بهرام بیضایی و شاهنامه

امروز ایمیلی داشتم که پیام بهرام بیضایی را به مناسبت زاد روزش را به همراه داشت. بهرام بیضایی و شاهنامه دوستی اش را همه می شناسیم. 

این پیام را اینجا می آورم تا یادمان باشد  بیشتر از ایشان اینجا بنویسم: 

 

 

 پیام بیضایی برای علاقه مندان آثارش در آستانه 73  سالگی :  

از شما می پُرسَم 

 که اِمروز به جهان می آیید 

 فردا چه پیشِ روی شماست؟ 

 آیا ما را تکرار می کنید 

 بر جاده های تَنگ سراشیب 

 و خسته به تلخی، جای دیگران را می سپرید؟ 

 آیا از شما یکی- یا همه- بن بَست را می بینید 

 و زمان را که می گُذَرد؟ 

 آیا به پُشتِ سر می نگَرید 

 به رَهِ سخت آمده 

 و میان بُری می یابید؟ 

 ما خویش را نمی بخشیم 

 -ما درجازَدِگان— 

 ما قربانیانِ خُودیم؛ 

 امّا آیا فردا روزِ بهتری است؟ 

 از شما می پُرسَم 

 که اِمروز به جهان می آیید

 

ادامه مطلب ...

تندیس فردوسی

 

 

 عکس از: سالار

 

تندیس حکیم ابوالقاسم فردوسی ساخته هنرمند چیره‌دست، استاد ابوالحسن خان صدیقی است. استاد ابوالحسن صدیقی نقاش و مجسمه ساز نام‌آور ایران، در سال 1276خورشیدی در تهران به دنیا آمد. وی پس از اتمام تحصیلات ابتدایی برای ادامه تحصیل در مدرسه آلیانس به خدمت استاد کمال‌الملک (محمد غفاری) رسید. استاد در سال 1311 به هنگام بازگشت به ایران به ریاست مدرسه صنایع مستظرفه منصوب شد و در سال 1340 خورشیدی بازنشسته گردید. کارنامه درخشان زندگی این هنرمند در سال 1374 بسته شد.

از جمله آثار وی: تندیس‌های حکیم توس در شهر توس و میدان فردوسی تهران،‌ مجسمه نادر در آرامگاه نادر، مجسمه خیام در پارک لاله تهران، مجسمه فرشته عدالت و ... است.  

سلام

سلام 

وخوشحالم از این دعوت 

برای  شما پروانه جان 

قصیده‌ای از استاد همایی در ستایش فردوسی

قصیده‌ای از استاد جلال‌الدین همایی، که بر روی یکی از دیوارهای آرمگاه فردوسی، بر کتیبه‌ای از سنگ مرمر به خط نستعلیق نوشته شده است:

ای صبا ای پیک مشتاقان پیامی بر زمن

سوی طوس آن سرزمین نامداران زمن

پرورشگاه امامی چون محمد زین دین

زادگاه خواجه‌یی همچون قوم الدین حسن

وان نصیر الدین حکیم هوشمند بی همال

وان ابو جعفر فقیه پیشوای مؤتمن

ای صبا چون پای هشتی اندر آن نیکو دیار

واندر آن ساحت گذشتی کام جوی و گام زن

شست و شویی کن به آب رودبار طابران

پس بدان سو شو که باشد کعبة اهل سخن

اندر آن آرامگه در شو که فارغ از جهان

صد جهان جان است آنجا خفته در یک پیرهن

یاد او را در ضمیر آری، شود روشن روان

نام او  را بر زبان رانی، شود شیرین دهن

اندر اقلیم سخن سنجی و ملک شاعری است

خسروی کشور گشا، رویین تنی لشکر شکن

اوستادان سخن پرور، امیران کلام

جمله بر درگاه او خاضع، چو پیش بت، شمن

جلوه عرش است این درگه، کلاه از سر بنه

وادی طور است این‌جا، موزه از پایت بکن

مرقداستاد طوس است این، بخاکش جبهه سای

مدفن فردوسی‌است این‌بر زمینش بوسه زن

با درود و با تحیت آستان او ببوس

پس بگو کای در سخن استاد استادان فن

ای زتو مشکین هوای شعر چون از مشک جیب

ای ز تو رنگین بساط نظم چون از گل چمن

گوهر از نظم تو می‌بارد، چو باران از سحاب

حکمت از شعر تو می‌زاید، چو از پستان لبن

تیغ اگر باشد سخن، باشی تواش سیمین نیام

شمع اگر باشد سخن‌باشی تواش زرین لگن

خود پیمبر نیستی لیکن بود شهنامه‌ات

آیتی منزل نه کم از معجز سلوی و من

کی بود هم چند یک در دری از نظم تو

آن چه یاقوت از بدخشان خیزد و در از عدن

از پس ساسانیان تا نوبت سامانیان

شعر تازی بود و رسم ربع و اطلال و دمن

در پناه دولت سامانیان گویندگان

چون دقیقی و شهید و رودکی و بوالحسن

رنج‌ها بردند در احیاء شعر پارسی

تا شدند آن کاخ را بنیان‌گذار و پی فکن

آرش

برگرفته از سایت: راوی حکایت باقی
 

سابقۀ نام و افسانۀ «آرش» در ادبیات فارسی

دیم‌ترین مأخذی که از «آرش» در آن یاد شده «یَشتِ هشتم» در «کتاب اوستا» است که به «تیریَشت» نیز مشهور است. بند ششم از این یَشت به تیری اشاره می‌کند که «آرش» از کوه «اَیریو خشَوثه» [1] به کوه «خوَنوَنت» [2] پرتاب کرد.

ادامه مطلب ...

منشور منوچهر شاه


منوچهر شاه فرزند ایرج در جنگ با سلم پادشاه متجاوز و ستمگر پیروز می شود و سلم ستمگر کشته می شود سپاهیان سلم که با کشته شدن شاه و فرمانروای خود دیگر توانی برای جنگیدن نداشتند از منوچهر شاه درخواست بخشش می کنند...

 

منشور منوچهر شاه نشانه ای دیگر بر آزاد اندیشی . عدل . انسان دوستی و بزرگ منشی ایرانیان باستان


منوچهر شاه فرزند ایرج در جنگ با سلم پادشاه متجاوز و ستمگر پیروز می شود و سلم ستمگر کشته می شود سپاهیان سلم که با کشته شدن شاه و فرمانروای خود دیگر توانی برای جنگیدن نداشتند از منوچهر شاه درخواست بخشش می کنند .

اگرچه باید بدانیم که در آن دوران بخشش و درخواست بخشش شاید معنایی نداشت و هر یک از دو طرف جنگ پس از چیرگی بر طرف دیگر همگی سپاه آنان را نابود و بسیاری از آنان را در دم می کشتند و دست به چپاول . غارت و تجاوز به مال و ناموس آنان می زدند اما روح و اندیشه ایرانی که پس ترها به گونه ای دیگر در اندیشه کوروش بزرگ نمایان می شود این بار نیز برتری خود را به دیگر جهانیان نشان می دهد . منوچهر شاه پس از شنیدن درخواست بخشش از سوی سپاهیان سلم منشور آزادی . انسان دوستی ایرانیان رو این چنین ثبت تاریخ می کند .

در منشور آزادی منوچهر شاه چنین آمده است :

من هرگز تسلیم هوا و هوس خون ریختن نخواهم شد و هرگز نام خود را به ننگ خود کامگی نخواهم آلود .اکنون که گناهکار (متجاوز) از بی گناه (مدافع ) بازشناخته شده است دوران بی داد سپری گردیده و روزگار داد فرا رسیده است .
شما که برای ریختن خون ما و ویران کردن سرزمین ما اقدام به تجاوز کردید اکنون که شکست خوردید آزادید که به خانه های خود باز گردید .
همه شما چه آنانی که شاید از روی ترس خود را دوست دار من نشان می دهند و چه آنانی که در باطن کینه خواه من هستند . رزم افزارها را از خود دور کنید .
به جای کینه ورزی مهر جویید . به سرای نیکویی و روشنی در آیید و از زشتی و سیاهی خود را در امان دارید .
اکنون من آرزو مندم که روان روشن جایگاه تان باشد .

فردوسی بزرگ منشور آزادی و بزرگ منشی منوچهر پادشاه ایران که پس از شنیدن درخواست بخشش از سوی سپاهیان سلم لب به سخن گشود را در شاهنامه سترگ خود چنین آورده است :
چنین داد پاسخ : که من کام خویش        به خاک افکنم برکشم نام خویش
هر آن چیز کان نز ره ایزدی است             از اهریمنی گر زدست بدی است
سراسر ز دیدار من دور باد                     بدی را تن دیو رنجور باد
شما گر همه کینه دار من اید                 وگر دوستدارید و یار من اید
چو پیروزگر دادمان دستگاه                    گنه کار پیدا شد از بی گناه
کنون روز دادست و بی داد شد              سران را سر از کشتن آزاد شد
همه مهر جویید و افسون کنید               زتن آلت جنگ بیرون کنید
خردمند باشید و پاکیزه دین                   از آفت همه پاک و بیرون کین
به جایی که تان هست آباد بوم             اگر تور اگر چین اگر مرز روم
همه نیکویی بادتان پایگاه                    به روشن روان بادتان جایگاه
خروشی بر آمد ز پرده سرای                که ای پهلوان فرخنده رای
از این پس به خیره مریزید خون            که بخت جفا پیشگان شد نگون
وز آن پس همه جنگ جویان چین         یکایک نهادند سر بر زمین
همه آلت و لشگر و ساز جنگ              ببردند نزدیک پور پشنگ
برفتند پیشش گروها گروه                    یکی توده کردند بر سان کوه
چه از جوشن و ترگ وبرگستوان            چه کوپال و چه خنجر هندوان
سپهبد منوچهر بنواخت شان              به اندازه بر پایگاه ساخت شان  

 

  - برگرفته از کتاب : تاریخ تمدن و فرهنگ ایران کهن نوشته دکتر هوشنگ طالع

 

به نام خداوند جان و خرد

 

 تزیین درخت سرو از آیین های کهن شب یلدا

  

عکس از فرناز 

 با درود به دوستان گرامی  

 با سپاس فراوان از همراهی ها و همدلی هایتان در یک سال و نیم گذشته در انجمن شاهنامه خوانی ، امیدوارم دعوتنامه ها را پذیرفته و  دانسته ها ، داده ها و یافته هایتان را در اینجا به اشتراک بگذارید. 

هیچ محدودیتی در هیچ زمینه ای نیست. هر چه می خواهید اینجا بنویسید .  

تنها محدودیت روی موضوع است .  

 

شب یلدای خوشی را برای شما ارجمندان آرزومندم . 

 

پروانه اسماعیل زاده