ماند و پادشاهی جهان را برای نُه هزار سال به اهریمن بخشید. سپس هرمزد را بر او پادشاه کرد تا پس از نُه هزار سال، پادشاهی جهان به هرمزد برسد و او به دلخواه خود رفتار کند. پس از آن هرمزد و اهریمن شروع به آفریدن کردند، هرچه هرمزد می آفرید، نیکویی و راستی و هر چه اهریمن می آفرید، بدی و کژی بود. (کلبی، 1380: بند 1).

از مجموعه ی باورهای زروانی چنین برمی آید که زروان در اصل خدا ـ پدری بوده که همه ی خدایان، دیوان، همه ی نیروهای خوب و بد و همه ی جهان از او پدید آمده است. (بهار، 1375: 159). برای انسان نخستین یافتن بنیادی برای روشنایی و تاریکی، افزودن و کاستن ماه در آسمان، آمدن بهار و خزان و در پایان مرگ انسان و یکسان شدن با خاک پرسشی همیشگی و بسیار مهم بود. انسان نخستین با تفکر کودکانه ای که از ناخودآگاه ناب او سرچشمه گرفته بود به پرسش های خود پاسخ می داد. این پاسخ کودکانه را در سخنان زال، کودکی که به دور از مردم متمدن و دانش آنان و در دل طبیعت بزرگ شده، نیز می بینیم:

وگــر آز بــرزیم و پیـچــان شویمپدید آید آن گه که بی جان شویم
گر ایوان مــا سر به کــیوان بَرَستازین بهــره ی ما یکـی چــادَرست
که بر روی پوشند و بر سرش خاکهمه جای بیم ست و تیمار و باک
بیـابـان و آن مــرد بـا تیـــز داسکجا خشک و تر زو دل اندرهراس
تـر و خشک یکسان همــی بـدرود وگــر لابـه سازی سَخُـن نشنــود
دروگر زمان ست و مــا چون گـیا همــانش نبـیـره همــانش نـیــا
به پیر و جوان یک به یک ننگــرد شکاری که پیش آیدش بشکـــرد
جهان را چنین است ساز و نـــهاد که جـز مرگ کس ز مــادر نــزاد
از یــن در درآیــد بـدان بـگــذردزمــانه بـرو دم هـمــی بشـمــرد


 


(شاهنامه، 1/ 253 ـ 252/ 1275 ـ 1267)

در گذر زمان انسان در نگاهی ژرف تر به یک ساختار دین شناسی برای پاسخ خود نیاز داشت. اندیشه ای که بر پایه ی آن زمان و یا مکان را موجود نخستین و سرچشمه ی خیر و شر، روشنایی و تاریکی، دوستی و دشمنی و پدر خوبی و بدی بشناسد. نتیجه ی کاوش و جست و جوی انسان گذر از ناخودآگاه کودکانه به خودآگاه خردمندانه و فلسفی بود: 

اگر با تــو گــردون نشیــند به رازهـم از گــردش او نیــابـی جــواز
همـو تـاج و تخت و بلنــدی دهـد همــو تیــرگی و نـــژنـدی دهـد
به دشمن همی ماند و هم به دوست گهــی مغـز یـابی ازو گــاه پـوست
سـرت گـر بســاید بـــه ابـر سیــاه ســرانجام خــاکست ازو جـایگــاه

 

(شاهنامه، 1/ 307 ـ 306/ 327 ـ 324)

این ابیات به خوبی یادآور کهن ترین گزارش درباره ی سرچشمه ی دو بن هستی است. بنا بر این گزارش، یوحنای دمشقی[1] (533 ـ 453 م) به نقل از اودموس رودسی[2] می گوید که برخی از ایرانیان «زمان» و برخی دیگر «مکان» را سرچشمه ی دو بن هستی: هرمزد و اهریمن، روشنی و تاریکی و دو گروه موجودات خیر و شر می دانند. (Guillemin؛ 447, 89, 49: 1955 , Zaehner1.673 2001:).

پیوند تنگاتنگ انسان نخستین با زمین و آسمان مردم را بر آن داشته تا گروهی مکان و گروهی دیگر زمان را بن همه چیز بدانند. روابط مادر ـ فرزندی انسان و زمین، چهره ای یک سویه و مهربان به زمین بخشیده و ناملایمات زمین از جمله خشکسالی، سرما، یخبندان و سیل و تندر را به آسمان نسبت داده است. روابط پدر ـ فرزندی انسان با آسمان نیز باعث شده تا نیروی خدایی آسمان بر نیروی زمین برتری یافته آن را در بر گیرد. در پایان، زمان بر همه چیز برتری می یابد و همه چیز را در کام خود می کشد. رابطه ی پدر ـ فرزندی انسان نخستین با طبیعت همانند رابطه ی کودک با پدر بوده که گاه از او خشم می دیده و گاه مهر (فروید، 1340: 174).این ساده اندیشی درباره ی طبیعت باعث شده تا زروان سخت مورد ستایش و نیایش توده ی مردم قرار گیرد. او به عنوان خدای زمان دارای ذات جاودانه است و به عنوان خدای مکان که همه ی آفرینش در اوست، بی کرانه است. جز او ذاتی بی کرانه وجود ندارد و او سرچشمه ی هستی انسان است. (بهار، 1375: 159).

البته زمان بر مکان برتری دارد، بر آن سایه افکنده و آن را دربرمی گیرد. تئودور بارکونای[3]در گزارش خود درباره ی آیین زروان می گوید: در آغاز هیچ چیز جز تاریکی وجود نداشت(, Zaehner 441, 55 : 1955).این گزارش چیرگی نیروی تاریکی و شر بر نیروی روشنایی و خیر را می رساند.

سخن او پیوند بین زمان، تاریکی و نیروهای شر را استوارتر می کند. به هر حال ذات بی کرانه ی زروان که پدر هرمزد و اهریمن است، به تاریکی و نیروهای شر گرایش دارد. در پیکره های نمادین زروان این برتری نیروی شر بر خیر به خوبی به نمایش گذاشته شده تا آن جا که برخی از پژوهشگران این پیکره ها را به اهریمن نسبت داده اند.

زروان در پیکر انسان با سر شیری خشمگین و سهمگین و بال های بزرگ، در حالی که بر روی کره ای ایستاده و ماری به دور پیکر او پیچیده، تصویر شده است. هم چنین دم این مار بر روی کره و سرش بر سر شیر قرار گرفته است. زروان عصا و کلیدی در دست دارد که نماد شهریاری او بر زمین و آسمان است. همراهی زروان با نمادهایی هم چون شیر و مار، چیرگی و برتری او و نیروهای اهریمنی را بر کره ی زمین می رساند؛ زمین که دردزیر پای زروان قرار دارد، به گونه ای که او بر زمین سایه افکنده و آن را در برگرفته است.

البته توصیفات مانوی از اهریمن هم سانی هایی با این پیکره دارد. اهریمن در توصیفات مانوی زشت و ترسان، سوزاننده و نابودگر است. او دارای سری مانند شیر و دندان های همانند خنجر است. بدنی چون بدن اژدها دارد، چشمه های زهرآگین و مه های دودی از او بیرون می دمد و چون موجودی از تاریکی می خزد. بالی چون بال پرندگان دارد و به شیوه ی موجودی هوایی پرواز می کند. دمی همانند دم ماهی دارد و مانند موجودی آبزی با پرک شنا می کند و همانند چهارپایان چهارپا دارد (الندیم، الفهرست: 510 ـ 509[4]؛ بویس، متن پارتیam؛ M507).[5]

برتری اهریمن و نیروهای شر بر هرمزد و نیروهای نیکی در کیش زروانی، زمینه ی تفکرات آیینی با محوریت اهریمن و در نهایت اهریمن پرستی را در این کیش فراهم کرده است.



[1].Damascius

[2] .Eudemos of Rhodes

[3] .Theodore bar Kȏnai

4. «… و شیطان به وجود آمد که سرش چون سر شیری و بدنش چون بدن اژدهایی و بالش چون بال پرنده ای و دمش چون دم ماهی ای، و پاهایش چون پاهای چهارپایان» (نیز نک. ابوالقاسمی، 1379: 18. 15، 45. 15).

[5] . «دیو چهره…

و چهره (سرشت) …

سوزاند، نابود کند

ترساند.

با دو بال پرواز کند به آیین آفریدگان هوایی.

با پره (بال ماهی) شنا کند. چون آفریدگان آبی.

و خزد چون تاریکان

زیناوند ایستد با چهار اندام

چونان که آتش زادگان

به آیین دوزخیان بدو خرامند

چشم های زهرآگین از او برون دمند

و دمند از او مه های دودی

بلرزد دندان ها چونان خنجر» (اسماعیل پور، 1386: 212).

نظرات 7 + ارسال نظر
[ بدون نام ] یکشنبه 8 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 05:40 ب.ظ

درود بر یاران همراه
از آن جا که این نوشتار بسیار طولانی و دارای چند بخش است برای آسانی خوانش و بحث و بررسی روی آن، نوشتار را به بخش های تشکیل دهنده اش تقسیم کرده ام تا پس از هر بار خوانش و تبادل آرا، نقد و نظر وارد بخش بعدی و مبحث جزی نگرانه ترش شویم.

شهرزاد دوشنبه 9 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 09:05 ق.ظ

درود بر فرانک عزیز
از این که زحمت بخش بندی و تایپ کتاب را کشیدی سپاسگزارم می روم یادداشت را بخوانم.

فرانک سه‌شنبه 10 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 01:01 ب.ظ

.

در این بخش از نوشتارهای پرسش های زیر مطرح می شود:
1. اندیشه ی یگانه باوری چگونه به وجود آمد آیا تنها نیاز انسان به پاسخی برای سرچشمه ی یگانه برای نیروهای خیر و شر او را به سوی یگانه باوری کشاند؟
2. تفاوت یگانه باوری گاهانی با یگانه باوری در ادیان سامی چیست؟
3. براساس آن چه نوشتار مورد نظر می گوید تفکر کودکانه و ناخودآگاه ناب انسان یکی در نظر گرفته شده است آیا لزوما این دو را می توان یکی در نظر گرفت؟ و پاسخ زال را درباره ی دو بن بودن هستی در ابیات یاد شده کودکانه شمرد؟ یا این که این ابیات اشاره به بینشی کهن در ایران باستان دارد؟
4. هم سانی های پیکره ی زروان با پیکره ی میترا؟

و سایر پرسش های جزی نگرانه ی دیگر ... .

پروانه سه‌شنبه 17 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 08:29 ق.ظ

فرانک گرامی اجازه هست تا عکس به این یادداشت اضافه کنم؟ یا بدون عکس ترجیح می دهی.

این از نیکویی ذوق شماست. راستش در فرستادن پست ها یا در آپلود عکس مشکل داشتم یا بلاگ اسکای ارور می داد من هم عای عکس را به لقایش بخشیدم.

پروانه سه‌شنبه 17 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 09:45 ق.ظ

در باره پرسش هایی که مطرح کردی:
پرسش 3:

وقتی زال از کوه پایین می آید منوچهر پس از دیدن زال به سام می گوید:

بیاموز او را ره و ساز رزم
همان شادکامی و آیین بزم

سام ،زال را با خود به زابلستان برده و سپس زابلستان را برای جنگ با دیوان ترک می کند هنگام بدور با زال به او می گوید:

کنون، گرد خویش اندرآور گروه/ سواران و مردان دانش پژوه

بیاموز و بشنو ز هر دانشی / که یابی ز هر دانشی رامشی

ز خورد و ز بخشش میاسای هیچ / همه دانش و داد دادن بسیچ .»


پس از آن بدرود سخت ،سام می رود و زال به زابلستان بر می گردد:

بیامد پر اندیشه دستان سام / که تا چون زید تا بود نیک نام
2400 نشست از بر نامور تخت عاج / به سر بر نهاد آن فروزنده تاج .
ابا یاره و گرزه‌ی گاو سر / ابا طوق زرٌین و زرٌین کمر

ز هر کشوری موبدی را بخواند / پژوهید هر چیز و هر کار راند

ستاره شناسان و دین آوران / سواران و گردان و کین‌آوران

شب و روز بودند با او به هم / زدندی همی رای بر بیش و کم .

2405 چنان گشت زال از بس آموختن / تو گفتی ستاره‌ست از افروختن
به رای و به دانش به جایی رسید / که چون خویشتن در جهان کس ندید
بدین سان همی گشت گردان سپهر / ابر سام و بر زال گسترد مهر

می بینم زال تا پیش از رفتن به مهراب و عاشق شدن بر رودابه تحت آموزش سخت قرار می گیرد و مهراب هم با دیدن دانش و رای و بالای زال چنان تعریفی از زال می کند که رودابه ندید عاشق زال می شود.
پس از آن داستان هاست که منوچهر زال را آزمایش می کند و چیستان را پاسخ می دهد .
بیت هایی که نویسنده آورده است در پاسخ چیستان های موبدان و بزرگان انجمن منوچهر است .
پس می بینم آنچه نویسنده نوشته است:"این پاسخ کودکانه را در سخنان زال، کودکی که به دور از مردم متمدن و دانش آنان و در دل طبیعت بزرگ شده، نیز می بینیم:"
کاملا نادرست است. زال پس از آموزش های زیاد به این پرسش ها پاسخ می دهد. یعنی همان که نوشته ای پاسخ زال افزون بر هوشمندی خودش دانش کهن را می دانسته است.

چه عالی و دقیق گفته ای و از لخت های شاهنامه نمونه آورده ای.

بیـابـان و آن مــرد بـا تیـــز داس/ کجا خشک و تر زو دل اندرهراس: این لخت یک لخت تمثیلی است و تمثیل را خردمند می سازد نه انسانی بی دانش و خرد.
دروگر زمان ست و مــا چون گـیا /همــانش نبـیـره همــانش نـیــا: در این لخت هم زال اشاره ای به زروان خدای زمان، بخت و تقدیر و رابطه ی ان با مرگ دارد. چنین نگرشی را کسی می تواند بر زبان اورد که با دانش و رای باشد. در این ابیات رفتار مرگ نسبت به انسان و هستی توصیف می شود که بینشی فلسفی و اگاهانه و خردمندانه است. سایر لخت ها هم در تایید رفتار زمان - مرگ است.


سـرت گـر بســاید بـــه ابـر سیــاه ســرانجام خــاکست ازو جـایگــاه
در این لخت که به گفته ی نویسنده خردمندانه است همان بینش نخست را می بینیم که زال در مورد مرگ ارائه داده است.

«نتیجه ی کاوش و جست و جوی انسان گذر از ناخودآگاه کودکانه به خودآگاه خردمندانه و فلسفی بود:»
راستش به نظرم این کلمه ی کودکانه در این جا مناسب نیست اگر گفته می شد از ناخودآگاه به خودآگاه رسید از نظر مفهوم خوداگاه و ناخوداگاه و سیر تحول روان و ذهن انسان، درست تر بود.

پروانه سه‌شنبه 17 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 02:28 ب.ظ

خواندن این جمله :
"زروان هزار سال نیایش و ستایش کرد"
همیشه این پرسش را برای من به وجود می آورد:

زروان پیش چه کسی نیایش و ستایش کرد؟


این سوالت یک پرسش بنیادین است و من به نقل از کتاب «آیین زروانی» جوابش را می نویسم.
این پرسش، از کهن ترین پرسش پژوهشگران و مورخان آیین زروان است: مسعود جلالی مقدم در کتاب «آیین زروانی» می گوید:
«به هر روی می توان پرسید که زروان به که قربانی تقدیم می داشته یا نیایش می کرده؟ آیا به وجودی برتر از او؟ که چنین چیزی ممکن نیست. ازنیک در پاسخ آن سوال می گوید: مغان معتقدند که زروان برای بخت یا سرنوشت فدیه می داد. وی تایید می کند که بخت جوهری مجزا از زروان نیست بلکه همان کامیابی اوست و زروان برای بخت یا سرنوشت به مثابه ی جنبه ی دیگر وجودش قربانی داده است.» ص 100
در ادامه می گوید «چه اصولاً مغان قربانی را برای نفس این عمل خوب می دانستند، نه برای این که به کدام وجود تعلق می گیرد.» این عقیده را دکتر مفاخر در درآمدی بر اهریمن شناسی آورده است.
در ادامه توجیه قربانی چنین آمده است: «شاید دقیق ترین توجیه عمل قربانی یا نیایش (برای مردمان عهد باستان) ... تجسمی از روند فعلیت یافتن قوه و تحقق اراده است.» ص 102
مفاهیم قربانی به نقل از «آیین زروانی»:
1. تکرار عمل آفرینش بود: قربانی ای که انسان می کند تقلیدی است از آن چه در ازل واقع شده و به پیدایش عالم، بدین صورت که هست، انجامیده است.
2. قربانی مطلقاً وسیله ی فعل بوده است؛چه با آن هر مقصودی به سهولت حاصل می شود. برای مردمان باستانی قربان کرده جلب نیروهایی است که برای برآورده شدن هدف در خدمت آدمی قرار می گیرند.

پروانه چهارشنبه 18 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 01:43 ب.ظ


برای این نقل گفته ها در باره ی مفهوم «قربانی» سپاسگزارم.

در این جملۀ مقاله:
"زروان هزار سال نیایش و ستایش کرد"
که به نظرم هوشمندانه واژه "قربانی" به کار نرفته است. یعنی آن زمان هنوز گیاه، حیوان یا انسانی دیگری نبوده است که قربانی شود.

چه قدر این دقت نظر شما برایم جالب و دست داشتنی است. دهن انسان را به چالش می کشید این به چالش کشیدن ها موجب پویایی ذهن و روان است. به چالش کشیدن هایتان را دوست دارم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد