قربانی ها

قربانی

قربانی  (sacrifice) (در عربی از ماده ی قرب) به اصطلاح کلی در عالم ادیان عبارت است از گرفتن زندگانی موجود زنده (اعمّ از انسان، حیوان و نبات) از طریق کشتن، سوزاندن، دفن کردن یا خوردن، به منظور تقرب به خدایان و جلب نظر آنان. واژه ی فرنگی آن  (sacrifice) در زبان های اروپایی، می رساند که موجود قربانی شده برای خدایان، با قربانی شدن، جنبه ی تقدس و خدایی گرفته است.


در ایران باستان:

تقدیم فدیه و قربانی، که در آن خون جانور ریخته می شود، در ایران باستان معمول بود و پس از مراسم ذبح، گوشت قربانی را تقسیم می کردند.


زردشت:

زردشت که خود را پشتیبان جانوران سودمند می دانست شاید برای جلوگیری از لطمه زدن به اقتصاد جامعه، قربانی های خونین (حیوانی)را منع کرد و از آن پس در جشن ها فقط مراسم قربانی گیاهی معمول شد.


آیین مهر:

در آیین مهر نیز قربانی بسیار مورد توجه بوده... پیروان مهر، نثار قربانی را به جمشید نسبت می دادند.


آیین هندو:

آیین نیایش و قربانی یکی از اساسی ترین مباحث ودا و ادیان هندو اروپایی بوده است. بزرگترین کار برهمنان قربانی کردن، یعنی یجنه (yajna)است برای خدایان و ارواح نیاکان.


روایات سامی:

در روایات سامی، نخستین قربانی، از هابیل و قابیل بود که چون دو برادر قربان بنهادند آتشی بیامد بر مثال سیمرغی و به علامت قبول در قربان هابیل افتاد و بسوخت.


آدم:

آدم نیز پس از آن که خانه ی کعبه را بساخت، بر گرد آن طواف کرد و سپس خدایش فرمود که قربانی کند.


سلیمان:

سلیمان نیز به کفاره ی نمازی که از او فوت شده بود، صد اسب به درگاه خدا قربانی کرد.


[برگرفته از: فرهنگ اساطیر و داستان واره ها در ادبیات فارسی/ محمدجعفر یاحقی.ـ تهران: فرهنگ معاصر، 1388. صص 648 ـ 650]


ابراهیم:

پسرش اسماعیل را به عنوان قربانی برای خدا به قربانگاه برد (یادگار عصر قربانی های انسانی) اما با جایگزین شدن قوچی بزرگ، حیوان جایگزین انسان شد.


عبدالمطلب:

وی مامور به قربانی کردن پسرش عبدالله شد در قرعه ای که خدایان تعیین می کردند و آن گاه به جای قربانی انسانی صد شتر لحاظ گردید. (جایگزینی حیوان به جای انسان)


فردوسی از دیدگاه نظامی عروضی


استاد ابوالقاسم فردوسی از دهاقین طوس بود، از دیهی که آن را باژ خوانند و از ناحیت طبران است … فردوسی در آن دیه شوکتی تمام داشت … و شاهنامه به نظم همی کرد … بیست و پنج سال در آن کتاب مشغول شد که ان کتاب تمام کرد، الحق هیچ باقی نگذاشت و سخن را به آسمان علّییّن  برد و عذوبت به ماء معین رسانید، و کدامین طبع را قدرت آن باشد که سخن را بدین درجه رساند که او رسانیده است …؟!

نظامی عروضی

(چهارمقاله، تالیف حدود 550 ه ق، ص 75)

سرود درخت

سرود درخت

شاعر خردورز و با فرهنگ با پرداخت نمادین درخت به بازیافت و بازگویی خاطره های ازلی می پردازد و با روایت رازآلود درخت، ماهیت انسانی و هویت فرهنگی خود و جامعه اش را آشکار می  سازد و با بهره گیری از پنداشت های ازلی ـ ابدی و اسطوره ای و نمادین، درختان سرو و گز و چنار و بید و آبنوس و را در کنار هم قرار می دهد تا سرود درخت را سرودی همگانی و عمومی سازد و با کمک آن اسطوره ی آزادگی، مردانگی، فرزانگی، کمال خواهی، جاودانگی، حیات و را در هر بازتاب آن تکرار کند و با تکرار آیینی و رمزی درخت، فرهنگ ایران قبل و بعد از اسلام را زنده و سرسبز و سرافراز نگاه دارد. (صص 31 ـ 30)



انواع درختان شاهنامه

در درختستان شعر فردوسی، دهقان توس و مونس دیرینه ی درخت، 570 نوع درخت پر شکوه و سرافراز، قدم بر قدم روییده است. در کنار تک درخت های صنوبر، زیتون، توت، سنجد، عنّاب و حنظل و 204 نوع درخت بی نام، درختان با نام و نشان مانند سرو، آبنوس، خدنگ، بید، ساج، عود، سیب، گز، ترنج، خرما، شمشاد، نارون، چنار، بادام، صندل، رز و فندق سربرافراشته اند.

علاوه بر این درختان سربلند، درخت پرستش و درختان میوه دار وفا نیز به بار می آیند و در کنار آن ها درخت بلا، درخت نفرین، درخت بیداد و درختان بی بار و تلخً ثمر. (ص 33)


درخت شاهنامه

بسیاری از شخصیت های شاهنامه سیمایی درختی دارند. زال، رستم، اسفندیار، سهراب، فریدون، بیژن، منیژه، رودابه، ایرج، افراسیاب، گشتاسپ و هم چنین بسیاری از اشیا مانند درفش، تخت، تیر، کتاب، تابوت و در پیوندی نمادین با درخت در زندگی و مرگ قهرمانان جایگاه و نقشی ویژه دارند.

شاید شکوه مندترین جلوه ی نمادین درخت را در شاهنامه بتوان در سیمای درختی خود شاهنامه دید. درخت شاهنامه نماد شکوه و عظمت فرهنگ ایرانی است، تناور درختی است که از سرچشمه ی خاطرات ازلی و آیین ها و کردارهای ایرانی سیراب شده است؛ درفش و درخت سربلند و سرافرازی است که پشت به سال ها شکوه و عظمت ایران دارد؛ درختی است که همواره به سوی نور حرکت کرده و در فر و شکوه خورشید فرهنگ ایرانی بالیده و سایه افگن شده است؛ سرو سایه افگنی است که ایرانی همواره در پناه آن توانسته است شکوه و عظمت دیرین خود را بازنماید. (ص 42)



درخت سیاوش

زیباترین جلوه ی تبدیل انسان به درخت و گیاه را در مفهوم تولد دوباره ی گیاهی در داستان روییدن درخت از خون سیاوش می توان مشاهده کرد:

ز خاکی که خون سیاوش بخورد           به ابـر اندر آمد یکی سبــز نـرد

نگاریده بر بـرگ ها چهـــر اوی           همی بوی مشک آمد از مهر اوی

به دی مـه بسان بهــاران بـدی           پرستشگــه سـوگـواران بـــدی

مسکو 3/168 مول/ 679 (ص 48)


درختان باغ انوشیروان

رابطه و پیوند نمادین درخت و انسان را در دردآورترین کشتار شاهنامه که با قتل یک صد هزار تن به جرم پیروی از آیین مزدک صورت می گیرد، می توان دید. در این کشتار شگفت، پس از شکست مزدک در مبارزه با موبدان به فرمان کسری بر گرد باغی بزرگ  خندق حفر می کنند و یک صد هزار تن مزدکی را چونان درختان در آن می کارند. مزدکیان در این شکنجه جان می سپارند و اوج قساوت قلب آدمی آن جا که کسری مزدک را به تماشای این درختان شگفت فرا می خواند، نموده می شود:

به درگــاه کســری یکی بــاغ بـود             که دیــوار او برتــر از راغ بـود

همی گــرد بر گـرد آن کنـده کرد               مر این مردمان را پراکنده کرد

بکشتــندشان هم بسـان درخـــت             زبـر پای و سر زیر آگنده سخت

به مزدک چنین گفت کسری که رو             به نزدیک بـاغ گرانمــایه شــو

که تخـمی که کشتی بـدین روزگار             تــرا داد ای ناهشیــوار بــــار

درختـان ببینی که آن کس ندیــد             نه از کـاردانان پیشیــن شنیـد

بشــد مــزدک و بـاغ بگشـــاد در             که بیند مگــر بر چمـــن بارور

همان گه که دید از تنش رفت هوش          بـرآمد به ناگاه از او یک خـروش

مسکو 8/ 49 مول/ 2306 (صص 49 ـ 50)

 

[برگرفته از: درخت شاهنامه/ مهدخت پورخالقی چترودی.ـ مشهد: به نشر، 1387. ]

 

خورشید

                          

              نقش اسطوره ای و تاریخی شیر و خورشید در این نگاره دیده می شود.


خورشید

خورشید و منشا گیاهی انسان:

در اندیشه ی ایرانیان خورشید جاودانه بوده و از فرّ و فروغش برکت و حاصلخیزی برجهان ارزانی می شود. در اسطوره ی آفرینش آمده است که نطفه ی کیومرث ـ نخستین انسانی که اهورامزدا افرید ـ در خورشید پالوده شد و درون زمین محفوظ ماند و چهل سال بعد از آن دو شاخه ی ریواس رویید.

 

نقش خورشید بر پرچم ایران:

در بسیاری از مقاطع تاریخی خورشید مظهر و نشان قدرت و اقتدار کشور ایران محسوب شده و بر روی پرچم ها نقش شیر و خورشید آمده است.

ارتباط شیر و خورشید را در دوران اسطوره ای تاریخ ایران نیز مشاهده می کنیم.

 

خورشید و آیین مهر

در آیین مهر نیز شیر مظهر حیوانی میتراست. چهارمین مرحله از هفت مرحله ی سیر و سلوک نیز در این آیین مرحله ی شیر است.

میترا یا مهر نیز نمود انسانی خورشید است. وی مظهر فروغ و روشنایی بود که بنا بر مهر یشت پیش از دمیدن خورشید بر فراز البرز کوه برمی آید.

 

نقاب شیر و خورشید

شیر حیوان خورشیدی است و نقاب به شکل سر شیر بیانگر تصویر خورشید است.

 

[برگرفته از: درخت شاهنامه/ مهدخت پورخالقی چترودی.ـ مشهد: به نشر، 1387. صص 14 ـ 13]

نشانه های اهریمن پرستی در شاهنامه

                      

                               دژ ملک بهمن، مازندران، جاده ی هراز، شاهان دشت

بخش پنجم:

نامه ی ایران باستان، سال هشتم، شماره اول و دوم،1387: 39 ـ 21

اهریمن پرستی زروانی و نمونه های بازمانده از آن

                  آرش اکبری مفاخر

           دانشگاه فردوسی مشهد



نشانه های اهریمن پرستی در شاهنامه

نشانه هایی از کیش اهریمن پرستی را در داستان «دژ بهمن» در شاهنامه می توان یافت. پس از بازگشت کیخسرو از توران به ایران، بر سر جانشینی کاووس شاه بین پهلوانان اختلاف پیش می آید. کاووس شرط جانشینی خود را گرفتن دژ بهمن قرار می دهد؛ زیرا:


به مرزی که آن­جا دز بهمن است         همه ساله پرخاش آهرمن است

به رنجست از آهرمن آتش پرست         نیارد بدان مرز موبد نشست

(شاهنامه، 2/461/581 ـ 580)

در این دوبیت نشانه هایی از اهریمن پرستی و مبارزه ی اهریمن پرستان با آیین مزدا پرستی و موبدان را به خوبی می توان دید. با توجه به این بیت گویا گروهی از مردم در یکی از سرزمین های مرزی ایران در دژی استوار و دست نیافتنی به ستایش اهریمن می پرداخته اند.

نکته ی پیچیده ای که در این داستان وجود دارد آن است که چرا دژی که ساکنان آن از تبار اهریمن، دیوان و جادوان بوده به اهریمن پرستی می پردازند، به نام امشاسپند بهمن، نخستین فروزه ی اهورامزدا، نام گذاری شده است.

بهمن نماد خرد اهورامزدا (گاهان، 48 .3) و نخستین آفریده ی مینوی اوست که از روشنی آفریده شده است (Bundahišn, 1.52). او نزدیک ترین ایزد به اهورامزداست. نماد او در گیتی گوسفند است. رنگ سپید از آن بهمن است که با جامه ی سپید و گل یاسمن سپید نماد پردازی شده است. (Bundahišn,26.18,16a.2).

در گزارشی از استرابو در سده ی نخست میلادی چنین آمده است: در کاپادوکیه (آسیای صغیر و آناتولی) گروهی از مغان وجود دارند که بهمن (Omanus)را ستایش می کنند. در آن جا پرستش گاه های مخصوص بهمن وجود دارد و مردم در هنگام انجام آیین های دینی پیکره ی چوبی بهمن را پیشاپیش دسته ها حمل می کنند (Strabo, 1932: 15.3.15).

این توصیفات که در آیین مزدیسنا درباره ی نخستین فروزه ی اهرامزدا، بهمن، بیان شده بازتابی از چهره ی بهمن پس از دگرگونی ها و اصلاحات زردشت است، هرچند که نشانه ای از پیوند بهمن با مرگ در گاهان (1.49) بر جای مانده است. حال برای رسیدن به پاسخ احتمالی درباره ی دلیل نام گذاری دژ بهمن به بررسی نخستین فروزه ی خداوند در آیین یزیدیه پرداخته می شود. 

در آیین یزیدیه نخستین فروزه ی خداوند مَلَک طاووس (شیطان) است. از آن جا که ملک طاووس


ادامه مطلب ...

اهریمن پرستی و سرنوشت اهریمن

                    

                                           نگاره ی ملک طاووس

بخش چهارم:

نامه ی ایران باستان، سال هشتم، شماره اول و دوم،1387: 39 ـ 21

اهریمن پرستی زروانی و نمونه های بازمانده از آن

                  آرش اکبری مفاخر

            دانشگاه فردوسی مشهد


اهریمن پرستی  و سرنوشت اهریمن


اگرچه در آیین زروان و مهر، اهریمن را پرستش و برای او قربانی می کرده­ اند، در پایان جهان اهریمن و تمام نیروهایش از بین می­ روند و نابود می­ شوند.

در آیین مهر، اورمزد برای پاکی و نوسازی جهان و نابودی بدکاران و بدنهادان، آتشی سهمگین از آسمان فرو می­ فرستد. در این هنگام اهریمن و همه ی دیوان، زیانکاران و پیروان بدی در این آتش جهان گیر می سوزند و جز نیکان و پارسایان کسی یا چیزی باقی نمی­ ماند. جهان، نو شده از بدی پاک می شود و همه در یک زندگی پر از شادی و خوشی جاودانه می گردند. (کومن، 1380: 147).

کمبود منابع در آیین زروانی باعث شده تا سرنوشت اهریمن از منابع جدیدتر به دست آید. یکی از این منابع الملل و النحل شهرستانی (548 ـ 479 ه ق)است.  او می نویسد: اهریمن که در این جهان زندانی است، پیوسته در فکر نابودی مردم و گرفتار کردن آن­ هاست. هر روز شهریاری و نیروهای او رو به کاستی و نابودی می رود تا این که کم کم به پایان می­ رسد. پس از آن هرمزد او را به جَو که تاریکی مطلق و بی کرانه است می اندازد (الملل و النحل، 199؛ ابوالقاسمی، 1383: 30). در متون فارسی زردشتی، کتاب علمای اسلام[1] با نگرش زروانی نوشته شده است. در این کتاب سرنوشت اهریمن در دو روایت بیان شده است: در روایت نخست آمده که اهریمن، آفریننده­ ی شر است و در پایان به بدی خویش گرفتار می شود و بدی­ های او به خودش باز می­ گردد. اگرچه بدی های اهریمن به انسان می­ رسد، اما بدی کردن او به انسان باعث می شود تا نیروهایش کم شده در نهایت ناتوان گردد. او در رستاخیز دیگر نیرویی ندارد و هلاک می شود. در روایت دیگر رساله ­ی علمای اسلام، نیروهای اهریمن به دیوان آسمانی می رسد. دیوان به جهانیان بدی می رسانند تا این که نیروی اهریمن کم و بدی های او نیز کاسته می شود. سرانجام در رستاخیز همه ی بدی های او از بین می­ رود و خود او نیز نابود می­ گردد (روایات داراب هرمزدیار، 2/80/1ـ5، 2/83/12 ت13).

در اعتقادات فرقه ی یزیدیه که نشانه های اهریمن پرستی زروانی و مهری در آن باقی مانده، شیطان (ملک طاووس) سرنوشت ویژه ای دارد که در نوع خود سرنوشتی شگفت است. بنا بر افسانه ای رایج در نزد یزیدی­ ها، پروردگار عالم روزی بر ملک طاووس خشمگین شده و او را از بهشت بیرون کرد. او هم اکنون بیرون از بهشت است، ولی در روز قیامت با پروردگار آشتی خواهد کرد و به درگاه خداوند برخواهد گشت. او همانند روز اول محترم و عزیز خواهد شد و به راه راست خواهد رفت. فرشتگان، اولیا و قدیسین در اطراف او قرار گرفته از او تجلیل کرده امر او را اطاعت خواهند کرد (غضبان، 1341: 46).

البته با این که این سرنوشت اهریمن برخلاف سرنوشت او در اندیشه های ایرانی است، چندان

بی­ پایه به نظر نمی رسد و می تواند بنیادی کهن و ایرانی داشته باشد. در یکی از نامه­ هایی که پارسیان هند به موبدان ایرانی نوشته اند، مطلبی درباره­ ی سرنوشت اهریمن بیان شده که با سرنوشت او در آیین یزیدیه هم­ خوانی دارد. در این نامه نوشته شده است: بنا بر نیایشی که در زند اوستا آمده، اهریمن دروند در روز رستاخیز پشیمان می شود و پس از پند و اندرز بهمن امشاسپند دین یزدان را می پذیرد (دست نویس ف 23، 101ـ 100).



[1] . نک. روایات داراب هرمزدیار، 2/72ـ 80، 80 ـ 86؛ Dhabhar,1932: 438- 449,449- 457: Zaehner; 409 - 418


کاووس (kāvus) شاه در ادبیات فارسی

                               

کاووس (kāvus) شاه در ادبیات فارسی

«بنا بر روایات زردشتی، جمشید و کاووس جاویدان خلق شده بودند اما بر اثر ارتکاب گناهان فناپذیر شدند.»

گناهان کاووس شاه:

1  «گویند دیو خشم روان کاووس را تباه کرد، چنان که به هفت کشور خرسند نبود و بنا بر روایت دینکرد به صرافت هجوم و تسلط بر آسمان­ها افتاد و به روایتی با بستن عقاب هایی بر پایه ی تخت خویش به آسمان رفت.

2.    از گناهان دیگر کاووس، کشتن گاوی بود که حافظ مرز ایران و توران بود. این گاو را اهورامزدا آفریده بود تا اگر نزاعی بین ایران و توران ردگیرد، او سُم خویش بر حدّ واقعی دو کشور بکوبد و جدال از میان برود. یکی از پهلوانان به اصرار و ابرام کاووس، این گاو را کشت و خود نیز به دست سگان جادو کشته شد.

3.   از دیگر اعمال زشت کاووس، رفتار بد وی با اوشنر، وزیر خردمندش بود که سرانجام او را هلاک کرد.»


در ادبیات فارسی از کاووس بیش­تر به عنوان قدرتی که با همه ی تسلط و شکوه، در برابر جهان، ناچیز و رفتنی است یاد شده و به بسیاری از حوادث زندگی افسانه­ای او نیز اشاره شده است:

  گاه سلام و سهم چو کاووس و کیقباد

   گاه کلام و فهم چو قابوس وشمگیر      (قطران: 140)

 

  نکرد رستم دستان ز بهر کیکاووس

   به روز قهر به مازندران نبرد چنین         (قطران: 338)

 

  مرغی دیدم نشسته بر باره ی توس

  در چنگ گـرفته کلّه ی کیکاووس

  با کله همی گفت که افسوس افسوس

  کو بانگ جـرس ها و نالـه ی کوس       (ترانه های خیام: 86)

 

   که آگـــه است که کاووس و کِی کجا رفتند

   که واقف است که چون رفت تخت جم بر باد      (حافظ:70)

 

    کــی بود در زمانه وفــا جام می بیار

    تا من حکایت جم و کاووس کی کنم               (حافظ: 241)

 

    تکیه بر اختر شب دزد مکن کاین عیار

    تاج کـــاووس ببرد و کمر کیخســـرو                  (حافظ: 28)

 

    کنون کاووس کوسی را نگر کز رأفت شامل

    سیاوش وش گَوی را داده فرمان جهانبانی        (قاآنی: 795)

 

    پشت پا زن تخت کیکاووس را

    سر بده از کف مده نـاموس را                          (اقبال: 107)

 

     بگذر از کاووس و کی از زنده مرد

    طوفخود کن گرد ایوانی مگــرد                        (اقبال: 392)

 

    دگــر آن دل بنـــه در سینه مـن

    که پیچم پنجه ی کاووس و کی را                     (اقبال: 450)

 

   نوشدارو می دهد سهراب را کاووس شاه

   لیک امید آن گه که بر خاک عدم پهلو نهاد      

                                                        (اخوان ثالث، تو را ای کهن بوم و برر دوست دارم: 40)

 

   پر شد از قهقه دیوانگی اش چاه شغاد

   شکر کاووس شه این است ز تهمینه ی من       

                                                         (اخوان ثالث، تو را ای کهن بوم و برر دوست دارم: 50)

 

   پای در زنجیر چون کاووس و یارانش

  در طلسم جاودان از چار سو اینک اسیرانیم

  تهمتن با رخش پنداری به ژرف چاه افتاد                 (شفیعی کدکنی، شبخوانی: 40)

 

 [برگرفته از: فرهنگ اساطیر و داستان واره ها در ادبیات فارسی/ محمدجعفر یاحقی.ـ تهران: فرهنگ معاصر، 1388. صص 659 ـ 657]

نقالی مرشد ولی الله ترابی

علاقه مندان به نقالی:
شرکت انتشارات علمی و فرهنگی منتشر کرده است:
نقالی مرشد ولی الله ترابی
کارگردان: حسن سلیمانی میگونی
داستان های نقالی شده:
1. رستم و سهراب
2. بیژن و منیژه
3. هفت خوان رستم
4. حرکت اسفندیار به سوی زابل
5. داستان برزو با رستم.


سه هزاره ها و باکره زایی

                                 

                             


سه هزاره ها و باکره زایی


در اسطوره ی آفرینش زرتشتی نکته ی دیگری نیز قابل اهمیت است: از همین آغاز، جهان به چهار سه هزاره تقسیم شده است. دوره ی اول دوره­ی آفرینش مُثُلی (معنوی) است؛ سه هزاره ی دوم، آفرینش مادی موجودات اهورایی است؛ و سه هزاره ی سوم دوران آمیختگی آفریده های دو موجود خیر و شرّ است. آخرین سه هزاره نیز دوره ی ناجی ها (سوشیانت ها) و شکست اهریمن محسوب می شود. هم چنین باید به مفهوم ناجی اشاره کرد که به نظر می رسد از مفاهیم مهم و اصلی دین زرتشت است. فرّ زرتشت بسان نطفه ای پاک در دریای کیانسه نگهداری می شود:


«یکی یکی چون ایشان زمانه ی خود رسد، چنین شود که کنیزکی برای سر شستن بدان آب کیانسه شود و او فرّه اندر تن آمیزد، آبستن شود. ایشان [ناجی ها] به زمانه ی خویش چنین زاده شوند.» [1]


از این پیش­گویی دینی/ اسطوره ای، مفهوم باکره زایی استنباط می شود که می­دانیم یکی از اصول دین مسیحیت نیز هست. چنین مفهومی را دردین زرتشت می توان به صورت یک وضعیت درآورد. وضعیتی که قابلیت تبدیل به درام را دارد: زنی با شنا در یک دریاچه باردار می شود. در میان توبیخ های احتمالی دیگران، درمی­یابیم که زن باردار یک ناجی است. هم چنین نمادهای بیرون آمدن مرد از دریا و ارتباط او با زن نیز می تواند شکل استحاله یافته ی همین وضعیت باشد.



(منبع: تماشاخانه ی اساطیر/ نغمه ثمینی. تهران: نشر نی، 1387. صص 94 ـ 93)




[1] . مهرداد بهار، پژوهشی در اساطیر ایران، ص 188.

اهریمن پرستی و قربانی انسانی

 

بخش سوم:

نامه ی ایران باستان، سال هشتم، شماره اول و دوم،1387: 39 ـ 21

اهریمن پرستی زروانی و نمونه های بازمانده از آن

                                                 آرش اکبری مفاخر

                                              دانشگاه فردوسی مشهد

اهریمن پرستی و قربانی انسانی

وجود قربانی‌های خونین و وحشتناک انسانی بی‌تاثیر از کیش‌های اهریمن پرستی و ترس از نیروهای ویرانگر طبیعت نیست. این رفتارها بیانگر چاره اندیشی انسان برای فرونشاندن و رهایی از خشم اهریمن و خدای شر است. بارزترین نمونه‌ی کردار خدایان ویرانگر و رفتار انسان در برابرخشم آنان در حماسه‌ی یونانی به چشم می خورد: هنگامی که سپاه یونان به سوی تروا به راه می افتد، در میانه‌ی راه بادهای تند و امواج سهمگین مانع از حرکت کشتی‌ها می‌شود. نومیدی بر سپاهیان یونان چیره می‌شود تا این که یکی از پیشگویان از خشم آرتمیس، الهه‌ی شکار و خشم و کین توزی، سخن به میان می‌آورد. او تنها راه آرام کردن توفان و ادامه‌ی سفری امن و بی‌خطر به سوی تروا را قربانی کردن دوشیزه‌ای از خانواده‌ی شاهی، دختر آگاممنون ، برای آن الهه می‌داند. آگاممنون دخترش را به سوی قربانگاه معبد برده او را قربانی می‌کند. پس از آن توفان آرام می‌شود و سپاه یونان به حرکت خود ادامه می‌دهد. (همیلتون، 1376: 248).

نمونه‌ی دیگر از این نوع قربانی در کتاب مقدس آمده است:  هنگامی که پادشاه موآب بر پادشاه اسرائیل شورش کرده از پرداخت خراج سرپیچی می‌کند، پادشاه اسرائیل به موآب لشکر می‌کشد، سپاهیان موآبی را شکست می‌دهد، چشمه‌های آب را می‌بندد و شهر را به محاصره در می‌آورد. پادشاه موآب در آخرین چاره برای رهایی از شکست، فرزند نخست و جانشین خود را بر سر دیوار شهر برای بت ناشناخته‌ای قربانی می‌کند. قوم اسرائیل از رفتار او بر خود لرزیده دست از محاصره برمی‌دارند و به شهر خود بازمی‌گردند. (دوم پادشاهان، 3. 20 ـ 27). قربانی کردن فرزندان آیینی غیر توحیدی و برخلاف ارزش‌های انسانی است و ریشه در کهن‌ترین اندیشه‌های انسانی، کیش‌های اهریمن پرستی و ترس از نیروهای ویرانگر طبیعت دارد. شریعت حضرت موسی (ع) با کسانی که دختران و پسران خود را برای خدایانشان قربانی می‌کرده اند، به مبارزه برخاسته و آن را ممنوع کرده است (لاویلان، 20. 2 ـ 5؛ تثنیه، 12. 30 ـ 31).

در اساطیر ایرانی اژی دهاک، اژدهای سه پوزه‌ی سه سر شش چشم و دیو بسیار نیرومند دروج، به دست اهریمن برای تباه کردن جهان آفریده شده است (پورداوود، یشت هاف 15. 24). او وحشتناک‌ترین آفریده اهریمنی و نیز دیو خشکسالی و دشمن طبیعت نیک است که در شاهنامه به نام ضحاک شناخته شده است. در روزگار پادشاهی او هر شب برای فرونشاندن خشم مارهای برآمده از شانه‌هایش دو جوان را سر بریده مغز آنان را به مارها می‌دهند (یادآور قربانی شبانه برای اهریمن). با این کار طبیعت شر و خونریز ضحاک آرام  می‌شود و دست از کشتار برمی دارد:

چنان بد که هر شب دو مرد جوان      چه کهتر، چه از تخمه ی پهلوان

خورشگر ببردی به ایوان اوی             همی ساختی راه درمان اوی

بکشتی ومغزش  بپرداختی               مران اژدها را خورش ساختی

                                                             (شاهنامه، 1 / 56 ـ 55/ 14 ـ 12)

می‌توان چنین پنداشت که این داستان بازمانده‌ای از آیین کهن اهریمن پرستی، انجام قربانی شبانه برای رام نمودن اهریمن و فرونشاندن خشم او و هم چنین در امان ماندن از نیروهای ویرانگرش بوده است.

نمونه‌ی نمادین اهریمن پرستی و قربانی برای اهریمن در داستان تمثیلی «شیر و خرگوش» در کلیله و دمنه (ص 87 ـ 86) نیز به جای مانده است: بنا بر این داستان، در مرغزاری خوش و خرم حیوانات بسیاری به خوبی و خوشی روزگار می‌گذرانیده اند، اما ترس از حضور شیر، نماد اهریمن، زندگی آن‌ها را با آشفتگی و وحشت همراه می‌کند. یک روز همه‌ی حیوانات تصمیم می‌گیرند تا هر روز یکی از آن­ها به عنوان شکار، نماد قربانی، نزد شیر برود تا دیگر حیوانات از شر او در آسایش باشند. در پایان، با تدبیر خرگوش، شیر در چاهی، نماد دوزخ، سرنگون و این آیین برچیده می‌شود.