کیکاوس و کیاگسار

بنابر گزارش هردوت (کتاب یکم،بخش 73) کیاگسار (=هوخشتره) پادشاه ماد (625-585) تربیت فرزندان خود را به اسکت ها واگذار کرده بود. بنابر گزارش شاهنامه (دفتر دوم، ص 207، بیت 72 به جلو) کیکاوس تربیت فرزند خود سیاوخش را به رستم سکایی واگذار می‌کند.

این کیاگسار بنابر گزارش هردوت مردی بسیار تندخو بود. در شاهنامه نیز کیکاوس مردی بسیار تندخو نامیده شده است، از جمله:

طوس درباره کیکاوس (دفتر دوم،ص 145،بیت 333):

که کاوس تند است و هشیار نیست

 

گودرز درباره کیکاوس (دفتر دوم،ص 149،بیت 387-388):

تو دانی که کاوس را مغز نیست‌ /به تندی سخن گفتنش نغز نیست‌

بجوشد، همان گه پشیمان شود/به خوبی ز سر بازِ پیمان شود


و باز گودرز درباره کیکاوس (دفتر دوم،ص 192،بیت 943):

بدو گفت: خوی بد شهریار/ درختی‌ست جنگی،همیشه به بار!

و کیکاوس درباره خود (دفتر دوم،ص 151،بیت 408):

که تندی مرا گوهر است و سرشت‌ /چنان رست باید که یزدان بکشت!

بنابر گزارش هردوت (کتاب یکم،بخش 74) میان کیاگسار و آلیات پادشاه‌ ساردس بدین علت جنگ در گرفت که برخی از سران اسکت‌ها که مورد خشم کیاگسار قرار گرفته بودند،به آلیات پناه بردند و آلیات آنها را به کیاگسار تسلیم نکرد. این‌ جنگ شش سال طول کشید تا آن ‌که در سال ششم، روزی در میان جنگ ناگهان روز به تاریکی شب شد (تاریخ این گرفتگی خورشید 28 مه 585 است).مادی‌ها و لیدی‌ها این واقعه را به فال بد گرفتند و صلح کردند و برای تحکیم صلح آلیات دختر خود آریه‌نیس را به آستیاژ پسر کیاگسار داد.

این گزارش هردوت ما را تا حدودی به یاد جنگ کیکاوس با شاه هاماوران (دفتر دوم،ص 67-101) می‌اندازد. کیکاوس پس از پیروزی بر شاه هاماوران، دختر او سودابه‌ را به زنی می‌گیرد. ولی شاه هاماوران هنگام بزم شبانه کیکاوس و سران سپاه او را دستگیر می‌کند و به زندان می‌افکند. در این میان افراسیاب نیز با سپاه خود به ایران می تازد تا سرانجام رستم سکایی کاوس را رهایی می دهد و افراسیاب را از ایران بیرون می کند.

اگر روایت دوم بازتابی از گزارش نخستین باشد، در این صورت سکاها به دلیل مقام رستم در روایات حماسی ایران، از دشمن به دوست و ناجی تبدیل گشته اند و افراسیاب جای اسکت های گزارش هردوت را گرفته است.

البته این گونه شباهت ها میان روایات حماسی و رویدادهای تاریخی بسیار است و این مقایسات به تنهایی چیزی را ثابت نمی کنند ولی شاید بتوان از مجموعه آن ها در یک قالب بزرگ تری به نتایجی رسید.

برداشت از کتاب: سخن های دیرینه نوشته جلال خالقی مطلق

نظرات 2 + ارسال نظر
پروانه دوشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 09:48 ق.ظ

این بیت ها را در باره کاوس از گودرز می خوانم کارنامه گودرز این سر ِ پهلوانان گودرزیان در ذهنم به جوش و خروش می آید.
شاید بهترین زندگینامه گودرز از زبان خودش باشد . زمانی که کیخسرو می خواهد تاج و تخت را رها کند و پهلوانان همه جمعند و التماس می کنند کیخسرو دست از این تصمیمش بردارد این بیت ها از زبان گودرز است :

جهاندیده گودرز برپای خاست / بیاراست با شاه گفتار راست

چنین گفت کای شاه پیروز بخت/ ندیدیم چون تو خداوند تخت

ز گاه منوچهر تا کیقباد / ز کاوس تا گاه فرخ نژاد

بپیش بزرگان کمر بسته‌ام / بی‌آزار یک روز ننشسته‌ام

نبیره پسر بود هفتاد و هشت / کنون ماند هشت و دگر برگذشت

همان گیو بیداردل هفت سال/ بتوران زمین بود بی‌خورد و هال

بدشت اندرون گور بد خوردنش / هم از چرم نخچیر پیراهنش

بایران رسید آنچ بد شاه دید / که تیمار او گیو چندی کشید

و شاید یکی از درخشان ترین قسمت های زندگی گودرز این باشد که کیخسرو کلید گنج را به گودرز می دهد و چنین وصیت می کند که یکی از قشنگ ترین قسمت های این داستان است.

چو بگشاد آن گنج آباد را/ وصی کرد گودرز کشواد را

بدو گفت بنگر بکار جهان / چه در آشکار و چه اندر نهان

که هر گنج را روزی آگندنیست / بسختی و روزی پراگندنیست

نگه کن رباطی که ویران بود / یکی کان بنزدیک ایران بود

دگر آبگیری که باشد خراب / از ایران وز رنج افراسیاب

دگر کودکانی که بی‌مادرند / زنانی که بی شوی و بی‌چادرند

دگر آنکش آید بچیزی نیاز / ز هر کس همی دارد آن رنج راز

بر ایشان در گنج بسته مدار / ببخش و بترس از بد روزگار

دگر گنج کش نام بادآورست / پر از افسر و زیور و گوهرست

نگه کن بشهری که ویران شدست / کنام پلنگان و شیران شدست
دگر هرکجا رسم آتشکدست / که بی‌هیربد جای ویران شدست
سه دیگر کسی کو ز تن بازماند / بروز جوانی درم برفشاند

دگر چاهساری که بی‌آب گشت/ فراوان برو سالیان برگذشت

بدین گنج بادآور آباد کن / درم خوار کن مرگ را یاد کن

دگر گنج کش خواندندی عروس / که آگند کاوس در شهر توس

بگودرز فرمود کان را ببخش / یزال و بگیو و خداوند رخش

به چه بیت های خوبی اشاره کرده اید.
برای من یکی از جالب ترین وجوه شخصیت و رفتار گودرز در شاهنامه، تقابل کردار او با کیکاوس در مقایسه با رفتار او با کیخسرو است. این مقایسه ها نکات قابل توجهی از آزاد منشی و تجربه گودرز را به ما نشان می دهد.
بخشی از سخنان گودرز درباره کاوس در این نوشتار آمده است. نمونه های دیگری که در ان گودرز نوک تیز پیکان انتقاد را به سوی کاوس نشانه می رود، در شاهنامه کم نیست، در پی پرواز نافرجام کاوس به آسمان و فرو افتادنش کاوس با صراحت هر چه تمام تر او را سرزنش می کند و می گوید:
همان کن که بیدار شاهان کنند /ستاینده و نیک‌خواهان کنند
جز از بندگی پیش یزدان مجوی‌ /مزن دست در نیک و بد جز بدوی

و یا هنگامی که کاوس به دلیل دیرکرد رستم برای جنگ با سهراب، دستور به بند کشیدن رستم را می دهد، بزرگان از خرد و تجربه گودرز یاری می طلبند و این هم اوست که نزد کاوس پهلوانی ها و یاری های رستم را برمی شمارد و در نهایت به روشنی و شجاعت رو در روی شاه می ایستد، او را بی خرد می شمرد و می گوید:
کسی را که جنگی چو رستم بود
بیازارد او را خرد کم بود

در مقابل همین گودرز را می بینیم که در مقابل شاهی چون کیخسرو چه اندازه گوش به فرمان و متواضع است:
چنین گفت سالار لشکر (گودرز) به شاه‌
که فرمان تو برتر از شید و ماه
بدان کان شوم کم تو فرمان دهی
تو شاه جهانداری و من رهی

و این فرمانبرداری و اعتماد متقابل میان کیخسرو و گودرز تا به جایی پیش می رود که همان طور که به زیبایی اشاره کرده اید کیخسرو در نهایت همه امور را به دستان باتدبیر این پهلوان وفادار و معتمد می سپارد.

مقایسه هایی نظیر این میزان خردورزی، استواری، هوشمندی، شجاعت، کاردانی، امانت داری و سایر ویژگی های نیکوی گودرز را برایمان روشن می کند.
و به دلیل همین ویژگی ها است که بخشی از زیباترین بیت های پندآموز را در شاهنامه از زبان گودرز می خوانیم:

....که از راستی جان بد گوهران/‌ گریزد، چو گردون ز بار گران
گر ایدونک بیچاره پیمان کند/ بکوشد که آن راستی بشکند
+++
چنین گفت گودرز با طوس و گیو /همان نامداران و گردان نیو
که تندی نه کار سپهبد بود /سپهبد که تندی کند،بد بود

از همراهی تان سپاسگزارم

j_mofrad@yahoo.com چهارشنبه 20 دی‌ماه سال 1391 ساعت 06:09 ب.ظ http://far-hang.blogspot.com

کیکاوس همان خشثریته است که در زیر حصار شهر آمل مازندران دیوان (آشوریان) را شکست داده است. پسر او فرود-سیاوش همان فرائورت است که به دست مادیای اسکیتی (افراسیاب) کشته شده است و پسر این کیخسرو همان کی آخسارو (هوخشتره) است که مادیای اسکیتی (افراسیاب) را در سمت دریاچه ارومیه به قتل رسانده است.

آقای کهلان گرامی
از حضور شما در اینجا سپاسگزارم
دوست گرامی ام شهرزاد درویش این یادداشت را نوشته اند و این روزها کمی مشغول هستند از پیام شما با خبرشان می کنم تا پاسخ شما را بنویسند.
پروانه اسماعیل زاده

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد