مریم دارا:
«بسیاری دوست دارند از آن رو که رستم در شاهنامه جایگاه ویژه دارد و در نزد ایرانیان گرامی است، او را مردی(شخصیتی) تاریخی بدانند؛ برای نمونه، میتوان به «هرتسفلد» اشاره کرد که رستم را «سورن اشکانی» مینامد یا «مارکوارت» او را «گندفر»، پادشاه سیستان در سده ی نخست پیش از میلاد، میخواند؛ اما کسانی همچون شادروان استاد مهرداد بهار گمان میبرند که رستم پهلوان اساتیر قوم سکایی بوده است و با درآمیختن سکاها با ایرانیان، این چهره وارد افسانه های ملی ایران میشود. بهار همسانی میان رستم با استوره های هندی، همچون «کریشنه»، را نیز در نظر میگیرد. اما از تمام اینها که بگذریم، من از آن دست کسانی هستم که حماسه ها را تکامل یافته ی استوره های هر ملتی میدانند؛ پس از آنجا که در استوره ها خدایان نقش اول را بازی می کنند، باید در حماسه ها این نقش به پهلوانان که باورپذیرترند، برسد؛ بنابراین، چنین گمان میرود که رستم تغییرشکل یافته ی خدایانی باشد که خویشکاری نبرد و پیروزی داشته اند. بهترین نمونه ی اینگونه خدایان در ایران، ایزد بهرام است؛ ولی فراموش نکنیم که حماسه ها باید باورپذیر باشند؛ از این رو، رستم از جایگاه خدایی و کارهای فرازمینی خود پایین میآید و تبدیل به انسان و پهلوانی بی همتا در ایران زمین میشود.»
http://dadaran.blogfa.com/post-499.aspx
سلام.
این نظریه ی آخری به نظرم درست تر می آید.
سلام
بله نظریه خوبی است و می تواند مطرح باشد.
سلام این رستم افسانه هست. از خصوصیات زورش و اینها توجه کنید وقتی راه میرفته زمین آسیب میدیده..!!