محمد عوفی و فردوسی

"فردوسی که فردوس فصاحت را رضوان و دعوی بلاغت را برهان بود، مقتدای ارباب صنعت و پیشوای اصحاب قطنت و مصداق این معنی، "شاهنامه" تمام است ... و شصت هزار بیت فردوسی گفته و داد سخن بداده وبرهان فضل نموده و جمله گذشتگان را در خجلت انداخته و آیندگان را در تک و پوی فکرت افکنده و کمال صنعت در آن، آن است که از اول تا آخر بر یک نسق رانده است و بر یک شیوه گفته و مختتم او ذوق مفتتح دارد و این کمال قدرت و استادی بود."


(محمد عوفی - وفات 635 ه.ق.لباب الانباب)

 از نشریه جشنواره توس - 1354 به کوشش ضیاالدین سجادی

فروزانفر و فردوسی

کتاب شاهنامه که امروز یکی از خزاین لغت و گنجینه های فصاحت زبان ماست برای وسعت و قوت فکر و قدرت بیان و استواری طبع و اقتدار کلامی و احاطه ی تعبیری این استاد بزرگ بهترین نمونه و قوی ترین دلیل است و از آنجا می توان دانست که در گزارش معانی و پرداخت افکار، وی را چه مایه ی فراوان حاصل بود تا توانست آن داستان ها و معناهای سخت عبارت را به این صورت زیبا و در این الفاظ جزل و روان جلوه دهد.

فردوسی به پاکی اخلاق و عفت نفس و سخن بر همه ی شعرا فزونی و برتری دارد.

فردوسی وطن پرست بوده و به سرزمنی نیاکان خود ینی ایران بسیار عشق داشته و شور مخصوص آشکار می سازد.


(فروزانفر - وفات 1349 ه.ش.سخن و سخنوران)

 از نشریه جشنواره توس - 1354 به کوشش ضیاالدین سجادی

کوول و فردوسی

آگوست امپراتور روم گفته است که: "وقتی رم را دریافت همه جا آجر بود و چون آن را باز گذاشت همه جا مرمر. فردوسی نیز کشور خود را تقریبن بدون ادبیات یافت و شاهنامه ای بدان باز گذاشت که نویسندگان بعدی تنها توانستند از آن تقلید کنند، بی آن که از آن برتر روند. حماسه ای که به راستی می تواند با همه رقابت کند و در تمام آسیا منحصر به فرد و به نطر می رسد همان طور که حماسه همر در اروپا چنین است".


(کوول Cowell خاورشناس انگلیسی -فردوسی و حماسه ملی- تالیف هانری ماسه)

 از نشریه جشنواره توس - 1354 به کوشش ضیاالدین سجادی

محسن و فردوسی


پس فرمودید: "چنین است رسم سرای درشت / گهی پشت زین و گهی زین به پشت" ؟ بله؟

دست شما درد نکند. زودتر می فرمودید تا تکلیف خودمان را بدانیم. دلمان خوش بود که داریم روی دیوار کسی یادگاری می نویسیم.

سرای درشت!!!

زین به پشت!!!

هر چند انگار پر بیراه هم نفرموده اید. می بایستی از اول چشممان را بازتر می کردیم.


***

(محسن مهدی بهشت - وفات: هنوز خیلی مانده تا وفات)

 از وبلاگ: بعد از بیست و سه

پورداوود و فردوسی

گذشته از این که شاهنامه داستان های کهن سال و پر ارزش ما را در بر دارد، نمونه ی بسیار دلکش زبان بومی ما هم هست. وزنی که از برای شاهنامه برگزیده شده و بحر تقارب خوانده می شود، نزد چند تن از دانشمندان ایرانی و اروپایی، یک وزن ایرانی یازده هجایی است. شاهنامه گویای غرور ملی و برانگیزاننده ی مهر میهنی ماست. در میان گروه سخن سرایان ما فردوسی را هماره پایگاه ارجمندی بوده و در آینده نیز چنین خواهد بود.


(پورداوود - وفات 1347 ه.ق. مقدمه داستان بیژن و منیژه، چاپ شرکت های عامل نفت ایران)

 از نشریه جشنواره توس - 1354 به کوشش ضیاالدین سجادی

قاضی نورالله شوشتری و فردوسی

"سحبان العجم استاد ابوالقاسم فردوسی نورالله مشهده"


شعر


یگانه فارس میدان فرس فردوسی    /    که در محاربه غریده همچو شیر عرین

برآن زمین که قدم مانده شخص فطرت او   /   سخنوران ازل تا ابد نهاده جبین


و چون فردوسی به سن بیست رسید به تحصیل علوم مشغول شد و در انواع دانش و کمال از اقران و امثال بسرآمد و کتاب شاهنامه بر پادشاهی او در اقلیم فضل و کمال دلیلی واضح است و برهانی لایح"


(قاضی نورالله شوشتری مقتول در 1019 ه.ق. مجالس المومنین)

 از نشریه جشنواره توس - 1354 به کوشش ضیاالدین سجادی

هانریش هاینه و فردوسی

شاعر در این مجموعه داستان، جوانمردی ها و دلیری های پهلوانان نامی ایران زمین و ماجراهای شگفت انگیز آنان و زور آزمایی هایشان با غولان و دیوان و جادوان گردآورده و همه این داستان ها را با نقش و نگارهای زیبا آراسته است. مجموعه ی او، نقاشی زنده و پر جلالی بود که با رنگ های دل پذیر و روح پرور آراسته و با گل های فراوان زینت شده و فروغ خدایی و آسمان ایران بر آن پر تو افکن بود. این نور، نور ملکوتی آخرین آتشگاه های ایران بود که هم چنان دل شاعر را روشن می کرد.


(هانریش هاینه - وفات 1856 م - فردوسی شاعر از کتاب آوازها - ترجمه ی شجاع الدین شفا)

 از نشریه جشنواره توس - 1354 به کوشش ضیاالدین سجاد

ابن الاثیر و فردوسی

" در شعر عربی، تطویل شعر را ضایع می کند و اگر دویست و سیصد بیت متوالیا در یک موضوع نظم شود اغلب ابیات بی مزه می شود. ولی در کتابت هر قدر مفصل تر باشد می توان فصیح نوشت و این فقره اجماعی است. لکن در این نکته عجم ها بر عرب برتری دارند و شاعر عجم یک کتاب را از اول  تا آخر به رشته ی نظم در می آورد و باز در زبان آن ها در غایت فصاحت و بلاغت است. چنانکه فردوسی در نظم کتاب معروف به شاهنامه کرد. که مشتمل بر شصت هزار بیت است در تاریخ ایران. و آن قرآن ایرانیان است و تمام فصحای عجم اجماع کرده اند بر این که در زبان آنها فصیح تر آن چیزی نیست و این فقره در زبان عربی با وجود وسعت آن و کثرت صنایع و معانی در آن ممکن نیست با آن که زبان فارسی نسبت به عربی مثل قطره ای است در مقابل دریا."


(ابن الاثیر ابوالفتح نصرالله بن محمد. وفات 637 ه.ق. المثل السائر - ترجمه ی تقی زاده در مقالات مجله ی کاوه راجع به فردوسی)

 از نشریه جشنواره توس - 1354 به کوشش ضیاالدین سجادی

مجهول و فردوسی

ما خواستیم که تاریخ شاهان عجم و نسبت و رفتار و سیرت ایشان درین کتاب عل الوِلا جمع کنیم بر سبیل اختصار. از آنچ خوانده ایم در شاهنامه ی فردوسی که اصلی است و کتاب های دیگر که شعبه ی آن است و دیگر حکما نظم کرده اند. چون گرشاسف نامه و چون فرامرزنامه و اخبار بهمن و قصه ی کوش پیل دندان.

و هر چند محال است نظم حکیم فردوسی و اسدی و دیگران و نثر ابوالموید بلخی نقل کردن، که سبیل آن چنان باشد که فردوسی گفت:

چو چشمه بر ژرف دریا بری   /    به دیوانگی ماند آن داوری


(مجمل التواریخ والقصص - تاریخ تالیف حدود 520 ه.ق. نویسنده مجهول)

 از نشریه جشنواره توس - 1354 به کوشش ضیاالدین سجادی

بوریس کیمیاگرف و فردوسی*

بوریس کیمیاگرف را تازگی ینی چند روز است که دوباره به یادم افتاده است. او فیلمسازی بود، یا هست، نمی دانم، که چندین فیلم از داستان های شاهنامه را ساخت. تا جایی که به یاد می آورم رستم و سهرابش را دیده ام. خیلی سال پیش. آن سالهایی که دیگر از آن خیلی دورم. در سینمایی در تبریز. در شبی از معدود شب های زندگیم  که در تبریز به صبح آورده ام.

فیلم هایی از او که در جشنواره ی توس (18-14 تیرماه 54) نشان داده شد، این ها بودند.

"افسانه‌ی رستم" – "رستم و سهراب" و "کاوه آهنگر"

نا گفته نماند تا جایی که من می دانم نام کیمیاگرف بیشتر با فیلمی که در باره ی سیاوش ساخت، به نام  افسانه ی سیاوش عجین شده. از آن جا که جشنواره ی توس در مشهد برگزار شد و من در سال 54 آنجا نبودم، این فیلم ها را در آن جا ندیدم. وگرنه در آن سال ها، جشنواره ای نبود که بیاید و برود و من به شکلی به گوشه ای از آن، که دوست داشتم سر نزنم.

***


نمایی از افسانه ی سیاوش

ساخته ی بوریس کیمیاگروف


* به نقل از خودم و آنچه که از نشریه سینما 5 در فیلمامون آوردم