سرود درخت

سرود درخت

شاعر خردورز و با فرهنگ با پرداخت نمادین درخت به بازیافت و بازگویی خاطره های ازلی می پردازد و با روایت رازآلود درخت، ماهیت انسانی و هویت فرهنگی خود و جامعه اش را آشکار می  سازد و با بهره گیری از پنداشت های ازلی ـ ابدی و اسطوره ای و نمادین، درختان سرو و گز و چنار و بید و آبنوس و را در کنار هم قرار می دهد تا سرود درخت را سرودی همگانی و عمومی سازد و با کمک آن اسطوره ی آزادگی، مردانگی، فرزانگی، کمال خواهی، جاودانگی، حیات و را در هر بازتاب آن تکرار کند و با تکرار آیینی و رمزی درخت، فرهنگ ایران قبل و بعد از اسلام را زنده و سرسبز و سرافراز نگاه دارد. (صص 31 ـ 30)



انواع درختان شاهنامه

در درختستان شعر فردوسی، دهقان توس و مونس دیرینه ی درخت، 570 نوع درخت پر شکوه و سرافراز، قدم بر قدم روییده است. در کنار تک درخت های صنوبر، زیتون، توت، سنجد، عنّاب و حنظل و 204 نوع درخت بی نام، درختان با نام و نشان مانند سرو، آبنوس، خدنگ، بید، ساج، عود، سیب، گز، ترنج، خرما، شمشاد، نارون، چنار، بادام، صندل، رز و فندق سربرافراشته اند.

علاوه بر این درختان سربلند، درخت پرستش و درختان میوه دار وفا نیز به بار می آیند و در کنار آن ها درخت بلا، درخت نفرین، درخت بیداد و درختان بی بار و تلخً ثمر. (ص 33)


درخت شاهنامه

بسیاری از شخصیت های شاهنامه سیمایی درختی دارند. زال، رستم، اسفندیار، سهراب، فریدون، بیژن، منیژه، رودابه، ایرج، افراسیاب، گشتاسپ و هم چنین بسیاری از اشیا مانند درفش، تخت، تیر، کتاب، تابوت و در پیوندی نمادین با درخت در زندگی و مرگ قهرمانان جایگاه و نقشی ویژه دارند.

شاید شکوه مندترین جلوه ی نمادین درخت را در شاهنامه بتوان در سیمای درختی خود شاهنامه دید. درخت شاهنامه نماد شکوه و عظمت فرهنگ ایرانی است، تناور درختی است که از سرچشمه ی خاطرات ازلی و آیین ها و کردارهای ایرانی سیراب شده است؛ درفش و درخت سربلند و سرافرازی است که پشت به سال ها شکوه و عظمت ایران دارد؛ درختی است که همواره به سوی نور حرکت کرده و در فر و شکوه خورشید فرهنگ ایرانی بالیده و سایه افگن شده است؛ سرو سایه افگنی است که ایرانی همواره در پناه آن توانسته است شکوه و عظمت دیرین خود را بازنماید. (ص 42)



درخت سیاوش

زیباترین جلوه ی تبدیل انسان به درخت و گیاه را در مفهوم تولد دوباره ی گیاهی در داستان روییدن درخت از خون سیاوش می توان مشاهده کرد:

ز خاکی که خون سیاوش بخورد           به ابـر اندر آمد یکی سبــز نـرد

نگاریده بر بـرگ ها چهـــر اوی           همی بوی مشک آمد از مهر اوی

به دی مـه بسان بهــاران بـدی           پرستشگــه سـوگـواران بـــدی

مسکو 3/168 مول/ 679 (ص 48)


درختان باغ انوشیروان

رابطه و پیوند نمادین درخت و انسان را در دردآورترین کشتار شاهنامه که با قتل یک صد هزار تن به جرم پیروی از آیین مزدک صورت می گیرد، می توان دید. در این کشتار شگفت، پس از شکست مزدک در مبارزه با موبدان به فرمان کسری بر گرد باغی بزرگ  خندق حفر می کنند و یک صد هزار تن مزدکی را چونان درختان در آن می کارند. مزدکیان در این شکنجه جان می سپارند و اوج قساوت قلب آدمی آن جا که کسری مزدک را به تماشای این درختان شگفت فرا می خواند، نموده می شود:

به درگــاه کســری یکی بــاغ بـود             که دیــوار او برتــر از راغ بـود

همی گــرد بر گـرد آن کنـده کرد               مر این مردمان را پراکنده کرد

بکشتــندشان هم بسـان درخـــت             زبـر پای و سر زیر آگنده سخت

به مزدک چنین گفت کسری که رو             به نزدیک بـاغ گرانمــایه شــو

که تخـمی که کشتی بـدین روزگار             تــرا داد ای ناهشیــوار بــــار

درختـان ببینی که آن کس ندیــد             نه از کـاردانان پیشیــن شنیـد

بشــد مــزدک و بـاغ بگشـــاد در             که بیند مگــر بر چمـــن بارور

همان گه که دید از تنش رفت هوش          بـرآمد به ناگاه از او یک خـروش

مسکو 8/ 49 مول/ 2306 (صص 49 ـ 50)

 

[برگرفته از: درخت شاهنامه/ مهدخت پورخالقی چترودی.ـ مشهد: به نشر، 1387. ]

 

نظرات 5 + ارسال نظر
شهرزاد دوشنبه 3 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 03:17 ب.ظ

فرانک جان ممنونم از زحمتی که می کشی و گزیده هایی از این کتاب درخت شاهنامه را اینجا می نویسی. برای من که کتاب را نخوانده ام بسیار خواندنی است.
پرسشی دیروز در حین بحث های انجمن به ذهنم رسید که فرصت نشد درباره اش بنویسم ولی انگار حالا فرصت خوبی است. همان طور که می دانی درختی مثل سرو در ادبیات ما بار معنایی ویژِه ای دارد به خصوص که با صفت سهی همراه شود که هر چند صفت همه سرو هاست ولی وقتی با سرو می آید انگار حقیقی تر هم می شود. آیا با چنین پس زمینه مثبتی درست است که ما بگوییم کاربرد واژه سرو سهی برای کاوس اندیشه مثبتی را در ذهن خواننده ایجاد نمی کند و کاوس تنها به این دلیل سرو سهی نامیده می شود که فردوسی شخصیت های شاهنامه را معادل یک درخت قرار داده؟

شهرزاد گرامی سپاس از طرح این پرسش. یک ضرب المثل انگلیسی می گوید دو عقل بیش تر از یک عقل کار می کند. این جمع خوانی شاهنامه چه پرسش هایی را به وجود نمی آورد که در فرد خوانی هرگز شکل نمی گیرند.
از لحظه ای که پرسش ات را خواندم درگیرش شدم .
استعاره ی سرو (یا با صفت سهی) به صورت سرو سهی، انگاره ای مثبت در زبان فارسی است. اما چرا فردوسی این انگاره را برای کاووس شاه به کار برده که از همان ابتدا به بی خردی معرفی می شود؟
در این جا دو مفهوم مطرح می شود:
1. مفهوم شاه در صورت عام خودش در فرهنگ ایرانی
2. واژه ی شاه که به کاووس اطلاق می شود.
در حالت اول با یک مفهوم کلی و یک قانون مشخص از ویژگی های شاهی رو به روایم که مثبت، خوشایند و پذیرفتنی است.
در حالت دوم با یک فرد برخورد می کنیم که عنوان شاهی دارد.
از آن جا که شاهی در فرهنگ های کهن، امری جمعی (متعلق به جمع [قبیله] ) بوده و فردی که نام شاهی می گرفت در آن مستحیل می شد پس؛ فرد در این وضعیت مفهوم خودش را از دست می دهد و در مفهوم وسیع تری تعریف می شود که قبیله آن را معنا می کند یعنی هویت فردی کسی که شاه است هیچ انگاشته می شود یا نابود می شود. بنابراین می توانیم در نظر بگیریم وقتی اصطلاح سرو سهی به صورت استعاره برای کاووس شاه به کار می رود این اصطلاح اطلاقی به مفهوم شاهی است که از ویژگی های گوهر، نژاد، فرّ، خویشکاری و … ساخته می شود نه استعاره ای از فردی که شاه نامیده می شود به این معنا که در این استعاره، کاووس به عنوان فرد به سرو سهی تشبیه نمی شود بلکه به صورت استعاری از او نام برده می شود پس کاووس در شاهی تعریف می شود نه شاهی در کاووس. با این تعبیر، کاووس تعیین کننده ی هویت شاهی و مفهوم آن نیست و می توانیم علت اطلاق استعاره ی سرو سهی را به او دریابیم.
این امر را در می نوشی رستم و پهلوانان هم می بینیم. مثلا در هفت گردان رستم و زواره به یاد شاه می نوش می کنند! آن هم بعد از مصیبت هایی که کاووس بر سرشان آورده ! رستم می گوید: که شاه زمانه مرا یاد باد و این شاه در نام خاص اش نیامده بلکه با عنوان کلی شاه آمده است که هر کسی از نژاد خاندان شاهی می تواند پذیرنده ی این عنوان باشد. هم چنین فردوسی در ادامه می گوید: زواره هم از شه نامور کرد یاد.
می دانیم که فردوسی در ابتدای شناخت کاووس و آغاز پادشاهی اش از او به عنوان شاه بی خرد یاد می کند. (شگرف آغازی) و ماجراهای کاووس نشان می دهد که او تند مزاج و ناهشیوار است و به قول دوست گرامی نیره، خود شیفته هم هست. این امر تاییدی بر این نکته است که هر جا از شاهی بی خرد در مفهوم استعاری و مثبتی یاد می شود، اطلاقی به مفهوم شاهی در فرهنگ ایرانی است.
*
این مفهوم استحاله ی فردیت شاه در مفهوم شاهی را در جمشید هم بازمی یابیم. تا زمانی که جمشید فر شاهی را دارست، شکوه اش وجود دارد. اما همین که فر از او گسسته می شود (ویژگی شاهی از او برداشته می شود) جمشید هویتش را از دست می دهد (نمادین شده در از دست دادن محبوبیت و آوارگی) زیرا جمشید هویتش را از شاهی اش کسب کرده بود.
(زبان الکن مرا ببخشید)

شهرزاد سه‌شنبه 4 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 01:38 ب.ظ

فرانک جان در مورد جمع خوانی شاهنامه به شدت با تو موافقم در این مدتی که همراه دوستان شاهنامه می خوانیم هر دم از باغ مصفای شاهنامه، بر و میوه تازه ای می رسد.

از توضیحات کامل و خواندنی ات بسیار سپاسگزارم، زبان و نوشتارت شیوا و خواندنی است و دیدگاه ها و شناختت از شاهنامه آموزنده
فرانک جان با توجه به پاسخی که نوشتی دو نکته دیگر هم به ذهنم آمد که با شما در میان می گذارم:
1- فردوسی تنها در اینجا و در بخش پادشاهی کاوس سرو سهی را به کار نمی برد. در بخش های دیگر شاهنامه هم این ترکیب را می بینیم که به جز کاربرد آن برای زنان و زیبارویان (رودابه، شهرناز و ...) برای پادشاهانی همچون فریدون، منوچهر و حتی پهلوانانی همچون رستم، اسفندیار و ... هم از این ترکیب استفاده می کند. بنابراین احتمالن نمی توانیم بگوییم به طور مشخص سرو سهی (و یا شاید درختان دیگری که استعاره از شاهان دیگر باشد) یک شخصیت خاص را در شاهنامه افاده می کند.

2- نکته دیگر این که فردوسی در قالب موارد در شاهنامه ترکیب سرو سهی را به عنوان استعاره ای از یک اسم خاص تلقی می کند همانند این بیت در پادشاهی فریدون:
نشست از بر تخت پیروزه شاه
چو سرو سهی بر سرش گرد ماه

یا این بیت در پادشاهی اورمزد:
خم آورد بالای سرو سهی
گل سرخ را داد رنگ بهی

حال با توجه به این ابیات که نظایر آن در شاهنامه کم هم نیست می توانیم بگوییم که در شاهنامه هر شخصیت معادل یک درخت قرار داده شده و یا این تعبیر که اینجا سرو سهی به طور عام افاده معنای شاه دارد و نه به طور خاص کاوس می تواند مد نظر باشد؟ ضمن این که این را هم مد نظر داریم که در این بخش از پادشاهی کیکاوس هنوز نابخردی های و ندانم کاری های کاوس تا بدان پایه نرسیده که همه هویت شاهی را از دست بدهد. نژادگی و فر و بخت یاری هنوز بجاست که به مرور نابخردی ها این شاخص ها نیز تحلیل می روند.

شهرزاد جان سپاس بسیار که می پرسی و ذهن را درگیر می کنی. این پرسیدن ها و به چالش کشیدن ها را دوست دارم.در نوشته ات جزیی نگرانه مسائل را روی داو می ریزی.
آن چه می گویم پاسخ نیست بلکه برای هم اندیشی و روی هم گذاشتن برداشت ها و دریافت هاست.
نشست از بر تخت پیروزه شاه
چو سرو سهی بر سرش گرد ماه
در این بیت تشبیه مرکب خلق شده است. فریدون مشبه ی ساده است اما نشستن فریدون بر تخت شاهی مشبه در نظر گرفته می شود که مرکب است و مشبه به آن نیز یک مشبه به مرکب است در این جا اهمیت بیت در تصویر سازی حاصل از تشبیه می باشد و این تصویر در حال القای عاطفه ی شادی، افتخار و خوشبختی است.

در بیت
خم آورد بالای سرو سهی
گل سرخ را داد رنگ بهی
کتاب درخت شاهنامه چنین همانند سازی هایی را توضیح داده که از آن می گذرم. در این جا تصویر حاصل از استعاره در حال القای عاطفه ی تحقیر و رنج است. (تصویر سروی که به ایستادگی مشهور است را خمیده ببینیم!).

شهرزاد چهارشنبه 5 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 09:24 ق.ظ

فرانک گرامی
اگر پرسشی را در اینجا مطرح کرده ام تنها به دلیل همین هم اندیشی ها و هم فکری ها است. ممنونم که وقت می گذاری تا این گفتگو را پیش ببریم.
همان طور که اشاره کرده ای در دو نمونه بالا فردوسی با بهره گیری از تشبیه و استعاره (که در حقیقت خود نوعی تشبیه است)، قامت مشبه مورد نظرش را به سرو مانند کرده حالا در یکی مشبه (شاه) باقی مانده و تشبیه ایجاد شده و در دیگری مشبه حذف شده و استعاره پدید آمده. از این نمونه ها در شاهنامه فردوسی فراوان است چه در وصف شاهان و چه در وصف پلهوانان که یکی از شاخص ترین نمونه های آن را در انتهای داستان رستم و اسفندیار جایی که رستم، اسفندیار را از پا در می آورد می خوانیم:
خم آورد بالای سرو سهی
از و دور شد دانش و فرهی
همان طور که می بینیم -صرف نظر از این که در هر یک از این بیت ها تشبیه و استعاره چه معنایی را به ذهن متبادر می کنند - چه در ادبیات مورد نظر و چه در بیت مورد بحث ما:
پراگنده شد در جهان آگهی
که گم شد ز پالیز سرو سهی
سرو سهی تشبیه و یا استعاره ای است که برای "فرد خاصی" مورد استفاده قرار گرفته و افاده عام نمی کند (به نظرم خیلی مهم نیست که این تشبیه و استعاره چه معنایی دارند و یا از نظر علم معانی و بیان مرکب یا ساده هستند مهم این است که برای فرد خاصی مورد استفاده قرار گرفته اند نه این که از آن معنای عام اراده شود) بنابراین با توجه به شواهد موجود و بررسی سایر کاربردهای تشبیه ها و استعاره هایی از این دست در شاهنامه، کاربرد استعاری سرو سهی برای کاوس بعید به نظر نمی رسد.

مشتاق خواندن دیدگاهت هستم.

این بحث و پرسش ها و پاسخ ها راهگشای نکته های بسیاری هستند مثلا همین مبحثی که در کامنت های این پست داشتیم دارد ذهنم را قلقلک می دهد نکته ای در این بحث ها نهفته است! زمان می برد تا پیدایش کنم نکته ای پنهان شده لا به لای بحث هایمان که نمی توانم پیدایش کنم اما هست یک چیزی که به درخت سرو و شخصیت ها و شباهت تشبیه های شخصیت ها به یک درخت خاص مربوط می شود و نگرش فردوسی و نگرش ایرانی و مفهوم نمادها مربوط می شود... این نکته لا به لای همین نوشته ات هست اما .... کدام قسمت؟ کجا؟ دارم انگار دور خودم می چرخم.

شهرزاد چهارشنبه 5 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 12:53 ب.ظ

خوب تا همه چیز را کنار هم بچینی من هم کتاب درخت شاهنامه را می خوانم بعد دوباره دیدگاه هایمان را به اشتراک می گذاریم.

عالیه

نیره پنج‌شنبه 6 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 10:39 ق.ظ

درود بر دوستان. امروز این مطالب را خواندم. شوربختانه وقت بسیار کمی دارم، افسوس که نمی توانم زود به زود به این سرای روشن و آباد سر بزنم. فقط خواستم سپاس بگویم چون می آموزم.

درود
خوشحالم که هستی و می آیی
از نگاه ات بر نکته ها بهره می گیریم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد